آرشد هآفل پآف1)یک رول بنویسید و در آن چگونگی و داستان لو رفتن جیمز رو توضیح بدید. به نظر شما چه کسی لیلی رو خبر کرد؟ لیلی در مقابل جیمز چه کار کرد؟(20 نمره)یکی از پیاده روهای تایلند- جیمز چه خوب شد این دفعه باهات اومدم نه؟!
جیمز در حالی که با نگرانی مواظب اطرافش بود نگاهی به چهره ی سرخوش لیلی انداخت و گفت : آره...آره! خیلی خوب کاری کردی
. ایناها اینم از راجین کاتاداس سیوژینینیوس که تعریفشو می کردم!
لیلی نگاهی به ساختمان رنگ و رو رفته ای که روبرویش قرار داشت انداخت و گفت: اممم... آره باحاله! چی هست این؟!
- اممم... این یه جاییه که مردم وقتی حس آلودگی و ناپاکی می کنن می رن توش و با یه سری مواد خاصی خودشون رو تطهیر می کنن و به پاکی می رسن، خیلی جالبه!
- یعنی حموم عمومیه!؟
-آره اینم یه طرز بیانشه!
لیلی که تا قبل از این از یک پله برقی تاریخی، توالت عمومی تاریخی و دکه ی روزنامه فروشی ( که تاریخی نبود!) دیدن کرده بود، کاسه ی صبرش لبریز شد و گفت: حوصلم سر رفت باو! دو روزه منو اینجا میگردونی،اولاش خوب بودا، اما تو دو هفته میومدی اینجا اینا رو ببینی؟!
_ آره لیلی! من عشق تاریخم می شناسی منو که!
- نمی دونم والا! من هیچ وقت تاریخدوست... جیمز! اون پسره چقدر شبیه توئه!
جیمز نگاه به پسر روزنامه فروشی که در گوشه ی خیابان مشغول به کار بود انداخت و از جا پرید.
- اهمم... از قدیم که میگن! این جاپونی ها و تایلندی ها همشون شبیه همن!
- خب شبیه همن! شبیه تو که نباید باشن!
جیمز در حالی که دست لیلی را در جهت مخالف جایی که پسرک ایستاده بود می کشید، گفت: من یه رگم آسیایی و ایناست دیگه
. بیا بریم یه فلافلی توپ میشناسم! اصلا صداش میکنن لیتل انقلاب! بریم!
- نه جیمز...عینه توئه! خیلی عجیبه!
لیلی خودش را از دست جیمز آزاد کرد و خودش را به پسر رساند. پسر با دیدن جیمز نیشش تا بناگوش باز شد و به سرعت به سمت جیمز دوید.
- بوبا! بوبا!
- جیمز این چی میگه؟
- اممم... امم.. به زبون تایلندی میگه. بوبا یعنی کیک! برو پسر جون ما اینجا کیک نمیدیم به کسی! تکدی گری نکن اینقدر!
لیلی که هنوز کاملا متقاعد نشده بود در حال تکان دادن سرش به نشانه ی تاسف! بود که ناگهان چشمش به پسر دیگری افتاد که از قضا شباهت بی بدیلی به هری خودشان داشت که به خاطر کنکور جادوگری نتوانسته بود همراهشان به این سفر بیاید. در همین لحظه با زوم آوت دوربین، لیلی با افکت شرلوکی صورت تعداد زیادی از رهگذران را یک به یک دید و خلاصه موضوعی را به فراست دریافت!
- جیــــــــمز!
جیمز در حالی که با خشونت سعی می کرد سیلی از کودکان را از خود جدا کند با وحشت جواب داد: بله عشقم؟!
- عشقم و بوق! عشقمی بهت نشون بدم!
جریوس ماکسیما!
طلسم سرخ رنگی درست از کنار گوش جیمز گذشت و به رهگذر بخت برگشته ای برخورد که به طرز فجیعی که شایسته ی هیچ انسانی نیست، جان باخت!
