گریفیندور Vs. هافلپاف - برای بار هزارم جیمز... اون مجازیه!
- مجازی یا طبیعی فرقی نداره، یا جای منه یا جای اون!
- جیمز بازی نکنه، منم نیستم. این دمو ببین.. تو عکس خیلی خوب معلوم نیست ولی به دمب جیمز وصله.
استرجس چهارزانو جلوی شومینهی گریفیندور نشسته بود و با چشمهایی که آتیش ازشون بیرون میزد، به ضربه زنهای تیمش نگاه میکرد، به این دو نفری که بهش قول داده بودن یاد جرج و فرد ویزلی رو زنده میکنن و الان عینهو تیم ایران که به رژيم اشغالگر افتاده باشه، حاضر نبودن روی تشک حاضر بشن.
- من الان ذخیره از کجا بیارم؟
تدی... تو بزرگتری.. عاقلتری.. استاد ذهن خوانی هستی.. از این کارای اینسپشنی کن جیمز از خر شیطون بیاد پایین.
- اسوو... استر.. کاپیتان.. اینم استاد چفت شدگیه... تازه این کار تجاوز به حریم شخصیه و اینا!
- اگه گریف قهرمان نشه، جفتتون رو از برج خوابگاه آویزون میکنم!
جیمز شونهاش رو بالا انداخت و همینطور که بلند میشد که بره خوابگاه و داشت میگفت،«همین که گفتم!» چشمش به جسیکا افتاد که متفکر بود و لبخند مشکوکی گوشهی لبش بود.
- چه نقشهای داری عمه؟
- داشتم فکر میکردم چرا از این موقعیت واسه گرفتن انتقام استفاده نمیکنی؟
هرمیون کتاب کوئیدیچ در گذر زمانش رو سریع آکسیو کرد و صفحهی مورد نظرشو آورد و شروع کرد بلند بلند خوندن:
- بازیکنا حق ندارن به قصد...
- هرمی... عزیزم... همه ی قانونا یه سوتی یه جایی دارن که بشه ازش سواستفاده کرد.. یه کم آی کیو خرج کن جون عمه ات!
جیمز به فکر فرو رفت و بعد به تدی نگاه کرد که اونم لبخندی شیطانی به لب داشت. هر دو به طرف استرجس برگشتند و همزمان اعلام کردند:
- بازی می کنیم!
روز مسابقه – زمین بازی هاگوارتز یک چهارم ورزشگاه به رنگ قرمز و زرد در اومده بود یک چهارم دیگه زرد و سیاه! بقیه ی جایگاهها رنگ خاصی نداشت و به جز تیم ریون که برای تماشا و نکته برداری اومده بودند، خبری از اسلیترین نبود...اونا اخیرا بیانیه داده بودن که “ما خیلی باحالتر از اینیم که تو بازی های مسخرهی شما شرکت کنیم.
“
سه داور مسابقه همزمان سوت زدند و چهارده بازیکن به هوا پریدند و تماشاگرا هیچی نشده ورزشگاهو رو سر خودشون گذاشتند. جیمز چشم از مدافع هافلپاف برنمیداشت و اصلا حواسش به بازی نبود. تدی که نگاهش رو دنبال کرده بود، سمت جیمز رفت و در گوشش گفت:
- خیلی شبیهش نیستا!
- تدی....!
- غلط خوردم بوقی... خود خودشه... آمادهای؟
- چه جورم...!
جیمز جایگاه تماشگرا رو به دنبال نقطهای نارنجی جستجو کرد تا بالاخره پیداش کرد.. انگشتش رو به نشونه ی لایک! به لکه نشون داد و قبل از اینکه لایکش باعث سوءتفاهم گریفیندوریا بشه، لارتن کرپسلی چشمکی بهش زد و روی دستگاهی که دستش بود، چیزی رو کلیک کرد. لحظهای بعد تماشاچیان به زمین خالی نگاه میکردند، نه خبری از بازیکنان بود و نه داورها... همه به طرز مشکوکی ناپدید شده بودند.
*****
- اینجا کجاست دیگه؟ این گردالیا چیان دور و برمون؟ای وای... نکنه دوباره مرده باشم، جواب شیرینی میکادوی مامانو چی بدم؟
- این حبابا رو سرمون رو ببین ننه... فکر کنم رفتیم فضا. الان حال دایی اربابو میفهمم..خیلی باحاله اینجا!
