رودی و مانیا در راه بازار به حاجی میرسن
حاجی : برادر گراپی برو ازشون بپرس چه نسبتی با هم دارن در خیابان با هم راه میروند
گراپی : خواهر مانیا هاگر کیه هرمی کجاست؟
رودی : چه کارشی به خانم محترم چی کار داری بیا با خودم حرف بزن خوشت میاد برم با هرمی حرف بزنم
گراپی :
رودی : پس بیا این طرف با خودم حرف بزن
حاجی که میبینه کار بیخ داره پیدا میکنه خودش میره جلو
رودی : سلام علیکم بر حاج دارالله ولمسلمین احوال شما خوب است به حاج خانم دارک لیدی سلام ما رو برسان
حاجی : سلام علیک برادر رودی همچون رود جاری ای اس ال به دست حاج خانم سلام دان
رودی: حاج اقا این برادر مومن اومدن به این خانم گیر دادن و مزاحم شدن
حاجی : مزاحم شدیم که بپرسیم نسبت شما با این خانم جوان و ماشالله زیبا چیست
رودی : حاجی شما هم ؟ چشم هاتونو درویش کنید
حاجی : اشکال از ie سخت نگیر
رودی : اهان والا ما هنوز نسبتی نداریم( در گوش حاجی )والا خیلی دلم میخواد نسبت داشته باشم
....
مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي