هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه

اسمشو نبر ردايي نقره اي رنگ به تن داشت و در آشپزخانه ي پناهگاه قدم بر مي داشت ! ... به سمت نگهبان در آشپزخانه رفت و با زنجيري سر او را نابود كرد ! با خود گفت " اوه ببخش منو " و خنده اي بلند سر داد !



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ یکشنبه ۸ مهر ۱۳۸۶

پدرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۵ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۱۴ شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۱
از دفتر دامبلدور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 207
آفلاین
دامبلدور در حالي که رداي سفري مشکيش را به تن داشت با گام هاي بلند در طبقه هفتم هاگوارتز به طرف دفترش مي رفت.به ناودان کله اژدري سنگي که درواقع نگاهبان دفترش بود گفت: ((آبنبات ليمويي))! از پلکان گردان بالا رفت و وارد دفترش شد. قطعه کاغذ پوستيي برداشت و با قلم پر سرخ زيبايي شروع به نوشتن ياد داشتي کرد!
سپس رو به فوکس, ققنوس با شکوهش کرد و گفت: منو ببخش که مزاحمت شدم ولي بايد اينو به پناهگاه برسوني!
در آشپزخانه ي پناهگاه شعله ي آتشي پديدار شد و ياددشت روي ميز افتاد. خانوم ويزلي آن را برداشت و بلا فاصله دست خط مايل آن را شناخت. به سرعت از آشپزخانه خارج شد و به سمت در رفت و زنجير آن را انداخت و براي بيدار کردن هري به سمت اتاق رون از پله ها بالا رفت تا خبر را به او بدهد.
خانوم ويزلي: به هر حال هري دامبلدور نوشته بود که بايد آماده باشي! درضمن اينم نوشته بود که اين قضيه ي مطالعه ي گذشته ي اسمشونبر خيلي مهمه و حکم يک گنجينه رو داره.
هري: ممنونم خانوم ويزلي.
خانوم ويزلي از اتاق بييرون رفت.
هري نگاهي به چهره ي آرام رون کرد که درخواب چيزي مي گفت . بايد او را بيدار مي كرد, اما نگاهش را به ماه نقره اي دوخت..
آن شب بدر کامل بود!
به هر حال او آماده بود............

تایید نشد بیشتر از 10 خط هستش!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۰ ۷:۴۳:۴۲

آخرين باري که مي دونستم و گفتم کسي جدي نگرفت پس از اين به بعد


[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2168]مودونوم او نوموگوم[/u


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۳:۰۰ جمعه ۶ مهر ۱۳۸۶

مالی ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ شنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۶
از Barrow
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 67
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه


فریاد "اکسپکتو پاترونام" در آشپزخانه طنین انداخت و گوزن نقره ای از نوک چوبدستی بیرون جهید. دیوانه ساز ها به سرعت آنجا را ترک کردند و پاتروناسش بار دیگر نگهبان او شده بود. به چیزی که روی زمین افتاده بود نگاه کرد. باور نداشت توانسته بود آن گنجینه را از دست این موجودات حفظ کند. ردایش را در آورد به دور آن پیچید. دیگر زمان اتلاف وقت نبود. هر چه زودتر باید به پناهگاه باز می گشت. بالاخره حلقه گمشده زنجیر، جواب این معمای گنگ قدیمی را یافته بود.


* ما که قبلاً تائید شدیم و اینا، اشکالی نداره که با کلمات بازی کردیم و اینا دیگه؟!


[b][size=medium][color=CC0000]جادوی عشق، قوی ترین جادوهاست


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۸۶

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه

سال 2007 - کتابخانه ی ملی جادوگران
پسر کاغذ توی دستش را به سمت نگهبان گرفت و گفت :
- ببخشید ، من می خوام به این قسمت برم ، این هم مجوز ورود !
نگهبان با تعجب نگاهی به برگه و سپس به پسر انداخت . پوزخندی زد و کلید نقره ای رنگی را از جیب ردایش بیرون آورد و با آن در پست سرش را باز کرد ، بعد به سمت پسر برگشت و گفت : نمی دونم برای چی می خوای به اونجا بری ، ولی خوب ، چون مجوز داری نمی تونم چیزی بهت بگم ! سالن گنجینه ها رو مستقیم ادامه می دی ، قبل از رسیدن به اون زنجیرها ، همون هائی که روی دیوار آویزون شده ، می پیچی سمت چپ ، اونجا یه تابلو بزرگ هست که روش نوشته : مرکز مطالعه اسمشونبر . همونجاست .
پسر با هیجان از در رد شد و به سمت جائی که نگهبان گفته بود حرکت کرد .


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۸۶

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
نیمه شب بود. مطمئن بود در آن ساعت کسی در گریمولد بیدار نیست و بیشتر اعضای محفل آن شب را در پناهگاه به سر میبرند. بنابراین فرصت خوبی برای اجرای نقشه اش بود. ردایش را پوشید.چشمانش را بست و بر روی مقصد متمرکز کرد. چند ثانیه بیشتر طول نکشید که در آشپزخانه ظاهر شد.
فرصت چندانی نداشت. میترسید برای مراقبت از خانه، نگهبان گذاشته باشند. بنابراین سریع شروع به جستجو در اطراف کرد. یکی پس از دیگری قفسه ها را باز کرد. اما بعد از مدتی به جز زنجیر زنگ زده ای که چندان قیمتی بنظر نمیرسید، چیزی عایدش نشد. ماندانگاس فلچر هنوز امید داشت تا بالاخره بتواند گنجینه خاندان بلک تصاحب کند چیزی به مراتب با ارزش تر از جام های نقره ای.

