هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: زمين كويديچ هاگوارتز
پیام زده شده در: ۹:۳۱ دوشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۲

دلوروس آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۶ شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۸
از چاه
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1592
آفلاین
مسابقه کوییدیچ
بازی اول

گریفیندور - راونکلاو
آغاز مسابقه: دوشنبه، 24 تیر
پایان مسابقه: پنجشنبه، 27 تیر (ساعت 23:59)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسامی بازیکنان تیم کوییدیچ ریونکلاو

دروازه بان:تام ریدل(مجازی)
مدافعان:لودو بگمن(مجازی)- آماندا بروکل هرست
مهاجمان:لینی وارنر(مجازی)-لونا لاوگود(مجازی)- دافنه گرین گرس
جستجوگر:فلور دلاکور

ذخیره ها:الادورا بلک-آندرومدا بلک


اسامی بازیکنان تیم کوییدیچ گریفندور:

دروازبان : بیل ویزلی (مجازی)
مدافعان : جیمز سیریوس پاتر - تد ریموس لوپین (مجازی)
مهاجمان : لی جردن - گودریگ گریفندور (مجازی) - چارلی ویزلی (مجازی)
جستجوگر : استرجس پادمور

ذخیره ها: گیلدوری لاکهارت - رون ویزلی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* بازیکنان حقیقی تیم ها (هر تیم 3 نفر) می بایست تا تاریخ تعیین شده، یک نمایشنامه (رول) تکی و غیر ادامه دار (با سبک آزاد) در اینجا ارسال نمایند.

* سوژه اصلی رول های بازیکنان، باید در مورد مسابقه بین دو تیم باشند و از اسامی بازیکنان داده شده حتما استفاده نمایند.

* بازیکن ذخیره در صورت غیبت یکی از سه بازیکن اصلی تیم، می تواند به جای آن در مسابقه شرکت کرده و رول خود را ارسال کند.

* در صورتی که غیر از اسامی بازیکنان دو تیم، سایر دانش آموزان در این تاپیک ارسالی داشته باشند، پستشان حذف می شود، 10 امتیاز از گروهشان کسر می شود و به مدت 1 ماه از مدرسه اخراج می شوند.

سوژه ها

همانطور که گفته شد سوژه اصلی رول ها باید بازی بین دو تیم باشد. این سوژه ها منحصراً در زمین بازی کوییدیچ خلاصه نمی شوند و می توانند قبل یا بعد از مسابقه را هم شامل شوند. به هر جهت علاوه بر سوژه اصلی، بازیکنان موظف اند که از سوژه های فرعی که در ادامه مطرح می کنیم، استفاده کنند.

* استفاده از این سوژه های فرعی بخشی از امتیاز شما را تشکیل می دهد و جهت جلوگیری از تقلب و یا استفاده از پست های قدیمی، باید از آنها بهره بگیرید.

* یکی،‌دو تا ،‌سه تا یا هر چقدر از این سوژه های فرعی را که دلتان می خواهد را انتخاب کنید و داخل رول خودتون به سوژه اصلی مسابقه پیوند بزنید. (حداقل یک مورد باید انتخاب شود)

استفاده از یک سوژه کافی است. استفاده همه سوژه ها تفاوتی در میزان امتیاز در نظر گرفته شده نخواهد داشت و امتیازی بیشتری برایتان به ارمغان نمی آورد. اما به هر جهت دست بازیکنان بسته نیست و می توانند جهت تنوع بخشیدن به پست خودشان از همه سوژه ها فرعی زیر استفاده کنند. به میل آنها بستگی دارد:


1. صد تکه شدن اسنیچ (گوی زرین) که بر اساس مسابقات، قانونی برایش وجود ندارد و جستجوگران دو تیم به تنهایی یا به کمک اعضای تیم موظف به جمع کردن هر صد تکه هستن و تا جمع نکند، بازی خاتمه نمی یابد ! (صد البته مرلین میداند که این تکه ها هر کدوم شون کجاها دارن بالا پایین می پرن و اینکه تکه ها هر کدوم شون ممکنه تقسیم بشن بین دو جستجوگر. برنده اونیه که اسنیچ کامل رو بگیره. )

2. اسنیچ جو گیر شده، بندری زدنش به حدی شده که تا آسمان هفتم!!! میره و از شیشه یک هواپیمای مسافربری داخل میشه، جستجوگران دو تیم به تنهایی یا به کمک بقیه اعضای تیم شون میرن که بین ملت ماگل داخل هواپیما دنبال اسنیچ بچرخن، دست آخر منجر به سقوط ملایم هواپیما وسط زمین کوییدیچ هاگوارتز و رویارویی جادوگران و ماگل ها میشن.