رز ویزلی همینطوری که داشت قورباغهای تو فضا شنا میکرد دیالوگشو گفت و از کنار مروپی رد شد. تافتی که داشت اطرافش رو بررسی میکرد، گفت:
- این گردالیا چقدر شبیه حلقههای کوئیدیچن... پس تماشاگرا کجان؟ هاگوارتز کجاست؟
اعضای تیم گریفیندور، معلق بین زمین و هوا حلقه زده بودن و گفتمان میکردند:
استرجس: شما دو تا قول دادین دردسر درست نمیکنین!
جیمز: ما قول دادیم که بازی کنیم...
تدی: چرا تا اسم دردسر میاد همه میندازنش گردن ما؟
دابی: ینی شما دابی رو اینجا نیاوردین؟
تدی نگاه تندی که میگن خیلی جذبه داره رو به طرفش پرتاب کرد.
- دابی بد... دابی بد.. دابی ... هممم... دیوار از کجا بیارم الان؟
آلیس همینطور که سعی میکرد دابی رو از دیوار فرضیش جدا کنه، گفت:
- خب حالا میگین چیکار کنیم؟
صدای سوت داورها دوباره بلند شد و به اعضای دو تیم اشاره کردن که دورشون جمع بشن. تام ریدل به عنوان داور بیطرفتر اعلام کرد:
- درسته تماشاچی نداریم ولی ظاهرا امکانات بازی هست... ما هستیم.. توپها هستن... چوب جارو هم که هست که...هوممم
... ظاهرا کسی لازمش نداره و میتونیم همینطوری پرواز کنیم... هر کی بره سر پستش.
با صدای سوت مجدد، چهارده بازیکن معلق بین هوا فضا قلقل زنان و شنا کنان و راهپیمایی فضایی کنان خودشون رو به جایگاه خودشون رسوندن و بازی شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرووووووووووووووووووع شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.. هــــــــــــــــــــمـــــــــــــــــــــــه چـــــــــــــــــــــــــــــی خــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــی اســــــــــلومــــــــــوشـــــــن بـــــــود... خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی اســــــــــــلومـــــــــــــــوشــــــــــــــــــــــن..
( ویرایش ناظر:خبه حالا! نمیخواد تا آخر بازیو کشیده بنویسی... گرفتیم چی شد! )یک ساعت بعدبازی هنوز با نتیجه ی مساوی بدون گل در جریان بود و خبری هم از اسنیچ نبود و استرجس و رز تصمیم گرفته بودن دو تایی با هم دنبال اسنیچ بگردن و بهم خبر بدن اگه دیدنش! بلاجر از اول بازی که دست تدی بود، هنوز تو راه بود که به هدفش یعنی پیوز برسه و هلگا و تانکس که حرکت یک دوی قشنگی رو برنامه ریزی کرده بودن، هنوز به محوطهی جریمه ی گریفیندور نرسیده بودند.
۹۰ دقیقه بعد باد ملایمی شروع به وزیدن کرد که هر لحظه شدید تر میشد. جیمز یک مرتبه جیغ زد:
- توفان فضایی!
ولی تا صداش به همه برسه خیلی دیر شده بود، لحظهی بعد تافتی مثل آدامس به حلقه ی وسط دروازه ی هافل چسبیده بود... نازک، نوچ، بیشکل و گاز گاز شده! تانکس با وحشت به چیزی که قبلا دروازهبان تیمش بود نگاه کرد و پرسید:
- این چرا این شکلی شد؟ مگه فشار هوا تنظیم نشده اینجا؟
و از یکی که معلوم نبود کیه ولی صداش شبیه اسپ بود جواب اومد:
- چون تافیه... زبونش همیشه میگیره سر حرف ف... میگه تافتی... وگرنه درستش تافیه.. اسمش و ذاتش تافیه..
- چه طعمی بود حالا؟
- میگفت کاراملیه...
نبودن دروازه بان جلو دو تا حلقهی دیگه و دیالوگ مهاجم و مدافع هافل این فرصتو به هرمیون داد که کوافل رو از دست تانکس بقاپه و دقیقا بیست و هفت دقیقه و چهل و یک ثانیه و سی هزارم ثانیه بعد، گریف به اولین گلش رسید.
یک ربع بعد تدی نگاهی به ماه کرد که خیلی نزدیک و خیلی بزرگ بود، بعد به جیمز اشاره کرد..