جیمز که مایل نبود سرنوشتی مشابه داشته باشد با پرشی بلند رو جمعیتی که دورش جمع شده بودند پرید و با قرار دادن پاهایش روی سر ملت، به صورتی خفن روی جمعیت راه رفت که البته می توانست این کار را نکند ولی خب کرد!
لیلی که برای لحظه ای داشت با خودش فکر می کرد وات دِ ؟! ، به خودش آمد و جیمز را تعقیب کرد. صحنه ی تعقیب و گریزی که در حال شکل گیری بود، بعدها رکورد لایک یوتیوب را از ویدیوی "پیانو زدن نجینی با هم آوایی ولدمورت" ربود!
جیمز در حالی که به صورت ژانگولری فرار می کرد از روی دیواری پرید و در حیاط یک مکان غیرآسلامی فرود آمد. کمی پاهایش را مالید و آماده شد که به دویدن ادامه بدهد که احساس کرد طنابی نامرئی دور پاهایش پیچید و در هوا آویزان شد. بله لوی کورپس! ( با تشکر از گلرت! نویسنده درس ها رو به صورت کاملا ترکیبی یاد گرفته است!
)
لیلی با نگاهی ترسناک در حالی که خون جلوی چشمانش را گرفته بود به جیمز نزدیک شد.
- لیلی منو ببخش! سیریوس اینا منو آغفال کردن!
- بوقی سیریوس که پونزده ساله تو آزکابانه!
- ععع؟! مگه جرمش قتل ما نبود؟! ما که زنده ایم!
- نمی دونم! یه بوقی زده دیگه! بعضیا تقدیرشون نکبته!
... اه! بحث رو عوض نکن! تکون نخور می خوام از وسط دو نصفت کنم!
جیمز با شنیدن این جمله طبیعتا شروع کرد به دست و پا زدن. ملتی که در آن مکان غیرآسلامی بودند، دست از کار کشیده بودند! و این صحنه ی عجیب را نظاره می کردند. ناگهان صدای زنانه ای که به طرز استرس زایی برای جیمز آشنا بود به گوش رسید:
- عههه! جیمز؟! ....از دست توئه بوقی ایدز گرفتم! میکشمت!(به سیخ! زبون ما رو درست بلد نیست!)
و اینگونه بود که لیلی موضوع را فهمید و جیمز توسط دو ساحره ی خشمگین به شدت مورد عنایت قرار گرفت و به شنیع ترین شکل ممکن به قتل رسید. خانواده ی پاتر برای پاک کردن ننگ این موضوع، جیمز را مفقودالاثر اعلام کردند،هاگرید هم سورسش خانواده ی پاتر بود و ...!
2)به صورت غير رولي وضیح بدید که جیمز چه برتری هایی نسبت به سوروس اسنیپ داشت که تونست لیلی رو از آن خودش کنه؟(یا به عبارت دیگر لیلی چه برتری هایی رو توی جیمز دید؟)(10 نمره)از دو منظر به این قضیه میشه نگاه کرد، اول اینکه لیلی از کودکی سیوروس رو می شناخته و همگی می دونیم که خب از همین شروع کار، شانس اسنیپ برای داشتن هر گونه رابطه ی جدی آسلامی یا غیرآسلامی با لیلی به صفر تقلیل پیدا می کنه! چون لیلی به چشم برادری و داداشی به سیوروس نگاه میکنه و خلاصه به اصطلاح سیو friend zoned شد رفت پی کارش!
تا درسی برای آیندگان باشه که اگه به دختری علاقه دارید، مثل آدم بگید! ادای داداش در نیارید! و الا به بوق میرید!
منظر دوم اینه که جیمز کلا آدم باحال تر و اجتماعی تری بوده. خلاصه خیلی کول بوده!
ولی سیوروس فقط درسش خوب بوده! تو اون بازه ی زمانی لیلی بچه بوده فکر می کرده هر چی یکی باحالتره باشه برای زندگی بهتره! ولی احتمالا بعدها که سیوروس استاد هاگوارتز شده بوده و جیمز بیکار گوشه ی خونه مثلا دنبال ولدمورت بوده! لیلی هی می گفته من صد تا خواستگار دکتر مهندس داشتم ولی آخر زن توئه بوقی شدم!