ادامه پست كالين !در خرابه دوباره باز شد و بارتي پريد تو . با سبدي پر از غذا كالين را به آغوش كشيد و گفت :
- بيا پسرم ... بيا ... تا مي خواي بخور . بگو گراوپي هم بياد !
كالين سوتي زد و گرواپ از سقف وارد شد و سقف را روي سر همه خراب كرد , هر دو مشغول خوردن غذا شدند و بارتي به سمت آلبوس رفت و گفت :
- ببين آل عزيز ... دوست قديمي من . ما ...
آلبوس كه جو گير شده بود خودشو تو بقل اون ول كرد و با ناز و كرشمه گفت :
- جونم ؟
- جمع كن خودتو مردك بوقي
آلبوس خودشو جمع مي كنه و نگاهي به كالين و گراپ كه دارن مثل گدا گشنه ها فقط مي خورن نگاه مي كنه و دوباره روشو به بارتي مي كنه و مي گه :
- خب جونم ؟ بگو ...
- ببين . يك كلام ختم كلام . من مي خوام بيا اينجا معاونت بشم . آره يا نه ؟ اين گراپ و كالين هم دستيارامن . ما سه تايي بايد اينجا باشيم و من معاونت بشم .
- امـــــــــــــــــــــــم ...
- جونم ؟
حرفي هست توش ؟
- نه . قبوله ! از همين فردا ... نه چرا فردا ؟ از همين الان تو معاون مني ...
و رو به دسته اوباش خود فرياد زد :
- بكس اوباش به گوش باشيد . زين پس اين بارتي كراوچ ملقب به جونيور معاون اول بنده است توي اين دسته اوباش , حرف اون مثل حرف منه ... نشنوم به حرفش گوش نكنينا ...
كمي گذشت و وقتي همگي با بارتي و گراپ و كالين آشنا شدن ديگه آلبوس حوصلش سر رفت و گفت :
- خب ديگه بچه ها . برين خونتون بخوابين ... ماماناتون ميان منو دعوا مي كنن
... ادامه ندارد !