3. اسنیچ به قدری بالا میره که از کره زمین و کهکشان ها هم خارج میشه و جستجوگران دو تیم که چون جادوگرن همینطور میرن بالا و بالا می بینن خداوند داره با فرشتگان کوییدیچ بازی میکنه. جستجوگران خجالت میکشه به خالق بگن بده اسنیچو اما به دنبال راهی میگردن که با اعمال نیکو، خداوند بهشون ببخشه اسنیچ رو. دریغا که نمیدونن میلیارد ها سال نوری با کره زمین فاصله دارن و الان برگردن، اصلا معلوم نیست کسی وجود داره یا نه. - شاید هم کابوس شب قبل از مسابقه رو داره می بینه یکی از جستوگرها. به عهده شما.

4. اسنیچی که از انبار آورده میشه برای بازی، یکی از هورکراکس های مخفی شده ولدمورت بوده. ولدمورت که به قلبش (داره اصن؟ ) الهام میشه این موضوع که اسنیچش از جاش اومده بیرون و وارد مسابقه شده، سریعا با ارتش مرگخواران به هاگوارتز و زمین کوییدیچ حمله میکنه، کشت و کشتار راه میندازه و شخصا چون بدون جارو پرواز میکنه، وارد رقابت مستقیم با جستجوگران دو تیم میشه برای تصاحب هورکراکس خودش و کسی هم از این موضوع خبر نداره که هورکراکسه این اسنیچ.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلاقیت و بازی با سوژه اصلی و سوژه های فرعی و پیوند زدن مبتکرانه آنها به یکدیگر، می تواند تاثیر مثبتی در داوری پست های شما داشته باشد.
داوری پست ها از 10 امتیاز خواهد بود و تیمی که بیشترین امتیاز را کسب کند برنده خواهد شد و به فینال می رود، تیم بازنده هم حذف خواهد شد.

موارد نگارشی: 1 امتیاز
فضاسازی ها، توصیف ها: 2 امتیاز
پیوند سوژه اصلی و فرعی: 5 امتیاز
خلاقیت کلی: 2 امتیاز

ــــــــــــ10 امتیازــــــــــــ


موفق باشید


No Country for Old Men




پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۵۱:۳۹
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
امتیازات مرحله آخر مسابقات کوییدیچ :


گریفیندور
:


گودریک گریفیندور : 28 امتیاز








پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۰:۰۰ جمعه ۲۷ بهمن ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین


همینطور در حال پرواز بودم. نمی دانستم دنبال اسنیچ بگردم را مثل همیشه زل بزنم به او! اصلا مگر قرار است اسنیچ را بگیرم؟ اگر این کار را می کردم ، او از دستم عصبانی می شد و حتی ممکن بود با من قهر کند.

روزونی دختری بود که من از وقتی وارد هاگوارتز شدم ، دوستش داشتم و همیشه با هم بودیم. هر دو به کوییدیچ علاقه داشتیم. با اینکه هر دو در گروه های متفاوت بودیم اما همیشه با هم بودیم و در میدان کویدیچ ، تمرین می کردیم. اما هیچ وقت فکرش را نمی کردم که روزی در مقابل هم قرار بگیریم! حالا من نمی دانستم به عنوان جستجوگر تیمم ، اسنیچ را بگیرم و یا اجازه دهم روزونی اینکار را بکند؟

وقتی وارد میدان میشد ، یک نگاه خشک و خالی به من کرد. نمی دانم دلیلش چه بود زیرا هر وقت من را می دید ، می خندید اما اینبار .... شاید اگر اسنیچ را نیز می گرفتم و باعث باخت تیمش می شدم ، بیشتر از من ناراحت می شد و این مرا ببشتر ناراحت می کرد!

