ریون و هافل !
-- زمین بایر پشت تالار ریون !--
ملت ریونی با استفاده از جادو چند تا آجر رو رو هوا نگه داشتن و دروازه کوئیدیچی درست کردن و مشغول تمرین هستن !!! هوا سوار جاروهاشون تو هوان به جز گابریل کاپیتان تیم که از پایین دستورات لازم رو به بچه ها میده !
آلفرد با جاروش به صورت زیگزاگ و مارپیچ و اینا تو هوا حرکت میکنه ، هکتور و لونا تو هوا به هم گره خوردن و صحنه خیلی جالب و مفرحی ایجاد شده ، فلور به دلیل نداشتن آگاهی کامل در امر پرواز با جارو مرتب جاروش خاموش می شه ! ، چو هنوز در دیدن اسنیچ مشکل داره و اشیا و اجسامی از قبیل عکس علی دایی ، تیر چراغ برق و پسر همسایه رو با اسنیچ اشتباه میگیره و تره ور هم همچنان در حلقه کردن دستاش دور جارو مشکل داره .
گابریل :

اووووف! این چه وضعشه !شما هیچکدومتون بازی بلد نیستین ! شما همتون بوقین ! فحش رکیک ! تو این جمع فقط من بازی بلدم ، البته آلبوس سوروس پاتر هم بازیش خوبه !!!
ملت روی زمین فرود میان و همه سراشونو میندازن پایین و از خجالت نمیتونن گابریلو نگاه کنن .

گابریل : من چند بار به شما بوقی ها بازی یاد دادم ؟! خاک تو سر همتون ! این چه وضع بازی کردنه؟
و بدین ترتیب گابریل چند دقیقه ای رو به فحش کاری کردن ملت میپردازه و بعد از عقده خالی میشه و به فکر فرو میره !
گابر تو فکرش :

هوووم... من که نتونستم اینا رو بازی یادشون بدم ، مسابقه با هافل نزدیکه ...باید یه کسی رو بیارم که بتونه اینا رو یه هفته ای سوپراستار کنه ! باید برم دنبال یه سرمربی خوب !
-- فردای آن روز! تالار ریون--
گابریل : بچه ها ایشون آقای علی دایی هستن سرمربی خفنتون !

ملت : سلام !
چو :

گابریل : بعله ، آقای دایی سعی میکنن تا در این یک هفته مارو ..یعنی شمارو به سوپراستار کوئیدیچ تبدیل کنن .
علی دایی : بلیم به سمت زمین کوئیدیچتون تا تملین کنیم !
-- تالار هافل --
آسپ : عجب چیزی فهمیدم !
دنیس : چی فهمیدی ؟
آسپ : یه چیزی !
دنیس : خب بنال چی فهمیدی !
آسپ : نمیگم !
دنیس : بوقی بگو .
آسپ : حالا که این طور شد اصلا نمیگم !
دنیس :

بگو !
آسپ :

باشه میگم ، ریونی ها کلی پول دادن به علی دایی تا بیاد و سرمربی تیمشون بشه تا خفن بشن و اینا .
دنیس : خب این که چیزی نیست ! من اسکولاری رو میارم ! این گابر بوقی چی فکر کرده ؟
آسپ : نه عزیز این طوری که نمیشه ، باید بریم به علی دایی یه رشوه ای چیزی بدیم تا ریون رو به بوق بده تا راحت ببریمش .
-- خونه سرمربی خفن تیم ریون --
دنیس مقادیر قابل توجهی اسکناس میده به علی دایی .
دنیس : فقط یه کاری کن که ریونی ها نتونن ما رو ببرن و بوق بشن .
علی دایی : چه ؟ لشوه ؟ بلو آقا بلو ! ما این کاله نیستیم !
دنیس با دماغ سوخته میاد بیرون !
-- تالار ریون --
همه مشغول انجام تمرینات سخت و خفن بدنسازی هستن به جز گابریل که یه گوشه نشسته و داره با یه نفر مجهول الهویه میچته .
علی دایی : هوی گابلیل ! تو چلا مثل بقیه تملین نمیکنی ؟

