مگس ها قسمت 4.2
---------------------------------
پرسی وارد در شماره 2 میشه که یهو استرجس رو جلوش میبینه !
پرسی : ئه استر ! چطوری ؟ خوبی ؟ چه خبر ؟ مگی که دیگه نگات نکرده ؟ بدخواه داری بگو خودم به حسابش میرسما .
استرجس به پرسی لبخند میزنه و پرسی میره تو کف دندونای نیم متری و تیز استر!!
پرسی : مگه تو مومیایی نبودی ؟ این دندونای قشنگو از کجا گیر آوردی ؟
استر :
پرسی به سمت دری که ازش اومده بود میره ولی میبینه که در قفل شده ، استرجس به سمت پرسی میاد ...
پرسی :
توی در شماره یک !بارتی : آخ چقدر تشنمه ! این مدیرای بوقی چرا یه آب سردکنی چیزی نذاشتن این جا ، انقدر استدلال آوردم و به مغزم فشار آوردم که آب بدنم کم شده !
***سانسور***
ناگهان ایوان که به شکل اسکلت در اومده بود جلوی ملت ظاهر میشه !
ایوان : شامپوی کبیر با شما صحبت میکنه ! همتون خودتونو خم کنید ! میخوام بکشمتون الان !!
ملت :
ایوان : هووم، الان که یه جای همتون پاره شد میفهمین!
مگی : الان منظورش چی بود ؟
بارتی : ببین توی مغز انسان ها یه قسمت کوچکی وجود داره که پر از سوراخ های ریزه ! اون قسمت مغز محل اصلی فرماندهی برای راه رفتن انسان هاست !! یعنی اگه اون جای مغز آسیب ببینه دیگه آدم نمیتونه خوب راه بره و همون طور که گفتم اون قسمت مغز پر از سوراخ های ریزه که اگه زیر فشار های عصبی، روحی ، جسمی و یا جنسی قرار بگیره ممکنه پاره بشه و کلا این که الان ایوان از یه اصطلاح غلیظ علمی استفاده کرد و من واقعا خوشحالم که توی مدیرا یه آدم تحصیلکرده و با سواد پیدا میشه !
ایوان به سمت ملت حمله میکنه ، گابر جفت پا میره تو دهن ایوان، بارتی با بیل همچین میکوبه تو کله ش که سرش از بدنش جدا میشه و میفته یه گوشه ، برودریک اره برقی ورمیداره و ایوان رو از وسط نصف میکنه و مگی هم با یه تریلی هیجده چرخ پنج شیش بار از روش رد میشه و بعد هر 4 نفر دور هم جمع میشن و به شادی و بازی و اینا میپردازن که ایول ما یه مدیر رو کشتیم و به بوق دادیم و اینا !!
یهو ایوان از سر جاش بلند میشه و میگه : ای بوقی های ارزشی ، نمی دونستین مدیرا رویین تن هستن ؟!!
ملت : ماااااااااااااااااااااا!
و بعد ایوان ناپدید میشه .
جلسه فوق سری مدیران آنتونی : من که گفتم بذارین من برم .
کوئیرل : ایوان بوقی ! آقا این طوری نمیشه ، باید استراتژیمونو عوض کنیم ، باید گابریل رو بکشونیم طرف خودمون .
استر : پیشنهاد مدیریت بدیم بهش ؟
ایوان : نه باب واسه چی ؟ من میدونم باید چی کار کنیم .
مدیرا : چی کار ؟
ایوان : پچ پچ ! ( مثلا درگوشی گفت پیشنهادشو !)
مدیرا : اوووف ایول ! چه پیشنهاد ایولی !!
یه راهروی خیلی دراز گابر ، بارتی ، برودریک و مگی دارن توی یه راهروی خیلی درازی که تهش معلوم نیست راه میرن .
مگی : به نظر شما الان پرسی کجاست ؟
برودریک : هوووم...الان تو جادوگرانه و اون قدر هم ریلکس شده که تیزر فیلم جدیدشو تو جادوگر تی وی زده !!
گابر : چی ؟ یعنی پرسی راه درست رو رفت و الان تو جادوگرانه ؟ اصلا تو جادوگران رو چه جوری دیدی؟
برودریک : باو من شونصد تا شناسه دارما ؛ بیا اصلا باورت نمیشه ، بیا جادوگر تی وی رو نگاه کن ، ببین که تیزر زده .
جادوگر تی وی تیزر پرسی :
مدیر هالی ویزارد : پرسی بازم فیلم جدید داده !
کارمند شماره 1 : حتما کلی خنده میشه !
کارمند شماره 2 : حتما کلی خنده س !
کارمند شماره 1 : اینو الان من نگفتم احیانا ؟
کارمند شماره 3 : جناب مدیر میشه فردا یکم خوراکی بخریم و بیاریم و با فیلم بخوریم ؟
مدیر : نه باب خوراکی چیه ، خرج الکی چرا بکنین ؟خودم خوراکی دارم میذارم تو دهناتون هم اونو بخورین و هم فیلم ببینین.
کارمند شماره 4 : خوشمزه س ؟
مدیر : البته سلیقه ها متفاوته ولی هر کی خورده خوشش اومده !
کارمندان : اوه جناب مدیر .
تیزر اصلی شروع میشه !:
آیا تا به حال دهنتان سرویس شده اس ؟ اشتباه می کنید !
آیا تا به حال به الطافی که مدیران در حق کاربر ها انجام می دهند توجه کرده اید ؟ اشتباه می کنید !
آیا تا به حال به مدیران فحش بیناموسی داده اید که بعدش متوجه بشید که اشتباه کردید و چه کار بدی کردید که فحش دادید ؟ اشتباه می کنید !
متوجه تفکرات و تعصبات غلط خود نسبت به مدیران در فیلم "قلعه مدیران" شوید !
پایان جادوگر تی وی !!بارتی :
برودریک : اوخ نه...آی پی استرجس زیر پست پرسیه ! یعنی این که استر با شناسه پرسی پست زده !
مگی : تو آی پیشو از کجا دیدی دیگه ؟!!
برودریک : دهه ! مگه نمی دونستین ؟ ناظر لندنم باو ! شناسه آبرفورث ماله منه .(
)
ملت :
بارتی : دیگه چه شناسه هایی مال توئه ؟
برودریک : پچ پچ ! پچ پچ !
مگی : دهنت سرویس ! شناسه تره ور مال تو بود ؟ (
) اگه تره ور تویی چه جوری باهاش میتینگ رفتی ؟!!!
بارتی :من که باورم نمیشه تو همون عمه مارج باشی !!!
ناگهان کوئیرل جلوشون ظاهر میشه ، گابریل رو می گیره و بعد به سرعت ناپدید میشه !
بارتی : دزدیدنش !
مگی : شت ! بوقی ها فهمیدن که گابر راهنمای ماست ! ما باید گابریل رو برگردونیم !
در همین لحظه ملت به ته راهرو میرسن ، دوربین زوم میکنه روی دیوار سنگی که انتهای راهروس .
بارتی : این دیوار منو یاد کتاب 6 میندازه ! به نظرم ما باید به در خون بدیم تا باز بشه ، و از اون جا که من شنیدم خون وزیر از بقیه رنگین تره به نظرم بهتره که از مگی خون بگیریم
مگی : هه ؟ نه من وزیر نیستم ! من فقط یه کاربر ارزشیم که فقط بلدم تو چت باکس فحش بنویسم تا بعد بلاکم کنن !!! از من خون نگیرین .
ناگهان برودریک یه چاقو از جیبش درمیاره و فرو میکنه تو شکم مینروا و بعد مقداری از خون مینروا رو میریزه رو دیوار ...هیچ اتفاقی نمیفته !
بارتی : من فکر کنم خون کمی به در داده شده ، باید یکم بیشتر روش بریزیم !!
و بعد برودریک چاقو رو درمیاره و دوباره فرو میکنه تو مگی !
-- یک ساعت بعد --
دوربین زوم کرده روی دیوار سنگی که کاملا از خون مگی قرمز شده و خود مگی درحالی که همه جاش پاره و سوراخ شده یه گوشه افتاده !!
برودریک : ای باب مگی چرا خوابیدی ؟ من و بارتی داریم مثل بوق این جا جون می کنیم بعد توی بوقی گرفتی خوابیدی ؟ پاشو گمشو بیدار شو اعصاب مصاب ندارم !!
دوربین زوم میکنه روی دستگیره کوچکی که سمت چپ دیوار سنگیه !!
بارتی : ایول این جا رو ببین ! این اصلا دیوار نیست یه دره ! الکی داشتیم بهش خون می دادیم .
بارتی میره جلو و سرشو میذاره تو سینه مینروا !
برودریک : الان داری چی کار میکنی دقیقا؟
بارتی : دارم به صدای قلبش گوش میدم ! دیگه نمیزنه ، یعنی مرده !
برودریک : آخی خیلی حیف شد ، خیلی آدم خوبی بود ... اصلا چی شد مرد ؟!!!
بارتی : نمیدونم خودمم نفهمیدم ! عجب روزگاریه ... ملت اول چل چلیشون می میرن !!
برودریک و بارتی میرن جلو تا وارد در بشن.
جلسه فوق العاده سری مدیران دوربین گابر رو نشون میده که جلوش مدیرا واستادن و دارن نگاش میکنن .
کوئیرل : نترس ! ما نیاوردیمت این جا که بخوریمت ! بلکه اومدیم مذاکره کنیم !
و بعد از جیبش یه عکس درمیاره و میده به گابر .
دوربین زوم میکنه روی عکس ، پسری موبور که شباهت بسیار زیادی به برد پیت داره ! همین طوری از عکسه جذابیت و خوشتیپی ترشح میشه !
کوئیرل : اسم این پسر جیگر و پولدار و زن نیگر دار و تحصیلکرده و اینا کورممده ! کورممد داداش ایوانه و مجرده و شدیدا دنبال زن میگرده !! اگه تو با ما همکاری کنی کورممد رو میفرستیم پیشت واسه خواستگاری !
گابر : اوه راست میگین ؟
بله من کاملا با شما همکاری میکنم ... فقط بهش بگین که من میخوام درسم رو ادامه بدم !! و در ضمن برای من خیلی مهمه که شوهرم به خانواده م احترام بذاره .(
)
کوئیرل : اوکی حتما میگیم بهش
... خب ، بارتی و برودریک زنده ن ، تو باید اونا رو بکشی .
گابر : همین ؟!! ایول آقا قبوله .
کوئی میزنه تو سر گابریل و به خاطر این ضربه مهلک ! نیروی مخوف گابریل از بین میره !
توی در سنگی و مخوف ! دوربین بارتی و برودریک رو نشون میده که وارد تالار بسیار مجللی شدن و درحال نگاه کردن به در و دیوار هستن .
بارتی : هیییییس ! من یه صدای پایی شنیدم ! خودم شنیدم !!!
برودریک : باز تو شروع کردی ؟
در همین لحظه یکی از درای تالار باز میشه و گابریل میاد تو و چوبدستیشو به سمت این دو نفر میگیره و یه ورد یه خطی رو زمزمه میکنه ! وبعد دور بارتی و برودریک یه قفس ظاهر میشه و اینا تو اون قفس زندونی میشن !
بارتی : گابر بوقی ! این چه کاری بود دیگه ؟ من و تو مگه نمی خواستیم باهم آیندمونو بسازیم ؟
گابر: آقا من اصلا شما رو نمی شناسم !
و بعد گابر قفس رو به وسیله جادوی وینگاردیوم له ویوسا ! بلند میکنه و به سمت جلسه فرا سری مدیران حرکت میکنه .
بارتی : ما رو داره میبره پیش مدیران ، گابر هم با اونا همدست شده ، لحظات آخر عمرمونه ! بیا این لحظات آخر رو هری پاتری رفتار کنیم !
برودریک : چی ؟ میخوای خواسته مدیران رو اجرا کنی ؟ یعنی میخوای در راستای اهداف پلید مدیریت گام برداری ؟ ... هوووم ... راستی گفتی هری پاتری من یاد یه چیزی افتادم ، اون موقع که از مگی با چاقو خون می گرفتیم نمی شد به جای چاقو از چوبدستی استفاده کنیم و با جادو تو بدنش برش ایجاد کنیم ؟
بارتی : خب تو کتاب هم دامبل با چاقو برید دستشو .
برودریک : نه خیر با چوبدستی بود بوقی .
بارتی : کتابو نخوندی حرف نزن ! من تازه نسخه آلمانیشو دو بار خوندم !!
برودریک به خاطر این مسئله که بارتی دوبار نسخه آلمانی شاهزاده دورگه رو خونده ولی خودش نخونده کمی ناراحت میشه و میزنه تو گوش بارتی ! که باعث میشه که کله بارتی عقب بره و به میله های فلزی قفس برخورد کنه و در نتیجه ضربه مغزی بشه و بمیره !!
برودریک : نههههههههه ! من بارتی رو کشتم ! من یه قاتلم !!!
جلسه فرا سری مدیرانقفس جلوی مدیران فرود میاد .
گابر : البته بارتی سقط شد یهو ولی برودریک زنده مونده .
دوربین زوم میکنه روی قفس ، مری باود و جنازه بارتی توی قفس هستن و خبری از برودریک نیست!!
بارون : گابر بوقی ، تو که گفتی برودریک و بارتی رو گرفتی .
گابر : ماااااااااااااااااا! مری باود دیگه تو این قفس چی کار میکنه ؟
ایوان : کوئی فکر کنم اون ضربه مهلکی که به سر گابریل زدی یکم زیادی محکم بوده و به اعصاب بینایی و درک و تشخیص مغزی گابر هم آسیب زده !
