خلاصهمیزان سیاه بودن مرگخوارها در بازرسی وزارتخونه تایید نشده و لرد سیاه همهشونو اخراج کرده. مرگخوارای گرسنه و آوار و بیپول (طلاهاشونو ایوا خورد و فرار کرد) بعد از خوردن مقادیر زیادی فلفل تند، دارن از شدت سوزش منفجر میشن. اونا برای پیدا کردن آب رودخونه به جنگل میان و کتی رو به هوا پرتاب میکنن تا از اون بالا بتونه رودخونه رو پیدا کنه...
~~~~~~
کتی همینطور میره و میره، نمیدونی تا کجا میره. در راه از بین گلهای حشره که در حال کوچ کردن بودن عبور میکنه و ناخودآگاه چندتاییشون تو دهنش میرن.
- چطور دلت اومد زن و بچه منو بخوری؟
حشرهای عصبانی از گله جدا شده و غرغرکنان پا به پای کتی بالا میاد. به دنبالش سایر حشرات هم تغییر مسیر میدن و همونوری میان.
واقعیت این بود که کتی هم دوست نداشت حشره بخوره، ولی با خوراکی جدیدی که نوش جان کرده بود احساس سوزشی که بابت خوردن فلفلها تو دهنش بوجود اومده بود از بین میره.
کتی بازم میره و میره و اینبار شاخه درختی رو میشکونه که لونه پرندهای روش جاسازی شده بود.
- خونهمو خراب کردی هیچی، زنمو کجا میبری؟
پرندهای که خونهش خراب شده بود چهچهای میزنه و با فراخونی سایر پرندگان، به دنبال کتی به پرواز در میاد. در همین حین همسر پرنده که بر اثر برخورد با شاخه رو سرش جاخوش کرده بود، از شوک ماجرا اختیار از کف میده و صورت کتی رو با خالی کردن محتوای معدهش مزین میکنه!
کتی دیگه بالا نمیره، به نقطه اوج پرتابش رسیده بود و حالا سقوط آزاد جاشو پر میکنه. طولی نمیکشه که کتی مسیری رو که اومده بود وارونه طی میکنه، سفر پرماجراش به اتمام میرسه و یکراست تو بغل فنریر فرود میاد.
مرگخوارا با حیرت به کتی خیره میشن که وقتی بالا میرفت تمیز و مرتب بود و حالا تبدیل به کتی جنگلی شده بود. تازه یک دسته حشره و پرنده هم به جونش افتاده بودن و از یه ور نیش میخورد و از یه ور دیگه نوک.
کتی تو همون وضعیت به مرگخوارا نگاهی میندازه.
- سلام به همگی، من برگشتم.