خلاصه:دامبلدور و اعضای محفل به شهر بازی(که توسط مرگخوارا اداره می شه) می رن.
اما از اون جایی که پول کافی نداشتن دامبلدور برای استفاده از تخفیف، یه قرار داد با مرگخوارا امضا می کنه.
طبق این قرارداد محفلی ها باید از هر وسیله ای که استفاده می کنن رضایت کامل داشته باشن و طومار رضایتی که یه مرگخوار براشون میاره رو امضا کنن. وسیله ها خطرناکن و مرگخوارا بی رحم!
حالا قراره محفلیا وارد تونلی بشن که بوگارتی(لولو خور خوره ای) توشه و با بزرگترین ترسشون مواجه بشن.
دامبلدور به عنوان نفر اول وارد می شه و با بوگارتش(که خودشه) مواجه می شه. بعدش هری پاتر وارد تونل میشه و با بوگارتش (که یکی بدبخت تر از خودشه) مواجه میشه!
* * *
-آهاااای...یکی در این دستشویی رو باز کنه این طفل معصوم بره دست و صورتشو بشوره و بقیه طفل معصوم ها هم برن رفع حاجت کنند!
پسر برگزیده که همچنان در حال آبغوره گرفتن بود، روی همچو ماه دست و صورت نشسته اش را به سمت دامبلدور کرد.
-پروفسور من انقدر بدبختم که هیچکس نیست در این دستشویی رو باز کنه برم اشکامو بشورم!
دامبلدور نگاهی از فرای عینک هلالی شکلش به هری انداخت؛ پسر برگزیده نیاز به "اعتماد به نفس بدبخت بودن" داشت!
-هری...بدبختی تو به همه ما اثبات شدست پسرم. اون بوگارت بدبختی که چشم دیدن بدبختی تو رو نداشته خیلی بدبخت بوده اصلا! بدبخت کی بودی تو؟
هری که توقع چنین جمله پر کلمه بدبختی از دامبلدور نداشت با خوشحالی بیشتر گریه کرد.
لحظاتی بعد فنریر جلوی ملت محفلی ظاهر شد.
-متاسفانه مرحله دستشویی براتون قفله! باید برگردید به تونل و مرحله رو کامل کنید تا مرحله دستشویی براتون باز بشه.
یکی از ممد ویزلی ها با اعتراض به فنریر نگاه کرد.
-ولی من دستشویی دارم.
-خب...نگه دار.
-آخه داره میریزه!
-بازم نگه دار.
-آخه دارم میترکم!
-همچنان نگه دار.
و ترکید!
محفلیان فاتحه خوانان به همراه رداهایی که آغشته به مطهرات شده بود راهی تونل شدند.
جلوی تونل-فرزندان روشنایی...به یک فرزند از خودگذشته نیازمندیم که قبل از اینکه هممون از هم گسسته بشیم بره داخل تونل و با بوگارتش رو به رو بشه.
-کدام بد طینتی می تواند شجاعت این شوالیه دلاور را به چالش بکشد؟ ما با اسب بلند قد و نجیبمان او را به مبارزه می طلبیم.
جماعت محفلی که نیاز مبرمی به رفع حاجت داشتند دست و جیغ و هورا کشان سرکادوگان و اسب کوتوله اش را به داخل تونل پرتاب کردند.