تاييد نشد!...همي باشد که از ايفاي نقش اخراج شوي...همه اين جملات افعال معکوس بود...با تشکر کالين


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۱۶:۲۲:۴۷




بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۸۶

پویا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۷
از یک کلبه در وسط جنگلی جادویی و سرسبز در ایران
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 28
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه
---------------------------------------------------------

هری و هرمیون در پناهگاه نشسته بودند و به مطالعه اسمشو نبر و روش های شکست دادن او می پرداختند. رون نیز که ردایی نقره ای رنگ پوشیده بود، در بیرون پناهگاه به نگهبانی می پرداخت. ناگهان هری فکری به ذهنش رسید. گفت: هرمیون منو ببخش. زود برمی گردم. سپس به آشپزخانه رفت تا زنجیر را که برایش به اندازه ی گنجینه ای ارزش داشت، بیاورد.

تاييد شد...باشد که آسلام حفظت کند....با تشکر کالين


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۱۶:۲۸:۵۱

جی.کی.رولینگ از ابتدا همه چیز را می دانست...
او همه چیز را از ابتدا برنامه ریزی کرده بود...
رولینگ مثل یک افعی همه چیØ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۳ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۹ شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۸
از اون!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 14
آفلاین
ورمیتل از آشپزخانه بیرون امده بود و در حال حرکت به سمت اتاق مطالعه اسمشو نبر بود.ردایش در پشتش به احتزاز در امده بود و در دست نقره ای رنگش سینی قرار داشت.
در جلوی در اتاق اسمشو نبر یک نگهبان قل چماغ ایستاده بود،اما ورمیتل از افرادی بود که به راحتی میتوانست وارد اتاق شود،بعد از در زدن وارد اتاق شد.در اتاق لرد گنجینه های قدیمی وجود داشت که بهترین ان از نظر ورمیتل یک زنجیر طلایی بود.
لرد با صدای سرد همیشگی خود گفت:چرا دیر کردی؟
ورمیتل با لرزشی که در صدایش موج میزد جواب داد:سرورم داشتم دنبال قوری میگشتم.لطفا منو عفو کنید،لرد منو ببخش


همانا صد احسنت بر تو باد که از هم اکنون مي دانم که عضو خوبي خواهي شد باشد که مرلين ياريت کند...تاييد شد...با تشکر کالين


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۳:۰۳:۴۳


بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶

پویا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۷
از یک کلبه در وسط جنگلی جادویی و سرسبز در ایران
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 28
آفلاین
پروفسور مک گونگال وارد سرسرا شد و دید که دانش آموزان در کنار شومینه جشنی بر پا کرده اند. از دیدن کسی که جاروی پرنده ای را در دست گرفته بود و چپ چپ به دانش آموزان نگاه می کرد متحیر شد. او کسی نبود جز ویکتور کرام.
جلوتر رفت. خواست حرفی بزند که ویکتور کرام گفت: هیس. می بینید که چطور مثل ماگل ها بالا و پایین می پرند؟

همانا بر شما باد که از لغات جديد استفاده نماييد و لغات قديمي حرام اعلام گرديده اند...تاييد نشد(با تشکر کالين)


ویرایش شده توسط پویا پرنس مرموز در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۴ ۱۲:۲۴:۵۷
ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۲:۴۲:۵۱
ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۳:۰۷:۰۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۰۶ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
هری با عجله وارد سرسرا شد که قرار بود سال نو رو جشن بگیرند ویکتور کرام بغل شومینه ایستاده بود و داشت با نگاهی متحیر چپ چپ به دیس های غذا که عکس ماگل و جاروی پرنده داشتند نگاه میکرد و اسنیپ هم داشت بغیه رو می پایید

همي کالين با نگاه چپ چپ به پست که پر از کلمات بود گفت صد احسنتم بر تو باد که هيچ يک از کلمات را به کار نبردي ...ناظر محترم لطفا برايش توضيح بده


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۳ ۲۳:۱۷:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۱ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۴۸ یکشنبه ۶ آبان ۱۳۸۶
از به علت مسائل امنيتي از گفتن اين مورد معذورم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه
---------------------------------------------------------
هري و هرميون در چادر كه تنها پناهگاه آنها بود نشسته بودندو به مطالعه ي اسمشو نبر و بحث در مورد جان پيچ ها و از بين بردن زنجير و قاب آويزي كه در دست داشتند مشغول بودند كه رون در حالي كه رداي نقره اي را از تنش در مي آورد داخل شد.هرميون با عصبانيت پرسيد:مگه تو الان نگهبان نيستي؟ رون در پاسخ با قيافه اي مظلوم پاسخ داد:ببخش ولي خيلي گشنمه. هرميون بلند شد و به طرف آشپزخانه ي چادر رفت و هري در حالي كه اطرافش را مرتب مي كرد تنها گنجينه اش را به گردن اويخت.
-------------------------------------------------------------
با عرض معذرت از پست قبلي كه خراب شد اين يكي رو تحويل بگيريد.

همانا با علم به مشکل داشتن پادمور و نيز آگاه نبودن از وجود مسئول تاييد بازي با کلمات ديگر و براي اينکه کار فرزنذان آسلام بيشتر به تعويق انداخته نگردد تايدد اين قسمت را تا برگشت پادمور عزيز به عهده مي گيرم...باشد که آسلام ياريم کند و مرلين هر چه سريعتر مشکل پادمور را بر طرف نمايدي...

اين نوشته تاييد گشت باشد که مرلين به شما اجري عظيم اعطا نمايد و در ايفاي نقش نيز تاييد و به آن وارد گرديد(با تشکر کالين)


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۲:۳۸:۵۲

من برگشتم.بعد از چند سال دوري.بعد از اين همه سختي و مشقت.بعد از اين همه زور زدن و جون كندن.البتÙ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.