دامبلدور گفت : واقعا جالب است نیست سوروس؟
اسنیپ نگاهی به او انداخت و متوجه شد دامبلدور رو به رو ی یک اینه قدیمی و کهنه ایستاده است . چندی پیش به دفتر دامبلدور احضار شده بود ولی تا کنون هیچ حرفی بینشان رد وبدل نشده بود .
- چه چیز اینه عجیب است جناب مدیر .
- این اینه یک اینه ی معمولی نیست . بیا و به من بگو چی می بینی؟
اسنیپ با اندکی تردید جلو رفت و رو به روی اینه ایستاد . فقط خودش بود که داشت به اینه نگاه میکرد.
- همانطور که حدس میزدم چی-
ناگهان حرفش را قطع کرد و به اینه نگاه کرد . چشمانش از تعجب گشاد شدند و انچه را می دید باور نمیکرد .امکان نداشت این واقعیت داشته باشد چون شخصی که در کنارش ایستاده بود ...
اسنیپ با هیجانی که در اوج چشمانش پدیدار بود گفت : لی لی . برگشت تا لی لی را ببیند ( لی لی واقعی نه تصویرش ) ولی کسی وجود نداشت .
اسنیپ که گیج شده بود دوباره به سمت اینه برگشت و لی لی را دید که سرش را روی شانه اش گذاشته است و به او لبخند می زند .
دامبلدور با لبخندی دستش را روی شانه های اسنیپ گذاشت و گفت :
-حدس میزدم کی رو در اینه ببینی .
- این یک رویا است ؟من خوابم ؟
- نه تو خواب نیستی و این هم یک رویا نیست . این اینه ارزوی قلبی انسان ها رو نشان می دهد . ولی به یاد داشته باش که این اینه نه حقیقتی نشان می دهد و نه معرفتی .
اسنیپ غرق در اندوه بود . به خاطرات دور رفته بود ولی می دانست که خاطراتش
برایش عذاب اور است . پس نگاهش را از اینه گرفت و به دامبلدور چشم دوخت .
- جناب مدیر ؟
-بله ؟
- شما در اینه چه می بینید ؟
چهره ی دامبلدور لحظه ای اندوهگین شد . سپس پس از اندکی سکوت گفت :
چهره ی کسی رو می بینم که به خاطر نادانی من کشته شد .
سپس برگشت که از دفترش بیرون برود که صدای اسنیپ او را سر جایش متوقف کرد:
- چرا این اینه را اینه ی نفاق انگیز نامیدید؟
- به خاطر اینکه این اینه میان زنده ها و مرده ها خط جدایی را میکشد و اگر زیادی به ان دلبسته شوی تو را میان مردگان می برد هر چند که زنده و سلامت باشی .
بار دیگر دامبلدور به سمت در دفترش می رود تا از ان خارج شود .
- جناب مدیر من باید با این چه کار کنم ؟
دامبلدور در حالی که به حرکتش ادامه می داد گفت :
- من مطمعن هستم که تو کار درست را می کنی .
قدری بعد تنها اسنیپ ماند و اینه . اندکی طول کشید تا اسنیپ تصمیمش را گرفت . با اراده ای مصمم به سمت اینه برگشت وچشم در چشم لی لی دوخت و گفت :
تو را ملاقات خواهم کرد . در دنیای دیگه و زمانی دیگه . خدا حافظ تنها عشق من .
ریداکتو..... و دیگر اینه ای نبود
آفرین خیلی بهتر شد.
فقط اینکه سعی کنین لحن پستو همیشه یه نواخت نگه دارین.اگر زمان حال استفاده میکنین باید همیشه زمان حال باشه بقیه افعال پست و...
تایید شد.
گام بعدی:گروهبندی!