جنگ عظيمي در گرفته ..
يكي از ممد هاي وزارت خونه : افراد عقب نشيني كنيد ... افراد عقب نشيني كنيد ...
كور ممد : چرا عقب نشيني كنيم ؟! جنگ كه داره خوب پيش ميره ،من كه ديگه دشمني نميبينم ؟!
بونفشششش ...
در همين زمان دست آهنين امپراطور روي سر كور ممد مذكور فرود مياد و جان وي رو تقديم جان آفرين ميكنه.
ممد ها به سرعت به داخل ساختمان وزارت خونه عقب نشيني ميكنن و دروازه محكم و پولادين رو پشت سر خودشون ميبندن !!
امپرطور تاريكي با دست آهنين خودش يكي از درختان 1500 ساله كهنسال رو از ريشه درمياره و با كمك سالازار و اسكاور مشغول كوباندن تنه ي درخت مذكور به دروازه ي پولادين ميشه تا بلكه بتونن اخرين نقطه مقاومت وزارت رو در هم بشكنند.
كريچر با توجه به ماموريتي كه بر عهده اش گذاشتن به سمت پشت ساختمان وزارت خانه حركت ميكنه تا از طريق خروجي هاي فاضلاب وارد ساختمان بشه و بعد هم به كمك دريچه هاي ورودي هوا خودشو به اتاق وزير برسونه و خونشو بريزه .
كريچر وارد خروجي ميشه !!!
_فقط اميدوارم .. تو اين اوضاع كسي مرلينگاهش نگيره كه دهن من اينجا سرويس ميشه
5 دقيقه بعدكريچر بيشتر راه رو طي كرده و ديگه چيزي به پايان مسيرش نمونده كه ناگهان از نقطه ي انتهايي تونل صداي تالاپ تالاپ و شر شر آبي به گوشش ميرسه .
كريچر:نه .. نه .. نه .. نهههههههههههههه
چند دقيقه بعد - اتاق وزيرهوكي اخرين وسيله ي موجود در اتاق رو هم با زحمت و مشقت بسيار پشت در دفترش مستقر ميكنه !!
_
اوپس حالا ديگه حداقل خيالم از بابت خودم راحته ...
_زياد خيالت راحت نباشه جن مفلوك و فرومايه و پست و ذليل و بي همه چيز تو باعث ننگ اجنه اي !!!
هوكي با وحشت برميگرده اما بعد از ديدن طرف مقابلش ...
_تو ديگه چه موجودي هستي كه به من ميگي جن مفلوك ؟! تو كه خودت از من مفلوك تر به نظرم مياي .. تازه بوي گندم ميدي اَه اَه ..
كريچر خودشو بو ميكنه و ميبينه حقيقتا بوي گند ميده ..
_چرا بحثو منحرف ميكني ؟! من اومدم تو رو از درون در هم بشكنم و اون كلاه وزارتتو بردارم و تقديم به يه اصيل زاده كنم كه واقعا لايق اين كلاهه ...
_هه هه به همين خيال باش ...
هوكي دستشو به درون زير شلواريش فرو ميبره و يه چماق در حد و اندازه هاي كل هيكلش بيرون ميكشه .
در همين زمان كريچر با كشيدن جيغ هاي خفن به سمت هوكي يورش ميبره ..
هوكي كله ي كريچر رو هدف ميگيره و با تمام قدرت چماق رو حواله اش ميكنه ، كريچر هم درست در اخرين لحظات جا خالي ميده و چماغ به ويترين افتخارات وزارت ميخوره و اونو در هم ميشكنه ...
هوكي براي بار دوم كله ي كريچر رو هدف قرار ميده ، اما كريچر اين دفعه هم جا خالي ميده و چماق به افتابه ي مرلين متعلق به روز اول خلقت برخورد ميكنه و آفتابه رو ريز ريز ميكنه ...
هوكي خشمگين تر از قبل اين بار دقت بيشتري هدف گيري ميكنه ، كريچر هم با ساعد دستش ضرب چماغ رو ميگيره ، ضربات همچنان ادامه دارن و كريچر همچنان داره مقاومت ميكنه ...
در همين زمان هوكي چماق رو عقب ميبره و با سر چماق يه ضربه محكم به شيكم كريچر ميزنه .
_اوخ !!!
كريچر دولا ميشه كه شكمشو بگيره و هوكي از اين فرصت استفاده ميكنه و با چماق محكم !! يه ضربه حواله ي پس كله ي كريچر ميكنه كه طي اين فرآيند مغز كريچر از عدسي چشمش بيرون ميزنه ..
_اوه!!!
هوكي چماق رو عقب ميبره و به عنوان ضربه اخر با تمام قوا ، شقيقه سمت راست كريچر رو هدف قرار ميده ، شدت اين ضربه باعث ميشه چشم سمت چپ كريچر از حدقه بيرون بپره ...
كريچر در حالي كه تسليم شده از پشت روي زمين ميفته !!
هوكي چماق رو تا جايي كه ميشه بالا ميبره و روي صورت كريچر پياده ميكنه .
صداي چلق ناخوشايندي شنيده ميشه و خون كريچر صورت هوكي رو مزين ميكنه ...
هوكي لبخند تحقير اميزي ميزنه و به سمت در خروجي دفترش حركت ميكنه ...
در افكار كريچركريچر داره اخرين نفسها رو ميكشه و دنيا پيش چشمانش تيره و تار شده كه ناگهان در عالم خيال وينكي رو ميبينه كه داره صداش ميكنه !!
_نه كريچر تو نبايد بميري !! هنوز زوده !! منو بچه ها به تو نياز داريم !!
وينكي بعد از گفتن اين جملات تاثير گذار لبهاشو به لبهاي كريچر نزديك ميكنه ...
پايان افكار كريچركريچر جان تازه اي ميگره چشمان خودشو باز ميكنه و با يك حركت چماق رو كه توي سرش گير كرده بيرون ميكشه !!
نگاهي به هوكي ميندازه كه داره به طرف درب خروجي حركت ميكنه !!
_هعي جن مفلوك !! نبرد ما هنوز تموم نشده