هدویگ نگاهی به دور و بر میندازه...عده ای از ملت نگاهی متعجب به دور و بر خودشون دارن و عده ای به فرشته نگاه میکنن!
هدویگ نوک هاش رو باز میکنه و به فکر فرو میره!!(نکته جغدی-مقایسه ای: جغد ها وقتی میخوان فکر کنن مثل بعضی از انسان ها تیک عصبی دارن و نوکشون باز میشه!!)
در این بین یک فرد جوگیزر از میان ملت دستاشو میگیره بالا و فریاد میزنه!
فرد: بزن به افتخار جغد دانا!!
ملت:
هدویگ از این فرصت استفاده میکنه و قشنگ فکراشو میکنه و بعد رو به جمعیت میکنه و فریاد میزنه!
هدویگ: ای جادوگران!...ای ساحران!...شما اینجا کسی رو میبینین؟!
ملت: نه اصلا :no:
لونا: چرا چرا من میبینم!
هدویگ که نقشش رو عملی میدید به سمت فرشته و مامانش میره!...
هدویگ: فرشته خانم شما اگر میشه تشریف ببرید خونه من خودم میام دنبالتون!
فرشته: باشه!
مامان فرشته: دختره ی بی عقل!...داره میپیچونتت!
هدویگ: نه به جون مامان!
فرشته: مامان بلند شو بریم...هدی پنج دقیقه دیگه میاد دنبالمون میریم محضر!!
بدین ترتیب فرشته و مامانش میرن خونشون میون ابرای آسمون!!
هدویگ دوباره به سمت جمعیت میاد...
هدویگ: ملت شما اینجا کسی رو میبینین؟!
ملت: نه :no:
لونا: چرا من میدیدم!
هدویگ: دیگه نمیبینی!
بدین ترتیب هدویگ از یک خطر بزرگ فرار میکنه!!!
دوباره همون فرد جوگیزر بین جمعیت فریاد میزنه!
فرد جوگیزر: قشنگرو بزن به افتخارش!!
ملت(اعم از مدیران!):
(نکته انحرافی: این مدیرا این وسط چی کاره بودن!؟...کی آوردشون تو داستان؟!!)
بدین ترتیب ملت به جشن و سرور میپردازند و آن روز برای هدویگ به خوبی و خوشی گذشت!
-روز بعد-
هدویگ در دفتر کتی نشسته و در حال گفتگو با کتی بل هستش!
کتی: اوه هدی تو بهترین شومن! من هستی!!
هدویگ: قربونت کتی جون!!
کتی: هدی جون!...فردا قراره به مناسبت گودبای پارتی یکی از بچه ها سالن مد رو بترکونیم..حواست باشه ها!
هدویگ: حالا این دوستت کی هست کتی جون؟!...دوست خوبیه!؟
کتی: مگه من دوست بدم دارم هدی جون؟
هدی: نه خب همین شکلی پرسیدم!
کتی: خب بخوای نخوای پسر باحالیه!...روفوس جون!
هدی: روفوس؟!...روفوس اسکریم جوئر؟!
کتی: آره آره...من هیچ وقت فامیلیشو درست یاد نگرفتم ولی مهم اینه که خودش خیلی پسر ماهیه!
هدی:
کتی: تازه وینکی و بادراد و اسکی و رابستن هم هستن!(این قسمت پارتی بازی برای کسایی بود که اینجا پست زدن!)
هدی: خب بعد من باید فردا چی کار کنم کتی جون!؟
کتی: تو باید فردا لباس جدید رو که برات آماده کردیم رو بپوشی...فقط حواست باشه که برنامه فردا یه کم فرق میکنه...چون من میخوام پیش دوستام روسیفیدم کنی...برای همین باید رو دستات راه بری بعدشم دو سه تا آفتاب بالانس مهتاب بری!...ببینم بلدی چیزی هم ظاهر کنی؟!
هدی: آره بابا ناسلامتی پدر تنها خانواده جغد جادوگرما!
بدین ترتیب هدویگ بعد از گرفتن برنامه فردا از کتی از در سالن مد خارج میشه و در راه خونه به حرکات نمایشی ای که میخواد فردا رویه سکو اجرا کنه فکر میکنه!
هدویگ به خونه نزدیک میشه...
------------------------------------------------------------------------------
سوژه ی خوبی بود فقط یه کم مشکل انحرافی داشت که سعی کردم یه کم عوضش کنم که این دفعه بهتر جلو بریم!..پس حواستون باشه!
[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro