خلاصه:
لرد سیاه فکر میکنه که در صورت ازدواج با یک پری دریایی جاودانه میشه.در یک سفر دریایی(برای پیدا کردن گنج)با یه پری دریایی روبرو میشن، ولی جنسیت پری مذکره!پری دریایی درباره ملکه شون با مرگخوارا حرف میزنه و مرگخوارا برای پیدا کردن ملکه شروع به جستجو میکنن.وقتی که بالاخره موفق میشن ملکه رو پیدا کنن متوجه میشن که برخلاف تصوراتشون ملکه اصلا زیبا نیست.با وجود این راضیش میکنن که همراهشون بره و لرد رو ببینه.قبل از حرکت لینی دوباره متوجه میشه که ملکه شباهتی به عکسی که ازش دارن نداره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ملکه که سرگرم بستن چمدانهایش بود متوجه نگاه خیره لینی شد.
-هی تو!چرا اینجوری به من زل زدی؟
لینی بطرف ملکه رفت.درحالیکه سعی میکرد کاملا مودب باشد عکس را به اون نشان داد.
-ببخشید بانوی من...داشتم دنبال شباهتی بین شما و این عکس میگشتم.ولی متاسفانه پیدا نشد!
ملکه خنده ای نه چندان معصومانه سر داد.
-تکنولوژی دخترم!فکر کردی چون ما زیر آب زندگی میکنیم از این چیزا بی خبریم؟!:evilsmile:
به محض آماده شدن ملکه همگی به راه افتادند.هر یک از مرگخواران یکی از چمدانها را روی پشتش گذاشته بود و شنا میکرد.
-شنا کن...دست بزن...پا بزن...نفس کشیدنم فراموش نکن!
--نظر من هنوز همونه...باید آپارات میکردیم!
-ما آپارات میکردیم.ملکه چی میشد؟اون که بیرون آب نمیتونه نفس بکشه.یهو وسط کشتی ظاهر میشدیم.ملکه خفه میشد و ارباب ما رو مورد لطف و نوازشش قرار میداد.
ملکه که به سادگی در لابلای امواج پیش میرفت رو به لینی کرد.
-نگران من نباشید.من یه پری دریایی عادی نیستم.من ملکه هستم.میتونم نزدیک دو ساعت در هوای آزاد نفس بکشم.
طولی نکشید که به کشتی رسیدند.ملکه سرش را بلند کرد.لرد سیاه در عرشه کشتی منتظر آنها بود.ملکه با دیدن لرد اخمی کرد.
-این...این زیاد خوشگل به نظر نمیرسه.مطمئنین درست توصیفش کردین؟
رز با دستپاچگی ملکه را بطرف توری که مرگخواران برای آنها انداخته بدند هدایت کرد.
-خیلی خوشگله...از این فاصله نمیشه خوب تشخیص داد.علاوه بر اون مهربون و خونگرم و دوست داشتنی و شجاع و فداکارم هست!