ویلبرت که روی یکی از صندلی های داغون آّبدارخونه نشسته بود، اول به مودی و سپس به جمعیت به خواب رفته ی کاراگاهان نگاهی انداخت.
مودی نیز ناخودآگاه به چارلی، رون ویزلی که در اتاق بودند نگاه کرد و گفت:
- این جماعت کاراگاهان اصلا برای چی کاراگاه شدن؟ فکر کنم باید خودمون کارا رو درست کنیم ویلبرت.
ویلبرت در حالی که ردای بلند قهوه ای رنگش را می پوشید، پرسید:
- مشکل چیه مودی؟ ارنی چی کار کرده که اینجوری داری بر ضدش حرف میزنی؟
- مشکل از ارنی نیست. مشکل از وزیره. وضعیت وزارت خیلی بده. تازه، این وزیر ما مرگخوار هستش و ما محفلی ها داریم به عنوان کاراگاه براش کار می کنیم...
صحبت مودی با صدای شکسته شدن در آبدار خونه نیمه تمام ماند. مودی و ویلبرت با سرعت به زیر میز رفتند تا پناه بگیرند. بقیه ی کاراگاهان هم که احتمالا فقط ویزلی ها بودند روی زمین افتادند. کسی جز مودی، ویلبرت، چارلی و رون در آبدارخونه نبود.
مودی سرش را زیر میز بیرون آورد و با دیدن دافنه و فلور دلاکور در چهارچوب دَر شوکه شد. ویلبرت هم از زیر میز بلند شد.
دافنه نگاهی به اطراف خودش کرد و گفت:
- این اتاق ما هستش؟
ویلبرت با تعجب گفت:
-اتاق شما؟
- بله، اتاق ما. ارنی به شوما نگفته که ما هم عضو کاراگاهان شدیم.
ویلبرت و مودی با هم به جمعیت پشت دافنه و فلور که احتمالا شش نفری بودند، خیره شدند.
ویلبرت فکری به سرش زد. رو به جمعیت تازه وارد کرد و گفت:
- این اتاق فعلی شماست. البته شاید هم برای تازه واردها. چون من و مودی به همراه رون ویزلی تازه وارد نیستیم و در یک جای دیگه استراحت می کنیم. الآن هم باید بریم. مودی، رون، بیایید بریم.
ویلبرت به همراه مودی و رون که تازه از خواب بیدار شده بود، از اتاق خارج شدند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کیلومتر ها آن طرف تر، خانه ی ریدل- بارتی، اون تابلو رو یکمی ببر به راست. آها... خوب شد. میخوام همه چیز برای ورود مادر گرامی ارباب آماده باشه.
این صدای آیلین بود که در تالار اصلی خانه ی ریدل می پیچید. بارتی، الادورا، آنتونین و سوروس اسنیپ در حال تمیز کردن تالار بودند. دافنه هم در حال آشپزی بود!
لرد در حالی که روی صندلی راحتی خود نشسته بود درباره ی مادرشان با بلاتریکس صحبت می کرد:
- مادر ما، صورتی کشیده و پهن دارند. بینی بسیار زیبایی هم دارند. از هر انگشتشون، آوادا میباره. بلاتریکس؟ شما چرا اینجایی؟
- ارباب خودتون گفتید بیام اینجا.
- الآن برو به آیلین کمک کن.
-
- چرا نگاه می کنی؟ دِ برو دیگه! :vay: