هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

لیگالیون کوییدیچ

پروژه بازسازی هاگوارتز


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳:۴۳ چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳
#73

اسلیترین، مرگخواران

سیگنس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۲:۴۴ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۳۴:۰۳
از خواستگاه شرارت
گروه:
اسلیترین
مرگخوار
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 88
آفلاین
آن سمت داستان، گودریک همانند مجنونی که در انتظار لیلی‌اش دیوانه می‌گردد، آنقدر دورتادور سرسرای اسلیترین قدم رو رفته بود که می‌شد لقب فتح کننده‌ی سرسرای اسلیترین را داشته باشد. بچه ها همگی دورتادور گودریک نشسته و با تعجب نگاهش می‌کردند.

- میشه یه توضیح ریزی بدین که چجوری دوباره زنده شدین بعد اینهمه سال؟
- یا اینکه چرا به جای تالار گریفیندور، اینجا دارین قدم می‌زنین مدام؟
- عشق! عشق! عشق...

گودریک مدام این کلمه را تکرار می‌کرد. اسلیترینی ها با فکر به اینکه گودریک عاشقِ یکی از اعضای گروهشان شده، لبخند شرارت باری در لبهایشان جا خوش می‌کند.

- از گروه ماست؟ اسم معشوقه‌تونو بدین جناب. خودم دست و پا بسته میارمش خدمتتون
- راجع به مهریه هم حرف می‌زنیم، ما که توقعات بالایی نداریم. مثلا شاید ریاست گریفیندور زیر دست ما.

بچه ها با اشتیاق سر تکان داده و از پیشنهاد سیلویا حمایت می‌کردند. اما گودریک هنوز آشفته بود!

- اسمشو نمی‌دونم! ولی بسیار زیبا و مهربون بود. لبخنداش... تا به حال چنین لبخند زیبایی ندیده بودم. کل شب باهم گل گفتیم و گل شنیدیم، ققنوسمو بهش نشون دادم، از ماجراجویی هام براش گفتم و حتی باهم رقصیدیم. اما یادم رفت اسمشو بپرسم. حالا پیداش نمی‌کنم. نیمه‌ی گمشده‌ی منو کجا قایم کردین؟!

اسلیترینی ها حتی روحشان خبر نداشت! تنها کجول بود که به نظر نمی‌رسید تعجب کرده باشد، پس شکِ اسلیترینی ها به سرعت سمت کجول رفت. اما گودریک به سرعت نفی کرد.

- چهرشو یادمه. این درخت، نیمه‌ی گمشده‌ی من نیست!
- خب پس اگه چهرشو یادتونه، من به همه میگم اینجا جمع شن، شما ببین کدومشون بود. خوبه؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹:۵۶ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳
#72

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۶:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 449
آفلاین
لوسی و ترزا تصمیم می‌گیرن که ابتدا شانسشون رو از راه دور امتحان کنن.
- بانوی لاغر، هیچ می‌دونی این پسره این حرفا رو به همه دخترا می‌زنه؟
- تازه این هیچی، می‌دونی همزمان چند تا دوست‌دختر داره؟

بانوی لاغر از جاش بلند می‌شه، چندین هندونه رو زیر پاهاش له می‌کنه و بعدش نوشابه‌ها رو روی سر سیریوس خالی می‌کنه. ولی این پایان ماجرا نبود. در آخرین اقدام لگدی نثار سیریوس می‌کنه و بعد می‌ره رو به دیوار دست به سینه وایمیسه.

سیریوس که تا به حال اینقد برای زدن مخ دختری تلاش نکرده بود، حالا با دیدن این که تلاش‌های جان‌گدازش توسط دو هم‌گروهیش در حال نابود شدنه، تصمیم به واکنش می‌گیره! فقط خیلی در موقعیت مناسبی نبود که غرور همیشگیش زبانزد خاص و عام باشه.

بنابراین با دستپاچگی نگاهی به بالا می‌ندازه و اول لوسی رو هدف قرار می‌ده.
- این پسره؟ این پسره؟ من هنوزم ارشد تالار گریفیندور هستما!

حالا نوبت ترزا بود که طعم خشم سیریوس رو بچشه.
- من که تا ابد این پایین نمی‌مونم که زیر آبمو می‌زنین لامروتا.

و در نهایت هر دو رو با هم مورد عنایت قرار می‌ده.
- وقتی اومدم بالا اونوقت می‌دونم چی به پروفسور مک‌گونگال بگم.

لوسی و ترزا با نگرانی نگاهی به همدیگه می‌ندازن. درسته که بانوی لاغر اهمیت زیادی برای تالار گریفیندور داشت و بدون وجودش ورود به تالار تقریبا غیر ممکن می‌شد، اما سیریوس هم ارشدشون بود و اهمیتش کم‌تر نبود.
- اممم، خب چیزه. شایدم که اشتباه کرده باشیم.

لوسی بعد از این حرفِ ترزا، دست روی شونه‌ی ترزا می‌ذاره و نفس عمیقی می‌کشه.
- برام آرزوی موفقیت کن ترزا.

لوسی همزمان با گفتن این حرف با پرشی خودشو می‌ندازه پایین. اینطوری مخ زدن برای سیریوس سخت می‌شد نه؟


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹:۱۸ جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳
#71

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۰:۳۵:۵۲
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 719
آفلاین
خلاصه:

گریفیندوری‌ها تصمیم گرفتن بانوی چاقو همدم گودریک که بعد سالها به تالارشون برگشته کنن اما گودریک، بانو رو به دلیل چاقیش پسند نمی‌کنه و بجاش رفته یه دوست دختر اسلیترینی پیدا کرده. بانوی چاقم در اثر انفجاری چربیاش آب شده اما داخل گودالی با سیریوس که سعی داره مخشو بزنه گیر افتاده. حالا لوسی و ترزا که فکر می‌کنن دوست دختر گودریک ممکنه جاسوس باشه، سعی دارن بفهمن اون دختر کیه تا بتونن بینشونو بهم بزنن و این وسط هم نگرانن که نکنه سیریوس موفق بشه مخ بانوی چاق رو بزنه و گزینه همدم شدن‌شونو از دست بدن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- خانمی، قورباغه شکلاتی داری؟
- نه خب وسط گودال!
- بهتر! آخه اگر می‌خوردمش با وجود تو ممکن بود دیابت بگیرم!

لوسی و ترزا که بالای گودال، شنوده این جمله سیریوس خطاب به بانوی لاغر (چاق سابق) بودند به ناگاه دچار مشکلات گوارشی عدیده‌ای شدند؛ البته اگر فکر می‌کردند که سیریوس فقط همین جمله را در آستین دارد سخت در اشتباه بودند!

- به یه نقشه غارتگر نیاز دارم چون بعد دیدنت حسابی گم شدم!
- اوا!

مشکلات گوارشی ترزا و لوسی با شنیدن صدای خنده‌‌ی بانو، شدیدتر از پیش شد.

- هیس... صداشو می‌شنوی؟
- صدای چیو؟!
- صدای ققنوس عشقم که داره برات قد قد می‌کنه!

دیگر کافی بود! ترزا و لوسی باید وارد عمل می‌شدند و جلوی زده شدن مخ بانوی لاغر را می‌گرفتند.


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز

In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۸:۵۴:۲۸ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳
#70

گریفیندور، مرگخواران

ترزا مک‌کینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۱:۱۳ جمعه ۱۵ تیر ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۷:۱۲:۰۳
از درون کتاب ها 📚
گروه:
گریفیندور
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
مرگخوار
پیام: 83
آفلاین
لوسی و ترزا شروع به دویدن کردند. همینطور دویدند و دویدند و دویدند. وقتی بالاخره کلاغ ها آنها را گم کردند ایستادند. ایندفعه نوبت لوسی بود که همینطور نفس نفس بزند. بالاخره نویسنده عادل است!

- لوسی خوبی؟ آب میخوای بدم بهت؟
- نه... نمی.... خواد...
- فکر کنم نویسنده ایندفعه نفس تو رو گرفته!

نویسنده که دوباره داشت لو میرفت نفس لوسی را به او برگرداند. لوسی نفس عمیقی کشید و گفت:
- خب این که نشد بریم سراغ بعدی!

ترزا برای جلوگیری از اتفاقاتی که دوباره ممکن بود با این میزان از رک بودن لوسی بیفتد سریع وارد عمل شد تا جلوی او را بگیرد.
- صبر کن! بیا یه چیز دیگه رو امتحان کنیم!
- مثلا چی؟

ترزا سریع به چند پست قبل تر برگشت تا یک ایده جدید بیاورد.
- بیا بریم به بانوی چاق... ام لاغر منظورم بود! میگم بریم بهش سر بزنیم! به نظر میرسه یکی داره مخشو میزنه! نباید بانو رو هم از دست بدیم!