همینطور دنبالش پرواز می کردم. کمی نزدیک تر شدم. به طرف من چرخید. کمی تعجب کرد و بعد از مکثی گفت: « چرا نمیری دنبال اسنیچ؟! »

گفتم: « اگه بگیرمش و بازنده بشین ، ازم ناراحت میشی؟ »

خنده ی تلخی کرد و گفت: « خب معلومه که نه! البته اگه بتونی زودتر از من بگیریش! » و سرعتش را زیاد کرد و از من دور شد.

هنوز هم نمی دانستم چکار کنم؟! او مرا به مبارزه دعوت می کرد اما من هنوز می ترسیدم که از دستم ناراحت شود. همینطور با سرعت کم به دنبالش رفتم. هر کجا که می رفت ، من هم پشتش پرواز می کردم.

دز یک لحظه کسی به من تنه ی محکمی زد. چرخیدم و کاپیتان تیم را دیدم.

با عصبانیت گفت: « داری چیکار می کنی؟ چند دقیقه هست که داری همینطور جستجوگر اونا رو تعقیب می کنی! زود باش اسنیچ رو بگیر! داریم عقب می افتیم! » و از من دور شد.

گیج شده بودم. اگر اسنیچ را نمی گرفتم ، کل تیمم از من ناراحت می شدند. همه می دانستند که می توان زودتر از روزونی اسنیچ را بگیرم! هم جاروی من سریعتر بود و هم تجریبات و موفقیت هایم بیشتر از او!

کمی سرعتم را بیشتر کردم و نزدیک تر شدم. هوا بی ابر بود اما باد تندی می وزید و مقابلم را به سختی می دیدم. روزونی را می دیدم که هر از گاهی می چرخید و من را می دید که دنبالش می آیم.

باید تصمیم خودم را می گرفتم! یا باید اسنیچ را می گرفتم و ناراحت شدن روزونی را تجربه می کردم و یا نارضایتی کل تیم از من را! سرعتم را بیشتر و بیشتر کردم. روزونی عقب ماند.

بعد از چند دور انعکاس نور در اسنیچ را دیدم و مکان اسنیچ را فهمیدم. به طرفش رفتم و روزونی هم که متوجه تغییر مسیر ناگهانی من شده بود ، به دنبالم آمد. اسنیچ را می دیدم. نزدیک و نزدیک تر شده بود. دستم را دراز کردم تا بگیرمش ....

طوری وانمود کردم که نتوانستم اسنیچ را بگیرم و پشت سر من روزونی با سرعت امد و اسنیچ را گرفت.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۵۱:۳۹
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
ببخشید بابت تاخیر ، مشکلاتی داشتم که وقت نکردم بیام جادوگران .

-------
امتیازات :

اسلیترین : 28

مورفین گانت : 28 امتیاز

گریفیندور : 27

گودریک گریفیندور : 28 امتیاز
لوکسیاس : 26 امتیاز

راونکلاو : 23

دافنه.گرینگراس : 23 امتیاز


مرحله سوم و آخر :

موضوع : شما نقش جستجو گر رو در تیم دارید ولی جستجو گر حریف ساحره ای هست که شما علاقه زیادی بهش دارید . بین احساساتون به اون ساحره و رفاقتتون با هم تیمی هاتون گیر کردید و نمیتونید تصمیم بگیرید . پایان داستان دست شماست . ساحره یا قهرمانی و هم تیمی هاتون ؟

توضیح : اگر شما ساحره هستید ، تمام وضعیت رو بر عکس فرض کنید . یعنی جستجو گر حریف جادوگر مورد علاقه شماست و غیره .


موفق باشید !







پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۱:۴۴ شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۱

لوکسیاس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 23
آفلاین
سوژه : فینال جام جهانی هست و شما نقش مدافع رو دارید . نتیجه بازی 20-190 به نفع حریف هست و در نتیجه اگر اسنیچ هم توسط جستجوگر شما گرفته بشه ، بازنده بازی خواهید بود . شما نقشتون این هست که مزاحم جستجوگر حریف بشید تا نتونه اسنیچ رو پیدا کنه تا زمانی که مهاجم ها گل های بیشتری بزنن.

دسته ی سواره مرگ هوارا می شکافت و لوکسیاس به سمت بالای زمین مسابقه اوج می گرفت، هوا را می شکافت و این باعث شده بود تا صدای باد در گوش هایش سرش را یه درد بیاندازد و نتواند به چیز دیگری فکر کند. در زانو هایش احساس درد می کرد، مجبور شده بود سرخگون را با پایش دفع کند و مسلما عواقبی را برایش در پی داشت.

اما مهم الان مسابقه بود، همه ی حوادث گذشته مانند کتابی در ذهنش ورق می خورد، تفریحات بچه های تیم، خنده ها و ناراحتی ها، سختی ها، روزهای بارانی که در زمین گلی خودشان مشغول تمرین بودند، تعطیلاتی که برای چنین روزی به دیدار خانواده هایشان نرفته بودند و سرشان را با تمرین گرم کرده بودند.

اشک در چشمانش خانه کرده بود، اما غرورش اجاره نمی داد تا قطرات از چشمش برروی گونه هایش که در این هوای سرد سرخ شده بود حرکت کند. این چند روز اخیر روزهای خوبی برای او نبود، با عشق زندگی اش دعوایش شده بود، سرش درد می کرد و نمی دانست برای نجات تیم و زندگی اش باید چیکار کند که متوجه شد در هزاران تماشاگر حاضر در زمین، یک جفت چشم عسلی به او نگاه می کنند.

باورش نمی شد، حواسش را جمع کرد و با طلسمی روی چشم ها متمرکز شد. عشقش بود....

سعی می کرد از رروی لب خوانی بفهمد چی می گوید. شاید 20 ثانیه کافی بود تا لوکسیاس دوباره قلبش پر از عشق و امید گردد، گاهی در زندگی چیز هایی که فکرشان را هم نمی کنید تاثیری بررویتان می گذارند که تا ابد فراموش نمی کنید و این یکی از همین دفعات برای لوکسیاس بود.

حواسش را دوباره به زمین کوییدیچ معطوف کرد، دسته ی جارویش را به سمت پایین هدایت کرد و به سمت زمین اوج می گرفت، سواره مرگ هم انگار از توقف طولانی خسته شده بود و با سرعت بیشتری به سمت زمین حرکت می کرد.

توانست توپ سرخ آشنای همیشگی را در دستان مهاجم حریف ببیند. می خواست به سمت مهاجم حرکت کند اما می دانست در این شرایط این کار ها دیگر فایده ای برای تیمش نداشت.

با صدای رسایی فریاد کشید:

-بچه ها هنوز هم دیر نشده.

همین برای ایجاد کمی امید در دل بچه ها کافی بود، چشمانش به دنبال جستجوگر تیم حریف می گشت. سرانجام او را در گوشه ی شرقی زمین پیدا کرد به نزدیکی او رفت، نقشه اش را کشیده بود، ابتدا توقف کوتاهی در نزدیکی بلاجری کرد که سرگردان در میدان می چرخید.

بلاجر گویی بچه ای است و به او شکلات نشان داده اند به دنبال لوکسیاس به حرکت افتاد، لوکسیاس که چشم دیگرش روی جستجوگر حریف بود و می دانست او توجهش به لوکسیاس جمع شده بود، طوری که انگار بلاجر را ندیده است به راه افتاد، به سمت جنوب زمین حرکت می کرد و سپس با یک چرخش سریع جهتش را به شرق و به سمت مرد تغییر داد.

بلاجر که انگار از دست شکلات سمجش عصبانی شده بود سا سرعت سرسام آوری به سمت لوکسیاس حرکت می کرد، لوکسیاس در نزدیکی جستجوگر سرعتش را کم کرد و چماقش را برای اطمینان در بین انگشتانش فشار داد، به سمت بلاجر برگشت، هرکس این صحنه را می دید از حماقت لوکسیاس و ضربه زدن به بلاجر آن هم در آن منطقه تعجب می کرد.

اما لوکسیاس هدف دیگری داشت، هنگامی که بلاجر چند سانتی متر بیشتر با او فاصله نداشت بر روی جارویش چرخی زد و بلاجر از کنار او گذشت، دریغ از اینکه یعد از جسنجوگر حریف به دنبال گوی زرین بود، بلاجر با تمام قدرت به پشت مرد اصابت کرد.

از روی جارویش به پایین افتاد و آخرین چیزی که در آن روز می دید، نیشخند دردناک لوکسیاس بود. لوکسیاس دوباره به راه افتاد، انگار مهاجمان تیمش عمل او را دیده بودند و امید تازه ای گرفته بود، نتیجه 197-100 بود و حملات تیم ما ادامه داشت.

حواسم به بلاجر که داشت دوباره به سمتم باز می گشت بود و اینبار نقشه ی دیگری برایش در سر داشتم، چماقم را در دستم گرفت و نیرویم را در ماهیچه ی دستم متمرکز کردم، بلاجر را با ضربه ای بی همتا به سمت چوب جاروی جستجوگر تیم حریف روانه کردم، چوب جاروی از وسط دو نصف شد و نیمه ی اولیه اش به روی زمین افتاد.


-دیگر جستجوگر بی جستجوگر.

و به سمت زمین خودمان به راه افتادم.


تا خودم هستم به امضام نیازی نیست


پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۶:۵۵ جمعه ۱ دی ۱۳۹۱

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
سوژه : فینال جام جهانی هست و شما نقش مدافع رو دارید . نتیجه بازی 20-190 به نفع حریف هست و در نتیجه اگر اسنیچ هم توسط جستجوگر شما گرفته بشه ، بازنده بازی خواهید بود . شما نقشتون این هست که مزاحم جستجوگر حریف بشید تا نتونه اسنیچ رو پیدا کنه تا زمانی که مهاجم ها گل های بیشتری بزنن.

-اما مدافع که کارش این نیست!
کاپیتان چشم غره ای رفت و گفت:هر کاری که بهت میگم بکن. تا جایی که میتونی بهش ضربه بزن.فکشو بیار پایین! خفش کن. پدر سوختش رو دربیار!اگه سه تا گل دیگه بزنیم،با گرفتن اسنیچ برنده میشیم.

دافنه گرینگراس، بعد از مکثی کوتاه قبول کرد.کاپیتان چشمکی زد و دور شد.دافنه یک بلاجر را به طرف جستجوگر پرت کرد که به او نخود. بعد سوار بر جارو مسابقه را تماشا کرد.
دافنه اخمی کرد و فریاد کشید:هی! چرا گل نمیزنی؟منو میفرستی دنبال نخود سیاه؟من اونو اذیت کنم تو اینجا تماشا کنی؟چرا گل نمیزنی؟

کاپیتان دیگر که به سختی سعی میکرد کوافل را از دست بقیه دور نگه داره گفت:الان میزنم!الان.
اما دافنه باجر را به طرف کاپیتان پرتاب کرد و گفت:اگه همین الان 30 به 190 نشیم، اون یکی رو هم بهت میزنم.
کاپیتان دیگر با وحشت زدگی به دافنه نگاه کرد و کوافل را از دست داد.تیم مقابل گل زد.

دافنه لبخندی زد و گفت:آفرین.کارتو خوب انجام دادی.هی میخواستم امتیاز اینا رند بشه تا حساب کردنش راحـــــــــــت باشه.بزن قدش!
وزیر دیگر با بی میلی زد قدش
در همین حین تیم مقابل 8 گل را به ثمر رساند.وزیر گفت:پیشته برو.برو حواسشو(ص؟) پرت کن.پیشته.
دافنه غرید:مگه من گربه ام؟

کاپیتان از او قطع امید کرد و گفت:بده من اون چماغو(ق؟).تو مهاجم شو.مم میرم پدر پدر سوخته اون پدر سوخته رو در بیارم!
هنگامی که وزیر در تلاش بود تا پدر پدر سوخته جستجوگر حریف را در بیاورد دافنه چندین هزار بار بلاجر را وارد دروازه کرد.اما هیچ وقت متوجه نشد که چرا امتیازی به امتیازاتشان اضافه نمیشود.بلاخره جستجوگر بریتانیا اسنیچ را دید و به سرعت آنرا گرفت و فریاد زد:برنده شدیم!
اما کاپیتان واتیکان،تیم حریف گفت:خوابشو ببینی عمو!

و فریاد کشید:تنتیجه:280 به 20!ما بردیم!
کاپیتان دیگر دماغش را بالا کشید و سر به پایین و سرخ از خجالت از جمع حضار خارج شد.




تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
دانه های برف بسیار بزرگ بودند و هر کدام به نوبه ی خود مزاحم دید من می شدند. اگر لباس تیم حرف ابی رنگ نبود ، محال بود بتوان در ان برف و بوران جستجوگر را دنبال کنم. با خود فکر می کردم امکان ندارد جستجوگر بتواند در این هوا اسنیچ را پیدا کند اما اگر پیدا می کرد و من نمی توانستم آن را بگیرم ، مطمئن بودم کاپیتان مرا از تیم بیرون می اندازد. این بازی بسیار حیاتی بود. اصلا حتی ممکن بود مهاجمان تیمم نتوانند گل ها را جبران کنند و هر چقدر هم که من مانع ، جستجوگر شوم ، فرقی در نتیجه بازی نکند.

به هر حال من باید مانع جستجوگر تیم حریف می شدم که با سرعت بسیار به این طرف و ان طرف می رفت. از حرکاتش می فهمیدم که هنوز اسنیچ را پیدا نکرده و همینطور ول می چرخد تا بلکه اسنیچ به چشمم بخورد. جستجوگر تیم ما نیز کمک مهاجمان رفته بود تا دفاع تیم حریف را گمراه کنند و گل بزنند.

صدای شور افراد تیمم را میشنیدم. انگار اولین گل را زده بودند. کمی امیدوار شدم. ایستادم و با ها کردن دستانم را گرم تر کردم و بعد با تمام سرعت به جستجو گر تیم حریف تنه ای محکم زدم. نزدیک بود از روی جارویش بیفتد اما به سختی توانست تعادل خودش را حفظ کند.

خیلی زود چشمم به من افتاد و فحشی به من داد و من یک حرکت مسخره کننانه به او تحویل دادم. عصبانی شد و به طرفم امد و من نیز شروع به حرکت کردم. به دنبالم امد. همان کاری که می خواستم بکند. جستجوگر احمق حالا بجای اسنیچ من را دنبال می کرد.

این روش خیلی وقت پیش به ذهنم رسیده بود و منتظر همچین موقعیتی بودم تا بتوانم جستجوگر های عصبانی را سرگرم کنم. مطمئنم کاپیتان خیلی خوشش خواهد امد. صدای هلهله ی بازیکنان تیمم را گاهی می شنیدم که خبر از گل دیگری می داد.

وقتی جستجوگر تیمم را دیدم که دیگر از کنار مهاجمان در امده و دنبال اسنیچ می گردد ، دیگر مطمئن شدم که کارم تمام شده است. نگاهی به پشت سرم کردم. جستجوگر هنوز دنبالم بود و همینطور فحش می داد. ناگهان ایستادم اما قبل اینکه جستجوگر از پشت من را بزند ، جا خالی دادم و او کنترل را از دست داد و بر زمین افتاد.

با خود گفتم: « ببخشید! »

به طرف مدافعان تیمم رفتم و به کار اصلی خودم یعنی دفاع از دروازه پرداختم. مدتی بعد به طور ناگهانی یکی به من تنه ی محکمی زد و از روی جارو افتادم. در هوا چرخیدم و چهره ی جستجوگر ابی پوش را دیدم. در هوا خنده ام گرفت. برزمین افتادم و تمام بدنم شروع به سوزش و درد گرفتن کرد. اما خیلی زود صدای سوت داور را نیز شنیدم که حاکی از برنده شدن تیم ما بود.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
سوژه : فینال جام جهانی هست و شما نقش مدافع رو دارید . نتیجه بازی 20-190 به نفع حریف هست و در نتیجه اگر اسنیچ هم توسط جستجوگر شما گرفته بشه ، بازنده بازی خواهید بود . شما نقشتون این هست که مزاحم جستجوگر حریف بشید تا نتونه اسنیچ رو پیدا کنه تا زمانی که مهاجم ها گل های بیشتری بزنن.

مورفین گانت و لودو بگمن دو مدافع تیم انگلیس روی جاروهایشان نشسته و با چهره ای داغون (به این حالت:) به تابلوی امتیازات خیره شده بودند.

