به یوآن: اینورا روباه؟
والا سوالاتت سوالای منم هستن! :)) فک کنم توی دوتا فصل آخر ملتو ناامید کردیم، روشون نمیشه انتقاد کنن، سکوت معنی دار کردن که یعنی پاشین جمع کنین! :))
فصل جدید والا نمیدونم، یه مقدار شلوغه سرمون، اما راستشو بخوای خوابیدن ِ این تاپیک مارو هم تشویق میکنه بخوابیم.
به هرحال مرسی از اینکه تنهامون نذاشتی و هستی این اطراف.
سال خوبی داشته باشی.
به داف:عجــــــــــــــب تیکه ای شدی داف تو آواتار جدیدت! :))) چند وقته ندیدم من شماهارو؟ :)) به، پست بلند!
من اول یه جواب کلی بدم بهت. راستشو بخوای من و تدی اگه وقت و حوصله شو داشته باشیم ممکنه برگردیم و یه جاهایی رو اصلاح کنیم تو این فن فیکشن، طبیعت هر نویسنده ایه که بعد از یه مدتی از کار قبلیش راضی نیست. به شخصه در مورد فصل هایی که خودم مسئولیتشون رو به عهده داشتم قشنگ ژانگولری که میگی رو حس میکنم، هرچند الان دیگه دیره واسه تغییر دادنش، ولی کاملا متوجه م چی میگی.
تعارف که نداریم، شاید من هم مث بقیه هری پاتریست های دنیا جوگیر بودم که قهرمان داستانم رو یه کله بفرستم گریف و کوییدیچ و شاخ شه و اینا! شاید اگه به اول داستان برگردم طور دیگه ای این راهو برم، والا رولینگ که رولینگ بود تهش گفت ننه ی ما اضافه س!
اما در مورد سریع پیش رفتن وقایع خب چاره ای نداشتیم، کتاب نبود این. فن فیکشن بود. از طرفی اگه کندتر از این میرفتیم حالا حالا ها تو بافت ملایم و همه چی آرومه! ی داستان بودیم درحالیکه من و تدی برنامه های مهیج تری هم ریختیم واسه فصل های بعد. قرار نیست همش در مورد هاگوارتز گردی و انجام تکالیف باشه. خسته کننده ش نمیخوایم بکنیم.
در مورد توصیف ظاهری، فکر میکنم چون جیمز و تدی رو 8 سالی بود اعضای این سایت میشناختن، ما با همین تصور پیش رفتیم و زیاد نپرداختیم بش که الان حس میکنم حق با توعه و شاید بهتر بوده بیشتر توصیف میکردیم. در مورد دیر بودن اما یه مساله نسبیه. قانونی نیست که بگه تو فصل اول شخصیتتو توصیف ظاهری کن حتما و بعد ادامه بده! گاهی ممکنه وسط داستان رو کنی که آلبوس دامبلدور نقشه متروی لندن رو روی پاش داره. :دی
ناشر هم، باشه بهش میگیم!
مرسی واسه انتقادهای سازنده ت و وقتی که گذاشتی برا کار.
سال خوبی داشته باشی.
پ.ن: در مورد آل، باور کن هیشکی بیشتر از من نمیفهمه حستو!