نخیر ماه کامل نبود و تدی هم قرار نبود تبدیل بشه..انقدرم دیگه کلیشهای نیستیم باب! .. داشتم میگفتم که بهش اشاره کرد و همزمان با جیمز چوبدستیش رو در آورد و هر دو زیر لب وردی رو گفتن که باعث شد سرعت بازی عادی بشه. بعد جفتشون به طرف بلاجر رفتن و هر کدوم چماقشون رو یک طرفش گذاشتن و عینهو سوباسا اوزارا- تارو میساکی اونو با تموم قدرت شوت کردن. قبل از اینکه کسی بفهمه چی شد، بلاجر به شکم آسپ خورد و اونو به عقب پرتاب کرد، جایی که یه سیاهچالهی فضایی با ولع منتظر شکار بود... لحظه ای بعد نه از آسپ خبری بود و نه از بلاجر و نه از مروپی گانت که آخرین لحظه دست همتیمیش رو گرفته بود تا شاید جلوی بلعیده شدنش رو بگیره.
- با یه تیر دو نشون زدیم جیمز!
- بلکه هم سه تا!
هافلپاف بدون دروازهبان و مدافعینش عملا تیمی سوراخ بود و اعتراضشون به داورها هم با این جواب که “قوانین روی زمین حاکمه و شامل فضا نمیشه” رد شده بود. کوافل بود که چپ و راست وارد دروازهی هافل میشد و و همهی حملههاشون به راحتی دفع میشد.
- رز اسنیچو دید! اسووو سریعتر بگیردتش.
استرجس که از گل های پی در پی گریف کیفور شده بود و یادش رفته بود که نقشش تو بازی چیه، با شنیدن فریاد دابی یکمرتبه رز رو دید که داره اسنیچ رو میگیره... دنبال اسکوربورد گشت ولی این یه مورد تو هاگ جامونده بود.. نمیدونست چند تا گل زدن ولی میدونست بازی الانه که تموم بشه.
زمین کوئیدیچ هاگوارتز چهارده نفر (۱۱ بازیکن و داور البته.. اینو واسه اون نابغهها یادآوری کردم!
) با صورت روی چمن سقوط کردند. صدای لی جردن که خودش نباشه، روحش حضور داره که بازی رو گزارش کنه در ورزشگاه پیچید:
- پناه به ریش مرلین.. دوباره ظاهر شدن.. و اون چیه روی سرشون؟ شبیه تنگ ماهیه! و به نظر میاد که... آره درست میبینم.. اسنیچ دست رز ویزلیه... و بازی تموم شده... این باید از کوتاهترین بازی های تاریخ هاگ باشه... با رکورد یک دقیقه و سیزده ثانیه!
رز با تعجب به دستش نگاه کرد... یادش نمیاومد کی اسنیچ رو گرفته ولی ظاهرا هافلپاف برنده شده بود هر چند که سه تا از هم تیمی هاش به طرز مرموزی ناپدید شده بودند.
- جیمز...
- تدی....
- چیکار کردین شما دو تا؟؟
- اون گفت حافظه همه جز ما پاک میشه وقتی برگردیم... گفت حساب همه چیو کرده.
- خب ظاهرا یه جای کارش میلنگیده!
فلاش بک به روز قبل – کافهی کله گراز
- تو باید به ما کمک کنی عمو.. خیر سرت مدیر انفورماتیک شرکتهای فضایی هستی!
- جیمز.. من فقط یه مدیر دونپایه ام! نمیتونم کمکت کنم.
- تو هنوز عضو تیم گریفی...
- تیم پیشکسوتهای گریف..
- حالا هر چی... من میخوام یه بار واسه همیشه از شرش خلاص شم.. میخوام یه سیاهچاله فضایی اونو بخوره!
- خیله خب.. خیله خب... ببینم چیکار میتونم بکنم! فقط حواست باشه... All magic comes with a price!
- منظورت چیه عمو؟
- منظورم اینه که نمیشه صد در صد همه چیو کنترل کرد... یه جا بالاخره گندش در میاد.
- اسپ بوق بشه.. بقیهش مهم نی!
- راستی یادت باشه زمان یه مسئله نسبیه!
- هاااا....
پایان فلاش بک در گوشهای از ورزشگاه، لارتن یقهی لباسشو تا جایی که میتونست بالا کشیده بود و میرفت که تو افق محو بشه و استرجس میرفت که تدی و جیمز رو از برج گریف آویزون کنه... طبق نظر کارشناسی، گریفیندور ۱۵۰ به ۰ از هافلپاف باخته بود!