لودو گفت: به نظرت چرا ما باید 190 به 20 از لبنان عقب باشیم؟
مورفین جیب هایش را به دنبال سیگار گشت و گفت: چون تو وژیری!
- چه ربطی داره موتاد مفنگی؟!
- ربطش به اینه که سازمان تربیت بدنی زیرمجموعه ی وزارته و خودت هم با حفظ سمت رییسشی! وقتی شادابیان رو با چسب دوقلو چسبوندی به صندلی فدراسیون نتیجه بهتر از این نمیشه دیگه.
- آخه معتاد! تو چه می دونی ثبات در مدیریت یعنی چی؟!
- آخه دیکتاتور! تو چه می دونی تحول در مدیریت و فضای سیاسی یعنی چی؟

لودو و مورفین چماق هایشان را بالا برده بودند که بر سر همدیگر بکوبند که فریاد اعتراض دروازه بان که کاپیتان تیم بود متوقفشان کرد: دارین چه غلطی می کنین؟ جستجوگرشون اسنیچ رو دیده. جلوشو بگیرین.
مورفین و لودو اولین بلاجری را که از کنارشان رد می شد فرستادند توی صورت کاپیتان.
لودو بلاجر دوم را به سمت مورفین فرستاد. مورفین جاخالی داد و بلاجر خورد پس کله ی جستجوگر تیم لبنان.

صدای گزارشگر در ورزشگاه پیچید: خدای من! دروازه بان انگلیس و جستجوگر لبنان از روی جاروشون افتادن. دو تا مصدوم روی زمینه. داور باید بازی رو متوقف کنه.

داور می خواست در سوتش بزند! که دو بلاجری که مورفین و لودو به سمت یکدیگر فرستاده بودند همزمان از دو طرف به سرش خورد و کله اش را مثل هندوانه ترکاند.
دو مدافع تیم لبنان دیدند اوضاع خیلی بحرانیست و باید جلوی مدافعان انگلیس را بگیرند. ولی مدافعی که به سمت مورفین رفت با ضربه ی چماق مورفین به سمت لودو پرتاب شد و مدافع دیگر را هم لودو به سمت مورفین پرتاب کرد و هر دو در هوا با یکدیگر برخورد کرده و از ارتفاع 150 متری روی زمین افتادند و عین گوجه فرنگی پخش زمین شدند.

بگمن سراغ کیف داور رفت و 7-8-10 تا بلاجر دیگر را آزاد کرد و همه را به سمت مورفین فرستاد که چندتایش خطا رفت و به بقیه ی بازیکنان خورد و آن چندتای دیگر را هم مورفین برگرداند و بقیه ی بازیکنان را پرپر کرد.

مورفین از جارو پیاده شد و سوار تانکی شد که تازه خریده بود و به سمت لودو شلیک کرد. لودو جاخالی داد و توپ شلیک شده به جایگاه تماشاچیان خورد و دود و آتش و خون و دست و پا و کله ی قطع شده به اطراف پخش شد. لودو بی سیمش را درآورد و از نیروهای ضربتی وزارتخانه کمک خواست. مورفین هم به اراذل و اوباش و شورشی ها و مشتریانش زنگ زد و چند دقیقه بعد استادیوم پر از نیروهای هیپوگریف سوار و تسترال سواری بود که با طلسم های رنگارنگ به همدیگر شلیک می کردند. خیلی زود جبهه ی جنگ از استادیوم فراتر رفت و به کل شهر کشیده شد. دو ماه بعد کشور به دو قسمت شرقی-غربی تقسیم شد و جنگ ادامه پیدا کرد. هر بخش کشور، جداگانه اعلام استقلال کرد و بخشی از کشورهای جهان را با خود متحد کرد. خیلی زود پای مشنگ ها هم به جنگ باز شد و سلاح های میکربی و شیمیایی و هسته ای بر ضد طرف مقابل استفاده شد.
10 سال بعد از شروع بازی اسنیچ همچنان بر روی ویرانه های کره ی زمین پرواز می کرد ولی هیچ انسانی پیدا نمی شد که اسنیچ را گرفته و بازی را تمام کند.



