پرویت درایو , ساعت دوازده و نیم_دادلی , بس کن دیگه.
_آره هری دست و پاچلفتی , خسته شدی؟
_نه , ولی فکر کنم تو از نفس افتادی... .
_که این جور , پس این رو بگیر....
سنگی بزرگ با شتاب به صورت هری نزدیک می شد , ولی هری فرز و چابک سریع جاخالی داد و سنگ خورد به در ماشین آقای دروسلی.
دادلی که اشک توی چشاش جمع شده بود با نگاهی شیطانی به هری نگاه کرد و بعد به سوی خانه دوید.
همان موقع , دفتر مدرسه هاگوارتز _پروفسور دامبلدور
, بهتر نیست هری رو بیاریم اینجا؟
_پروفسور مک گونگال , هری اونجا جاش امن تره.
_ولی اونجا داره زجر می کشه.
_نگران نباش , ما از اینجا مواظبشیم
در همان لحظه , اتاق زیر راه پله , هری پاتر_پس کن هری , امشب شام خبری نیست...._ولی کار من نبود...عمو ورون من ماشین شما رو داغون نکردم._پس کی اینکار رو انجام داد؟ یعنی دادلی پسر خوب من؟هری ساکت شد...میدونست که اگه چیزی بیشتر از این بگه..نه تنها براش مفید نیست , براش ضرر هم داره و تا فردا توی اتاق تنگ و تاریک زندانی میشد!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطفا این پست بالایی رو نقد کن
همونطور که گفتم روال این هست که توی یکی از تاپیک های محفل پست بزنید و سوژه رو ادامه بدید ، ولی این رو نقد میکنم .
توی رول سوژه خیلی اهمیت داره ، وقتی سوژه قوی باشه و جا برای کار داشته باشه ، نویسنده هر چقدر هم که نا وارد باشه میتونه به خوبی اون رو پیش ببره . یه سری سوژه ها هستن ، مثل همین سوژه ای که شما باهاش نوشتی رو ، که جای کار چندانی ندارن و چون خیلی قدیمی هستن اصلا به چشم نمیان و دیگران رغبت نمیکنن که ادامه بدنش . پس اولین چیز انتخاب سوژه هست .
مسئله ی دوم فضاسازی هست ، فضاسازی یعنی اینکه وقتی یک نفر پست شما رو میخونه ، انقدر دقیق همه چیز رو وصف کرده باشی که حس کنه داره یه فیلم رو تماشا میکنه. فضاسازی یعنی به نمایش کشیدن موارد ریز و درشت توی رول . اینکه بگی مثلا هری و دادلی توی چه فضایی هستن ، توی کوچه هستن ، خیابون هستن ؛ یا روز هست ، شب هست ، هوا گرفتس ، بارونیه ، یا گرمه یا سرده و هر چیزی که به خواننده کمک میکنه وقتی رول شما رو میخونه خودش رو توی اون موقعیت حس کنه . ما وقتی کتاب های هری پاتر رو میخوندیم ، دقیقاً تمام صحنه ها و حس ها و حالات افراد مثل فیلم از ذهن ما میگذشت و ما حس میکردیم پیش شخصیت های کتاب هستیم و از نزدیک شاهد همه جریان ها هستیم ، رول هایی که ما مینویسیم هم باید همینطور باشه .
آوردن یکسری عبارات اشتباه هست ، شما نوشتی "دادلی که اشک توی چشاش جمع شده بود با نگاهی شیطانی به هری نگاه کرد و بعد به سوی خانه دوید." در صورتی که اینها اصلا به هم نمیخورن ، اینکه دادلی اشکش در اومده بعد با نگاهی شیطانی به هری نگاه میکنه ! اصلا نگاهی شیطانی اشتباه هست . میتونستی خیلی ساده تر بنویسی : دادلی که اشک در چشمانش حلقه زده بود ، بدون اینکه به هری نگاه کند به سوی خانه شان دوید. استفاده از عبارات خیلی مهم هست توی رول نویسی ... ضمناً فقط موقع نوشتن دیالوگ باید محاوره ای بنویسی ، یعنی اینکه "اشک توی چشاش" اشتباه هست ! باید بنویسی " اشک در چشمانش" .
استفاده از علامت "," درست نیست ، برای مکث توی متن باید از ویرگول "،" استفاده کنی حتما . ما فارسی داریم مینویسیم ، پس علائم نگارشیمون هم باید اینطور باشه . همینطور وقتی دیالوگ رو مینویسی نباید از آندرلاین "_" استفاده کنی ، باید خط تیره "-" بذاری .
در کل اینکه این پست رو نمیشه رول گفت ، میشه گفت دیالوگ نویسی ، چون شما همش دیالوگ نوشتی و چیز دیگه ای نبود . برای نوشتن دیالوگ هم نکته ای که باید بگم این هست که سعی کن ، همه ی دیالوگ ها رو با خط تیره نشون ندی ، از اسم شخصیت ها هم استفاده کن . مثلا شما نوشتی : "_پروفسور مک گونگال , هری اونجا جاش امن تره." در صورتی که مثلا میتونستی بنویسی : "دامبلدور لبخندی زد ، عینک نیم دایره ایش را کمی جا به جا کرد و پاسخ داد : پروفسور مک گونگال ، هری اونجا جاش امن تره . "
همین یه تیکه ای که از دامبلدور نوشتی در اول دیالوگ ، خودش میتونی کلی فضاسازی حساب بشه ، چون خواننده متوجه میشه که دامبلدور داره با لبخند این حرف رو میزنه و چه شرایطی داره و اینها ، و باعث میشه بتونه صحنه های رول رو توی ذهنش تجسم کنه . اگر قرار باشه ما فقط دیالوگ رو از شخصیت ها بنویسیم که معلوم نیست اصلا کی ناراحته ، کی خوشحاله ، کی بی تفاوته ، کی عصبانیه و اینها . امیدوارم متوجه منظورم شده باشی .
و اینکه در نهایت پیشنهادم این هست که رول های نویسنده های خوب رو بخون و ببین که چطور مینویسن و سعی کن ازشون الگو برداری کنی . موفق باشی
پرسی ویزلی