1- انواع مغز های چوبدستی را بنویسید!( 5 مورد و هر مورد 1 امتیاز)1- پر ققنوس 2- خاکستر ققنوس 3- مغز استخوان پریزاد(باید پریزاد را بکشید گوشت را از استخوان بدنش جدا کنید، استخوان را بشکنید و مغز آن را بیرون بیاورید!
ام.. دابی بد!) 4- دم سانتور 5- فلس باسیلیک
2- انواع جنس چوبدستی های جادوگری را بنویسید.( 3 مورد و هر یک امتیاز!)جنس چوبدستی عوام: 1- چوب درخت بلوط 2- ا م دی اف! 3- چوب پنبه
جنس چوبدستی اشراف: 1- طلا 2-آبگینه 3- مرمر
اگه فکر کردین چون اسمش چوب دستیه باید چوبی باشه، سخت در اشتباهین استاد!انگلیسیش wand هست. پس لزومی نداره حتما چوب باشه! این عوام فریبی ها همه کار ویدا است!(از نوع اسلامیه!)
3- تفاوت طول چوبدستی های حال حاضر و عصاهای جادوگری زمان قدیم، چه تفاوتی را در مقدار انرژی خروجی برای انجام جادو ها باعث میشد؟ ( با استفاده از قوانین فیزیک مشنگی!) ( 10 امتیاز)هرچی طول کمتر باشه، اصطکاک کمتره و درآخر انتقال انرژی در واحد سطح بیشتره.
البته باید به این نکته توجه کرد که 12 سانتیمتر برای طول چوبدستی صفر مطلق به حساب میاد! یعنی از اون کمتر دیگه باعث می شه چوب دستی کار نکنه!
تو پرانتز؛ استاد میشه از مدیر سالازار بپرسین فیزیک 2 چند شده؟! ما فقط در حد پاس کردن امتحان دادیم آخه!
4- تفاوت در چوب به کار رفته در ساختار چوبدستی های جادوگری، چه تاثیری در قدرت آنها دارد؟ ( با استفاده از قوانین علوم تجربی مشنگی!) ( 10 امتیاز)
در حالت ایده آل هر چی پوسته ی چوب نازک تر باشه ، طولش کمتر باشه، مقاومت کمتره پس آهنگ عبور انرژی بیشتره. اما خوب هیچ چوبدستی ای ایده آل نیست(بدون هدر رفتن انرژی) پس بهترین چوبدستی اونیه که ضریب عملکردش بیشتر باشه.
5- چوبدستی مرگ چرا بدون هیچ یک از مغز های شناخته شده بود و فقط از چوب تشکیل شده بود؟ ( 2 امتیاز)استاد سه تا برادر خسته و کوفته تو راه سفرن یهو مرگ جلوشون سبز می شه شروع می کنه سخنرانی! مگه سه تا برادر چه قدر صبر دارن؟ خستگی راه هم تو تنشون بود. عجله هم داشتن. دیگه مرگ فرصت نکرد چوبدستی رو کالبد شکافی کنه و براش مغز هم بذاره!
یک رول بنویسید و در آن نحوه ی اختراع اولین چوبدستی جادوگری توسط آبراهام اولیوندر را بنویسید.( 7 امتیاز)-
اوایل دوره ی رنسانس بود که آبراهام الیوندر از هاگوارتز فارغ التحصیل شد. آبراهام به خاطر حافظه ی فوق العاده اش محبوب همه ی اساتید بود. اون با سرمایه ی کمی که داشت یه مغازه ی چوبدستی فروشی در کوچه ی دیاگون برای خودش راه انداخت. کارو کاسبی اش بد نبود اما الان، آبراهام قصه ی ما خیلی غصه دار بود.
- گرگورویچه تسترال! اومده می گه ابر چوبدستی دست منه! می گه من همه ی چوبدستی هام مثل ابر چوبدستی قدرتمنده! مارو از نون خوردن انداخته..
الیوندر زیر درخت سیب درحیاط خانه شان نشسته بود. مامانش چادر گلگلی اش را دور کمرش بسته بود و با عصای جادویی اش مشغول آب پاشی حیاط بود! آبراهام بغضش رو فرو خورد و چشمش به یه مورچه ی قرمزی فتاد که دانه ای بر پشتش گذاشته بود و به سمت لانه اش در حرکت بود.
- نام مورچه ی قرمز، اندازه 7 میلی متر. حامل دانه ی بیسکوییت.
صدای مادر آبراهام از آن سوی حیاط به گوش رسید.
- پسرم زن همسایه اومده بود براش پارچه اش رو سانت بزنی! سوغات زیارته!
آبراهام چشمان نقره ای رنگش را ریز کرد و به پارچه ی گل منگلی روی تاقچه نگاه کرد.
- سه مترو هفتادو دو سانتیمتر، بافته شده از موی تکشاخ.
- قربونت مادر! این قدر هم زانوی غم بغل نگیر! بچه به این باهوشی که نباید به خاطر یه آدم کارو بارشو از دست بده! تو یه چوبدستی بهتر درست کن!
- مادر من یه چی میگیا!
مادر آبراهام چادرش را دور دستش پیچید و پیش او آمد. چشم های نقره ای از ویژگی های خانواده ی الیوندر بود.
- عصره تکنولوژیه پسرم! این عصا ها دیگه قدیمی شده. مثل این رداهای پف پفی. دیگه کسی از اون پیرهن ها به مادرت سفارش نمی ده براش بدوزه. حتی ردا هم میگن دیگه بی کلاسه!
الیواندر آهی کشید و به ماه نقره ای خیره شد و جواب داد:
- اما شما تو ردا ها پشم شیشه گذاشتین و الان همه جادوگرهایی که می پوشن به نظر هیکلی و سیکس پک دار میان!
مادر الیوندر لبخند زد و با حرکت سر او را تایید کرد. سپس عصای جادویی اش را بلند کرد و درحالی که برای اجرای هر افسون حداقل سه بار آن را به زبان میاورد مشغول تهییه شام شد.( اون موقع خیلی ایده آل نبودن عصا ها دیگه!)
الیواندر آهی کشید و محکم پشتش را به درخت کوبید. سیب سرخی همراه با شاخه اش کنده شد و روی سر الیواندر افتاد.
الیواندر زیرچشم نگاهی به ترکه چوب انداخت. اعداد و ارقام در ذهنش رژه می رفتند...
- چوب درخت سیب، انعطاف پذیر، سی و دو سانت و 7 میلی متر! چی می شد ما هم تو چوبدستی پشم شیشه می ذاشتیم... صبر کن ببینم... یافتم!!!