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۱

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۵۱:۳۹
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
مرحله دوم کوییدیچ :

سوژه : فینال جام جهانی هست و شما نقش مدافع رو دارید . نتیجه بازی 20-190 به نفع حریف هست و در نتیجه اگر اسنیچ هم توسط جستجوگر شما گرفته بشه ، بازنده بازی خواهید بود . شما نقشتون این هست که مزاحم جستجوگر حریف بشید تا نتونه اسنیچ رو پیدا کنه تا زمانی که مهاجم ها گل های بیشتری بزنن.

مهلت : 2 دی


نتایج مرحله اول :

گریفیندور : 22 امتیاز

جرج ویزلی : 17 امتیاز
پروتی پاتیل : 20 امتیاز
گودریک گریفیندور : 27 امتیاز

اسلیترین : 27 امتیاز

مورفین گانت : 27 امتیاز

راونکلاو : 24 امتیاز

دافنه.گرینگراس : 26 امتیاز
پنه لوپه كلير واتر : 22 امتیاز






پاسخ به: مسابقات کوییدیچ هاگوارتز !
پیام زده شده در: ۱:۱۵ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۱

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

طوفان شدیدی در جریان است . شما جستجو گر هستید و دنبال اسنیچ هستید . حریفتون زودتر از شما میبینتش و میره دنبالش !



طوفان از آن چیزی که فکر می کردم بسیار بدتر بود. تنها چیزی که می دیدم ، قطرات شدید باران که به علت طوفان به طور افقی حرکت می کردند. مقابلم را به سختی می دیدم. به سختی می توانستم سکوی تماشاگران که رنگی بود ، را ببینم. به طرف یکی از آنها رفتم و پشتش ایستادم. سکوی از من مقابل طوفان محافظت می کرد و می توانستم مقابلم را ببینم.

بازیکن سبز پوش را دیدم و شروع به حرکت کردم. چشم از او بر نمی داشتم و مستقیم به طرفش حرکت می کردم. در راه یکی از بازیکنان با من برخورد کرد اما خیلی سریع به حالت قبلی برگشتم و باز به طرف جستجوگر حریف شروع به حرکت کردم.

قطرات باران وارد چشمانم می شدند و چشمانم بی اختیار بسته می شدند و به سختی می توانستم آنها باز نگه دارم. تمام بدنم خیس شده بود. سردم شده بود و لحظه به لحظه سرعتم کمتر می شد. اما چشم از جستجوگر برنمی داشتم.

با خود گفتم: « باید اسنیچ رو بگیرم! باید بگیرمش! همه منتظر من هستن! زود باش! »

در یک آن جستجو گر حریف که چشم از او برنمی داشتم ، ایستاد. بهش رسیده بودم. نزدیک تر شدم و دیدم که در حال پاک کردن چشمانش است! این یعنی اسنیچ را ول کرده بود و بجای ان مشغول رکسیدن با ساز چشمانش بود! با خنده ای گفتم: « بمیرم براش! »

در این وضعیت پیدا کردن اسنیچ از کندن کوه هم سخت تر بود. شاید بتوان سوزنی را در انبار گندم پیدا کرد اما در این هوا که چیزی دیده نمی شد ، پیدا کردن توپی بسیار کوچک طلایی رنگ ، ممکن نبود. مگر اینکه انعکاس نور تابیده شده بر آن را دید.

همینطور شروع به دور زدن میدان کردم. سرعتم را زیاد نمی کردم تا بهتر ببینم. گویی زیاد هم سخت نبود زیرا در دومین دور توانستم انعکاس نوری را ببینم. خیلی سریع به طرفش رفتم. بعد از چند ثانیه دوباره نور محو شد. در وسط میدان همینطور ایستاده بود و به اطراف می نگریستم تا شاید اسنیچ خودش بیاید در دست من جای گیرد. (!)

در همین لحظه یکی از بازیکنان خودی به من برخورد. برخورد بسیار شدیدی بود. پایم از جارو جدا شده بود. دستپاچه می زدم تا جارو را بگیرم اما بی فایده بود. در حال سقوط بودم. در همین هنگام درست جلوی چشمانم انعکاس نوری را دیدم. دستم را دراز کردم اما قبل از اینکه بفهمم اسنیچ را گرفته ام یا نه ، چشمانم بسته شده بودند. دیری نگذشت که دردی احساس کردم.

از ارتفاع بسیار زیاد افتاده بودم اما ارزشش را داشت. اسنیچ را در دستم احساس می کردم.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.