گابریل در حالی که به سرعت داره تایپ میکنه : من کاپیتانم که !
شترق !
و گابریل میفهمه که اونم مثل بقیه باید تمرین کنه .
-- روز بعد --
گابریل : متاسفانه ما با آقای دایی به مشکلات مالی برخوردیم و ایشون فحش دادند و رفتند .
تره ور : حالا چی کار می کنیم ؟
گابریل : تو یکی دیگه قور قور نکن !
آلفرد : حالا چی کار کنیم ؟
گابریل : خب ... ما تمریناتی که ایشون رو بهمون دادن رو دوباره تکرار می کنیم !
-- روز بازی ، زمین چمن شونصد نفری هاگوارتز --
ورزشگاه کاملا پر شده و همه اومدن تا این بازی حساس رو ببینن ، خبرنگاری رفته بین ملت تا در مورد این بازی مصاحبه کنه باهاشون .
خبرنگار : سلام آقا ، شما چرا برای دیدن این بازی اومدین ؟
ــ به تو چه آخه !
خبرنگار : لطفا رعایت کنین ، داره فیلمبرداری میشه !
ــ آها ...من به خاطر تماشای دافای جیگری که در هر دو تیم وجود داره اومدم .
خبرنگار : !!!!!
خبرنگار به سراغ فرد دیگه ای میره .
خبرنگار : سلام خانم ، می بینم که دو تا بچه کوچیک اومدین تا بازی رو ببینین ، تو این بازی چی وجود داره که شما رو جذب کرده ؟
ــ چه سوال ارزشی ای !...اممم... در حقیقت من شوورم دو سال پیش ایدز گرفت مرد ! منم دنبال شوور جدیدم حالا دیگه ، اومدم یه چیزی پیدا کنم... اصلا کی بهتر از شما ؟ هوم ؟

خبرنگار : !!!!!
خبرنگار به سراغ جمعی از حیوانات و موجودات و جک جونورهای جادویی میره که دور هم جمع شدن و چندین عکس و پلاکارد برای حمایت از تره ور با خودشون آوردن و خیلی خوشحالن و اینا .
خبرنگار : سلام عرض می کنم ! شما برای چی به ورزشگاه اومدین ؟
ــ خب اومدیم بازی هافل ریونو ببینیم دیگه ! عجب الاغیه این !
خبرنگار : هممم... چرا از تره ور طرفداری می کنین ؟
موجود جادویی مذکر : تره ور هم مثل ما یه موجود جادوییه ، تازه مونث هم هست و میخوام عشقم رو بهش ثابت کنم !

موجود جادویی مونث : تره ور هم مثل ما یه موجود جادوییه ، تازه مذکر هم هست و میخوام عشقم رو بهش ثابت کنم !

خبرنگار از ادامه کارش منصرف میشه !!
-- رختکن ریون --
گابریل : خوشبختانه با کمک تمریناتی که آقای دایی بهمون داد یعنی بهتون داد الان وشعتون خیلی بهتر از یه هفته پیشه ...
گابریل به تعدادی کاغذ اشاره میکنه و میگه : ما این جا چند تا نمونه شعار داریم که یکیشو انتخاب میکنین و میزنین به لباستون و میرین تو زمین ...شعارهامون هم "only raven" ، "چی میگی ؟ ریون داره همه رو لوله میکنه ، باورم نمیشه ، واو !" و " ناموس من ، ریون !" هستش ...
ملت با دیدن شعار "ناموس من ، ریون !" جوگیر میشن و سریع میرن و کاغذایی رو که روشون این شعار نوشته شده رو ورمیدارن و به کمک عمل خخ...تف ! به سینشون میچسبونن و با افتخار وارد زمین میشن و آماده ن تا از ناموسشون در مقابل موجود هیز و بوقی ای به نام هافل دفاع کنند !

تماشاگران ریونی با دیدن این شعار به وجد میان و شروع میکنن به فحش رکیک دادن به هافلی ها !
داور : کاپیتانا با هم دست بدن !
گابریل با آرنج میزنه تو چشم دنیس و دنیس هم چوبدستیشو درمیاره و تا ته فرو میکنه تو دماغ گابریل!
داور : از دو کاپیتان خواهشمندم دست هم رو گرمی بفشارند !
گابریل و دنیس مشغول کتک کاری میشن و بقیه بازیکنا هم تا این صحنه رو میبینن سریع میپرن وسط .
داور ترجیح میده هر چه سریع تر بازی رو شروع کنه !!
داور : سووووت !
کوافل رها میشه و بازیکنا که هنوز تو جو دعوا بودن همگی به سمت کوافل میرن اما بعد از چند لحظه خون به مغزشون میرسه و میفهمن که باید سر پستاشون واستن .
در این بین ، اریکا زادینگ کوافل رو گرفته و با سرعت داره به سمت دروازه ریون میاد که یهو از سمت تماشاگران غیور ریونی یه تیکه آجر به سمتش پرتاب میشه !

گزارشگر : متاسفانه اریکا زادینگ سقوط میکنه و میمیره ! حالا کوافل دست لونا لاوگوده ! لونا پاس میده تره ور ، کوافل به تره ور میخوره و تره ور هم از اون بالا میفته پایین !
آلفرد تو هوا کوافل رو میگیره و به سمت دروازه هافل پرت میکنه ، توپ از بدن پیوز رد میشه و به گل تبدیل میشه !
گزارشگر : ده صفر به نفع ریونکلا ! پیوز دروازبان هافلپاف فقط نقش عضوی از بدن یک موجود جادویی رو در این صحنه ایفا کرد !
تماشگران هافلی کمی دلخور میشن و اعمالی روی گزارشگر انجام میدن و گزارشگر می میره !
گزارشگر 2 : سلام ! چه روز قشنگ و آفتابی و جیگریه امروز ! من گزارشگر شماره 2 هستم که به علت مرگ گزارشگر قبلی اومدم تا این بازی حساس رو گزارش کنم ! این شعار ریونی ها چقدر مسخره س ! ناموس من ریون ! آخه بوقی ها شما با اون حرکاتتون که بوقیدین دیگه ، ناموستون کجا بود ؟... خخه
گزارشگر شماره 2 این بار توسط ملت ریونی خفت میشه !
گزاشگر 3 : ایول ! نتیجه بازی80- 10 به نفع ریونکلاس ! اما مثل این که آسپ اسنیچو در کنار دروازه ریونکلا دیده !
چو پشت سر آلبوس سوروس حرکت میکنه و از این که از آسپ عقب تره مرتب فحش میده ، آسپ به اسنیچ نزدیک تر میشه ...
گابریل به آسپ چشمک می زنه ! آسپ در یک حرکت ارزشی تعقیب اسنیچو ول میکنه و میپره بغل گابر !

گزارشگر 3 : بعله ! چوچانگ اسنچو گرفت ! ریون برنده شد !
تماشاگران دو تیم شروع به خون و خونریزی میکنن و در این بین یه آرپی جی خطا میره و میخوره به گزارشگر شماره 3 و اون هم می میره !
گزارشگر 4 : سلام عزیزان ! من اسمم گزارشگر شماره 4 هستش و خیلی از این که شما رو می بینم خوشحال هستم ! خوبه که یه بار دیگه اسامی بازیکنان دو تیم رو خدمت شما اعلام کنم !
ریونکلا !
دروازه بان : گابریل دلاکور
مدافعان : فلور دلاکور ، وینکی
مهاجمان : آلفرد بلک ، لونا لاوگود ، تره ور
جستجوگر : چو چانگ
ذخیره ها: هکتور ، فنگ
هافلپاف !
دروازه بان: پيوز
مدافعان: دنيس، اما دابز
مهاجمان: اريكا زادينگ، مرلين مك كينن، اسكورپيوس مالفوي
جستجوگر: آلبوس سوروس پاتر
ذخيره ها: پروفسور اسپروات، سوزان بونز
پایان !!!