نقد پست 95 خاطرات یاران ققنوس - برایان دامبلدورپدربزرگ!
برایان عزیز معذرت میخوام بخاطر تاخیر بعد از درخواستت انواع مشکلات سر ما نازل شد از امتحانات بگیر تا نابودی سیستم و لیگ کوییدیچ در هر صورت مجدد معذرت میخوام.
خب خب، بیش تر از این وقتو تلف نکنیم و بریم سر نقدت.
میدونی برایان، تایپک خاطرات یاران ققنوس، از دو جهت دارای اهمیته، یکیش اینه که شکاف هایی که تو شخصیت پردازیت هست رو با یه رول پر کنی، و یکی هم اینکه خیلی از رول نویسی دور نباشی. هر دو هدف قابل تقدیره به شرط اینکه سوژه ی خوبی را بطلبه. الان یه مدت بود که تو خودت رو به عنوان یه خون آشام جا انداختی، بعد از صحبت هایی هم که انجام شد گفتی میخوای تغییرش بدی، حالا کاری نداریم. تو هدفت از این رول جا انداختن خون آشام بودنت بود اما سوژه ی خوبی رو انتخاب نکردی، نه اینکه رولت ضعیف باشه، برعکس، خوب بود.
اصلی ترین موضوع تو رول تکی، جذابیت سوژه انتخاب شده ست، اگه سوژه جذاب نباشه، حتی رول بهترین های سایت ممکنه رول خوبی درنیاد. الان سوژه ی تو، یه شکار توسط برایانه، قبول داری چیز ساده ایه؟ میتونستی راجب این بنویسی که برایان چطوری خون آشام شد؟ چطوری بعد از 50 سال تصمیم گرفت بیاد بین آدم ها و به گروه نوه ش ملحق بشه؟ این دو موضوع در برابر سوژه این رول جذاب تر نبود؟
نقل قول:
شاید دنیای مشنگی، امن ترین و بهترین مکان برای موجودات عجیب و غریب دنیای جادویی باشد که قصد دارند خود را از دنیای جادوگری پنهان کنند. دنیای مشنگ ها، آن قدر شلوغ و پردردسر است که هیچ کس متوجه عجیب و غریب بودن تان نمی شود.
از بهترین نوع های شروع رول جدی، همین نوع شروعه، از کلیات شروع میکنی، کم کم به جزئیات میای و ادامه رول رو به دست میگیری. خیلی خوبه.
نقل قول:
یکی از این موجودات عجیب و غریب که قصد داشت خودش را از دنیای جادویی پنهان کند، من بودم. من؛ خون آشام بودم.
این طور مواقع، اشاره ی مستقیم به فرد، جالب نیست، من میتونم بگم دامبلدور آمد، یا میتونم بگم " پیرمرد در حالی که شنل بنفشش روی زمین کشیده میشد، حرکت کرد و با چشمان آبی خود، از بالای عینک به اطراف نگاه میکرد. " الان من 4 ویژگی دامبلدور رو گفتم و همین کافیه که خواننده حدس بزنه طرف کیه، تو هم میتونستی چند تا از ویژگی های برایان رو بگی تا خود خواننده حدس بزنه اون فرد، برایانه.
نقل قول:
در میان خون آشام ها، من عجیب ترین آنها بودم، چرا که من یک پزشک جراح نیز بودم!
من به طرز عجیبی توانایی کنترل نفس خودم را داشتم اما این یک استعداد ذاتی نبود.
سر این قضیه پزشک بودن برایان هم باید تو رول دیگه ای توضیح بدی، قعلا در حد اطلاعات برای خواننده کافیه، کلمه ی "بود" تو این پاراگراف سه بار تکرار شده که آزار دهنده س. سعی کن در اینطور مواقع برای اینکه فعل تکرار نشه، اون رو طور دیگه ای بنویسی که همون معنی رو منتقل کنه.
نقل قول:
چشمانم را بستم و تمرکز کردم، الان دیگر زمان کنترل نفس نبود، باید حمله می کردم، می کشتم و خون را تا آخرین قطره می نوشیدم، در این لحظه دیگر برایان نبودم، یک هیولا بدم.
حواست به غلط املایی باشه، حتی اگه بهترین نویسنده هم باشی ممکنه تو رولت غلط املایی پیدا بشه، همیشه رولت رو قبل از ارسال یه دور با صدای بلند بخون تا ایراد های نگارشی و غلط های املایی خودشون رو نشون بدن.
نقل قول:
نفس عمیقی کشیدم و اجازه دادم بوی خون وارد ریه هایم شود، بویی شبیه میوه های بسیار تازه داشت، بوی خوب خون، گلویم را سوزاند، ماهیچه هایم را منقبض کرد، گردش سم را در دهانم افزایش داد و ... .
بعد از سه نقطه نقطه میذاری؟ شد چهار نقطه که.
نیازی نیست بعد از سه نقطه، نقطه ای برای پایان جمله بذاری چون سه نقطه به معنی قطع جمله، یا ادامه داشتنه، وقتی نقطه میذاری یعنی جمله تموم شده، چطوری جمله هم ادامه داره هم تموم شده؟
نقل قول:
شروع به نوشیدن خون گرمش کردم، بلافاصله حس کردم گرمایی لذت بخش، حتی تا نوک انگشت های پایم را نیز گرم می کرد.
برخلاف رایحه آن، طعم زیاد خوبی نداشت اما برای جلوگیری از تشنگی، طعم اهمیت چندانی نداشت، تنها خون اهمیت داشت؛ دیگر مهم نبود خون انسان باشد یا حیوان.
نیازی به یه اینتر نیست، هر دو جمله به هم ربط دارن لازم نیست از هم جدا بشن، بهتره که جفتشون به هم وصل باشن.
در کل رول خوبی بود اما باید یکم روی رولات دقت بیش تری بذاری، غلط املایی و نگارشی با دقت حل میشه اما در مورد هر جمله که چطوری بنویسی بهتر بشه نیاز به تجربه ست که کم کم به دستش میاری.
موفق باشی برایان دامبلدور.