گابر : خب حالا مشکلی نیست که ، مری باود هم یه عامل خارجیه که خب گرفتمش ، برودریک رو هم بعدا می گیرم .
کوئیرل : نه دیگه ... مری باود آشپز مخصوص قلعه س ، اون هر روز غذا درست میکنه واسه ما ها و ما هم در قبالش نمی خوریمش و میذاریم آزادانه توی قلعه حرکت کنه .(
)
گابریل : !!!!!!!!!!!!!
-- شفاف سازی ، چند دقه قبل ، جلوی در جلسه سری مدیران --
دوربین زوم کرده روی برودریک و جنازه بارتی .
یهو برودریک دور خودش یه چرخ میزنه و بعد به شکل مری باود در میاد !( نکته : شناسه مری باود هم مال برودریک بوده .
)
-- پایان شفاف سازی !! --
کوئیرل در قفس رو باز میکنه و مری ( برودریک !) میاد بیرون .
کوئیرل : خب مری ! بدو برو تو آشپزخونه ! دیگه نبینم انقدر تو قلعه واسه خودت بوق چرخ بزنیا ؟ بدو برو .
برودریک : چشم اعلیحضرت !
و بعد وارد دری میشه که بالاش نوشته : آشپزخانه
دوربین زوم میکنه روی تابلوی بزرگی ازمونالیزا با مایو دو تیکه! که به دیوار آشپزخونه زده شده .
برودریک به تابلو علاقمند میشه و میره جلو و دستشو میکشه به تابلو ! و بعد مشغول راز و نیاز با تابلو میشه که یهو بر اثر مقادیری فشار از طرف برودریک تابلوی مونالیزا مثل یه در باز میشه و پشتش یه تونل پدیدار میشه !!
برودریک سریع میپره توی تونل و همینجوری جلو میره تا میرسه به یه سه راهی .
دوربین زوم میکنه روی نوشته هایی که بالای هر کدوم از اون سه راه وجود داره : صحبت با همدیگه ، گفتگوی ناظرین با مدیران و گفتگو با مدیران .
برودریک:این تابلوهای مونالیزا جاهای دیگه این قلعه هم حتما هست و وسیله ارتباطی مدیران با جادوگرانه ، باید راهی که به گفتگوی مدیران میرسه رو برم... بعدم از اونجا میتونم به جاهای دیگه جادوگران برسم ! یوووووووهوووووووو! من دارم بوی آزادی رو حس میکنم ! به به !
و بعد وارد تونل منتهی به گفتگو با مدیران میشه .
جلسه غیر سری مدیرانگابریل : خب دیگه ... من بارتی رو براتون آوردم ، برودریک هم احتمالا مرده ! فکر کنم وقتشه که به قولتون عمل کنین .
کوئیرل : اوه آره ... ایوان ! اون داوشت کورممد رو بیار گابر رو ببینه !
یه آدم چپ و چول و اینا از اون پشت میاد و میگه : سلام عزیزم من کورممدم .
گابر رو به کوئیرل : مسخره ! همونی که تو عکس بود بیارش ، این کیه دیگه ؟ سوپور محلتونه ؟!
کوئیرل : نه باب همین داداش ایوانه ، ما برای این که تو رو بیاریم سمت خودمون روی عکس کورممد افسون فوتوشاپیوس اجرا کردیم !!!
گابریل : نهههههههههه!
و گابریل به خاطر این که بارتی رو هم از دست داده ، همون جا چاقو ورمیداره و سر خودشو از بدنش جدا میکنه و نتیجه میگیریم که گابر هم می میره !!
گفتگو با مدیراندوربین برودریک رو نشون میده که حالا از حالت مری باودی خارج شده و دوباره برودریک شده و تک و تنها توی گفتگو با مدیران واستاده .
برودریک : وااااااااای ! بالاخره آزاد شدم !
اما چرا هیشکی این جا نیست ؟ چرا انقدر خلوته ؟ نکنه مدیرا همه کاربرا رو قتل عام کردن ؟ شاید من آخرین بازمانده جادوگران هستم ! نههههههههههه!
و بعد ساعتشو نگاه میکنه ، دوربین زوم میکنه روی ساعت ، ساعت : 3 نصفه شب !!!
برودریک : البته شاید چون یکم دیروقته همه خوابن .
ناگهان سر برودریک از بدنش جدا میشه و میفته یه گوشه !!
دوربین زوم میکنه روی آنتونین که درحالی که تبر آغشته به خون برودریک رو روی شونه ش گذاشته داره به دوربین نگاه میکنه .
آنتونین :
پایان !
با هماهنگی نویسنده ویرایش شد!
ناظر انجمن