خلاصه: لرد سیاه قبلاً رودولف لسترنج رو به زندان انداخته اما دلش برای رودولف تنگ میشه. در نتیجه از مرگخواراش میخواد به هر قیمتی شده برن و رودولف رو دوباره از زندان فراری بدن. گذر از زندان بان هم که آریانا دامبلدور باشه، یک هدف خطرناک و بزرگ برای مرگخواران محسوب میشه که این بار از پشتیبانی مستقیم ارباب شون در این ماموریت برخوردار نیستن. بعد از کلی فسفر سوزوندن و توسل به افکار ارواح ریونکلاو و اسلیترین، مرگخواران تصمیم می گیرند دراکو رو تغییر شکل بدن و به همراه بلاتریکس که همسر رودلف باشه، بفرستن زندان ملاقات و بقیه مرگخواران حین ملاقات به نحوی سر آریانا رو گرم کنند تا بلا و دراکو بتونن رودولف رو فراری بدن. پروفسور اسنیپ بعد از توجیه دراکو برای ماموریت، به سمت منزل بلاتریکس لسترنج میره تا اونو هم توجیه کنه ولی اونجا در منزل بلا، به طرز عجیبی با رودولف مواجه میشه که قرار بوده حبس باشه در آزکابان و نه در خونه اش!
------
بلا: «چیه سوروس؟ چی میخوای این وقت شب مزاحم زندگی زناشویی ما شدی؟
»
موهای سوروس اسنیپ به سبب حیرت فراوان با سرعت زیادی شروع میکنن به تراوش روغن انسانی (در این لحظه لوگوی صنایع روغنگیری اویلا به عنوان اسپانسر این قسمت از فضاسازی رول نقش می بنده گوشه چشم شما). پروفسور اسنیپ با چشمانی بیرون زده از حدقه به دوربین رول زل میزنه، یه نگاه به بلا میندازه و یه نگاه عمیق تر به رودولف که با خونسردی روی کاناپه کناری اونها لم داده و داره مجله آناتومی یک ساحره رو میخونه...
«اصله یا کپی؟ »
بلا آخرین جرعه سن ایچش (ایفای ملی!) رو هورت میکشه، یه نگاه به رودولف مضحکش میندازه و بعد به روی میز جلوش اشاره می کنه جایی که جعبه کادویی صورتی روبان دار و نیمه بازی افتاده و از فراسوی آن گلوله های آشنای شیراندود پشم و موی رودولف به چشم میخوره. رودولف قلابی با صدای بوقی تبدیل به جن خانگی مفلوکی میشه که یه گونی وصله خورده آدیداس تنشه و عوض لم دادن روی کاناپه، نشسته لبه فرش و داره با زحمت آشغال ماشغالای فرش رو جارو دستی میکشه که با صدای آمرانه و وحشتناک بلاتریکس از جاش می پره:
«زیر فرش یادت نره شورممد ! دراکو هر وقت میاد اینجا همیشه موقع بازی دماغشو می مالونه زیر فرش. بجنب جن بی خاصیت. کروشیو!»
جرقه ای مشقی میخوره به جن. ناله هایی مبهم و ملتمسانه به نشانه اطاعت از میان دک و پوز جن مظلوم بیرون میاد.
اسنیپ که خیالش راحت شده بلا فقط به یاد شوهرش از یادگاری هاش معجون مرکب میسازه میده به جن بدبخت، و مسرور از اینکه هنوز سوژه به یغما نرفته و میشه بنیان های ایفای نقش پاتر رو ارتقا بخشید و رولینگ رو سرافراز نمود، رو به بلا میکنه و میگه:
«اوهوم. قابل درکه. فراق همسر و از این دست خزعبلات. بله. اومدم بگم در جلسه اخیر با دارک لرد که غایب بودی (ده امتیاز از گریف کم کردم)، ایشون دستور آزادسازی شوهر بی خاصیت شمارو دادن. داریم نقشه میکشیم فراریش بدیم. زندان بانش از اون سفت و سختاست. آریانا. به هر دری زدیم دیدیم نشد اینه که اومدیم بزنیم در شخص شما بلکه فرجی بشه. »
بلا: «
»
اسنیپ: «در منزل تون البته.
»
در این حین شورممد به مقابل پاهای سوروس رسیده و در تلاشه با زحمت از بین اونها جاروکشی خودشو ادامه بده...
«بله. خلاصه. ما دراکو رو توجیه کردیم. قراره قالبش کنیم به عنوان بچه تون. تو هم زنش. برین. ملاقت. ما هم یه جوری آریانا رو دست به سر میکنیم حین ملاقات. شما هم رودی رو وردارین در برین هر جور هست دیگه. »
در این لحظه اسنیپ رگ نژاد پرستی اسلیترینی اش کلفت میشه، قبل از اینکه بلاتریکس جوابی بهش بده، جو گیر میشه و احساس میکنه برای اینکه لو نره هنوز به دامبل وفاداره، باید یه حرکت خاصی نشون بده جهت ابراز ژن های تاریکش. یه لگد محکم میزنه دم دروازه جن مفلوکی که بین پاهاش مشغول نظافت فرش بود اما به دنبال این حرکت جن برمیگرده می پره روش جارو دستی رو میکنه تو حلق اسنیپ و دو لیتر روغن از موهاش میکشه بیرون. بلاتریکس بی تفاوت به منظره نزاع اسنیپ و جن، شکمشو میگیره، از روی مبل بلند میشه و حین ترک لوکیشن رول جواب میده:
«اطاعت دستور ارباب واجبه ولیکن طبق افکار کثیف و جدید رولینگ، من مرخصی ام و سیده دلفی شماره دو رو باردارم الان. در ضمن، با همین روش شبیه سازی رودولف راحت ترم تا خودش. مطیع تره و چشم چرونم نیست. »
لحظاتی بعد درب منزل لسترنج ها گشوده میشه و شورممد، جن خانگی مظلوم، این بار با چشمانی سرخ و شیطانی اسنیپ رو از مو میکشه میندازه کف سنگفرش های ناهموار کوچه، با دو سه تا بشکن چند تا اخگر کروشیو میفرسته سمتش و میگه:
«شورممد جن ثبت شده بود. حقوق شهروندی برابر داشت. یک ساعت در روز هم شوهر بانو لسترنج بود. پروفسور اسنیپ باید گم شد.
»
درب منزل محکم بسته میشه. اسنیپ پا میشه یه آوادا میزنه توی دوربین رول که عمودی میرفت زوم آوت بگیره سمت آسمون از منظره تا چشارو درویش کنیم و حقارتشو بیشتر نبینیم. تصویر سیاه میشه میره کلاً. صدای زیپ به گوش میرسه (تاریکه ولی به گواه نویسنده رول زیپ کیف دستی هست). صدای شر شر آب به گوش میرسه (بازم تصویر نداریم. بازم به گواه نویسنده رول ممکنه همسایه ای اون بغل مغل ها داره گلدون آب میده و اضافات آب میریزه زمین. روشنفکر باشید. سالم فکر کنید. ممکنه جهت فضاسازی پاتری، صدای بارون باشه. مثبت و آزاد برداشت کنید.) اسنیپ زیر لب فحش ها و ناسزاها میده (صدا داریم هنوز). صدای این افکت های باددار شبیه آپارات میاد و اینطور برداشت میکنیم که به خانه ریدل ها آپارات میکنه تا از بین همکاران مرگخوارش، جایگزین دیگه ای پیدا کنه یا شایدم نقشه دیگه ای بکشه...
فرسخ ها دورتر – آزکابان – بند شیردوشان « واق واق؟ هاپ هاپ؟ (تو چرا اینجایی؟ چند سال برات بریدن؟)»
« هیچی آقا سگه. ما کاری نکردیم. یارانه رو قطع کردن ناچاراً گاومیش وزیر رو دوشیدیم. ارباب مون فهمید از مال وزیر خوردیم. مستقیما مارو فرستاد اینجا.
»
« وق! هاف هاف هاف! (شووت ! منم توی ناکترن یه گربه هه رو دوشیدم محض شوخی بعدش عذاب وجدان گرفتم خودم خودمو حبس کردم اینجا.)»
رودولف لسترنج و سگ هاری که فنگ نام داشت، هر دو در حالیکه لباس راهرای زندان رو بر تن داشتند، در سلولی سرد و تاریک گل میگفتن و شیر میخوردن. ناگهان استخوونی طلایی بالای سر فنگ بندری میزنه، پنجه اش که دربردارنده سوپر منوی مدیریته رو باز میکنه و انگشت لایکش رو سمت نگارنده رول میگیره. در کثری از ثانیه به همراه رودولف از سلول محو میشه و به جای آن دو، حنا (دختری در مزرعه) در نقش رودولف و پاکوتاه (در نقش فنگ) به عنوان افراد جایگزین، غل و زنجیر شده وسط سلول ولو میشن.
بی خبر از آنکه مرگخواران به دنبال نجات رودولف واقعی در حال نقشه کشیدن هستند، رودولف به همراه سگ هار خودشو از سلول مرخص میکنه و جهت پیکنیک رهسپار سواحل نیلگون زاینده رود میشن...