یک روز را در شهر غول ها شرح دهید(رول---30 امتیاز)اخبار جادوگر تی وی :
-...و خبربسیار مهمی هم که هم اکنون به دستم رسید را به اطلاع تمامی جادوگران محترم می رسانم: که در یک هفته آینده احتمال بروز رانش زمین وسیل و آتش فشان وطوفان... در کلیه نواحی جادویی بریتانیا وجود دارد از این رو توصیه می شود خانه های خود را ترک کنید و به نواحی امن و مرتفع پناه ببرید.
رون :
هرمیون :
-خوب حالا مگه چی شده؟ می ریم بالای قله ای، تپه ای ،جایی...من که فکر می کنم اینا همش شایعه ی وزارت خونه است. می خوان جو سازی کنند و بعدش بگن وزیر مانع این بلایا شد .
درینگ ...درینگ...(صدای زنگ در خونه)
هرمیون درو باز می کنه و با قیافه مضطرب هری مواجه می شه که بچه های جینگیل میگیل شم پشت سرش وایستادند. هری با تعجب میگه:
-سلام - مگه خبر ندارید قراره چه اتفاقی بیفته؟
هرمیون با خونسردی :
-هنوز یه هفته مونده. بعدشم من شک دارم واقعیت داشته باشه.
جینی از ماشین پیاده میشه وبا عصبانیت فریاد میزنه :
-من از اولشم می دونستم تو به آلبوس من حسودی می کنی. حالا زود باش وسایلتو جمع کن تا جا گرفته نشده. ما رو باش...
رون بدو بدو به سمت جینی میاد و میگه:
-چی گفتی ؟جا؟!
هری با افتخار:
آره. پسرم آلبوس تو سرزمین غول ها برامون جا رزرو کرده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند ساعت بعدآلبوس در حالی که جلو تر از همه راه میرفت گفت:
-یه کم دیگه مونده فکر کنم غار شماره 27 بود...نه، نه 72 بود، آره خودشه همین جا است.
همه با هم با کلی چمدان پر از خرت و پرت داخل غار می شوند.
جیمز در حالی که چشمش را از در رو دیوار غار برنمی داشت گفت:
-آل! اینجا که شماره نداره . در ضمن اگر هم داشت، مگه غول ها هم سواد دارند؟
آلبوس:
-امممم...می دونی وزارت خونه به خاطر راحتی آدمهایی که اینجا میان این غار ها رو به صورت کاملا مخفی شماره گذاری کرده...هنوز خیلی زوده بدونی.
جیمز زیر لب گفت:
-پس به چه دردی می خوره؟
رون پرسید :
-شهر غول ها برق نداره؟
آلبوس :
-مگه میشه با وجود وزیر نقطه ای بدون برق باشه! ما اینجا انقدر قوی فرهنگ سازی کردیم که غول ها برای صرفه جویی دیگه هرگز از برق استفاده نمی کنند. همین!
رفته رفته غار تاریک تر و مخوف تر می شد تا اینکه به غولی با لباس های نارنجی و بسیارکثیف برخوردکردند.
گرواپ از خواب بلند شد وگفت :
-شما چی کار کرد ... اینجا؟ اگر نرفت...گرواپ شما را خورد.
یوهاهاهاهاهاها...:bat:
آلبوس لبخندی غیر واقعی تحویل گرواپ داد و دستپاچه گفت:
-نگران نباشید...یعنی فکر کنم باید... فرار کنیم...
هرچی چمدون و وسایل داشتند همون جا انداختند و فرار رو بر قرار ترجیح دادند. دو تا پا داشتند دوتا دیگه هم روش گذاشتند و الفرار.
و تونستند خودشونو به دورترین جای ممکن برسوندند.
جینی رو به آلبوس :
-عزیزم فکر کنم تو این شهر دو تا غار به شماره 72 وجود داره. مطمئنم چند ساعت بعد پیداش می کنیم. فعلا همین اطراف استراحت کنیم.
شب همان روزهرمیون با لحن نیشداری رو به جینی گفت :
-خیلی ممنونم کمک بزرگی به ما کردید. شما ما رو از این بلای بزرگ نجات دادید . واقعا تشکر می کنم که شب رو باید تو هوای آزاد سپری کنیم.