لوسی تائید کرد و با هم به سمت تالار گریفیندور دویدند. ایندفعه هیچ کدام نفس نفس نمیزدند و به جای آنها خانم نوریس که از آن بغل عبور میکرد نفس نفس میزد. به نظر میرسید نویسنده بازی‌اش گرفته!!
دخترها وارد تالار شدند و با صحنه ای مواجه شدند که نمیخواستند مواجه بشوند. سیریوس و بانو روی مبل کنار هم نشسته بودند. کلی هندونه بغل هر کدام بود و یک عالمه نوشابه باز نیز روی میز و زمین بود!


تصویر کوچک شده


Evarything is possible


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز


پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۳:۰۳:۴۳ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳
#69

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۰:۳۵:۵۲
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 719
آفلاین
کجول شاخه‌های خوشگل‌ش را بر کله ترزا و لوسی کوبید.

- فکر کردین ما از اون دسته درختایی هستیم که زاغ سیاه مردمو چوب می‌زنن؟ نخیر اون درختا برا سریالای خاک بر سریه... ما توی دنیای رولینگ از این کارای زشت زشت نمی‌کنیم! ما سرمون تو کار خودمونه... فتوسنتز می‌کنیم و کاری به کار کسی نداریم.

لوسی و ترزا با تعجب نگاهی به یکدیگر انداختند.

- حالا کی خواست زاغ سیاه چوب بزنی؟! ما گفتیم شاید با هم‌گروهی‌های اسلیترینی‌ت آشنایی از دوست دختر گودریک ما هم خبر داشته باشی!
- حالا مطمئنی خبر نداری؟ ببین من یه بسته کود مناسب سراغ دارما!
- رشوه؟ زیر شاخه‌ای؟ خجالت نمی‌کشین یه درخت درستکار رو توی این وادی‌های نامشروع می‌کشین؟ بزنم با شاخه‌م پرتتون کنم کره ماه؟
- عجب درختیه‌ها! بدو فرار کنیم لوسی!

اما فرار از درختی که گویی نسبتی با بید کتک زن داشته باشد، حسابی از کوره در رفته و شاخه‌هایش را به هر جایشان که می‌توانست می‌کوبید بسیار دشوار بود.

- اوه اوه... شاخه‌هاش کمه داره کلاغاشم می‌فرسته دنبالمون!


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز

In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۰:۵۰:۱۳ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۳
#68

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۶:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 449
آفلاین
ترزا دست لوسی رو می‌گیره و به سمت کجول حرکت می‌کنه.
- بزن بریم پس!

و می‌زنن می‌رن پس. لوسی با این که با کشیده شدن توسط ترزا به حرکت در اومده بود، ولی در ادامه خودش با سرعت بیشتری جلو می‌ره و به کجول می‌رسه.
- سلام کجول هات! تو که مطمئنم درست به اندازه فامیلت جذاب هستی، آیا دوست دختر گودریک گریفیندور مایی؟

کجول با شنیدن این حرف شوکه می‌شه. اما از کجا این شوکه شدن رو می‌فهمیم؟ از اونجا که دسته‌ای از پرندگان ناگهان از لا به لای درختا و برگاش می‌زنن بیرون و از پنجره‌های راهروهای هاگوارتز به بیرون اوج می‌گیرن و تو آسمون ناپدید می‌شن.

اما این فقط کجول نبود که شوکه شده بود، بلکه ترزا هم به همون اندازه تعجب می‌کنه. ترزا سقلمه‌ای به لوسی می‌زنه و آروم تو گوشش زمزمه می‌کنه:
- حالا مجبور بودی با این سرعت لو بدی و بری سر اصل مطلب؟
- چیه خب؟ وقت نداریم. خواستم کار سریع پیش بره!
- اگه بپیچونه چی؟ من می‌خواستم غیر مستقیم ازش بپرسـ...

شاخه‌ای از کجول که دراز شده بود و درست وسط اونا قرار گرفته بود، باعث می‌شه ترزا شک کنه که نکنه اون شاخه داره استراق سمع می‌کنه و هرچی می‌گن رو می‌شنوه! پس دست از حرف زدن برمی‌داره و هر دو لبخندی به کجول می‌زنن.

- این یعنی نه دیگه نه؟ گودریک رو شکر.

ترزا با شنیدن این حرف چشم‌غره‌ای به لوسی می‌ره و چندین برگ کجول شروع به پژمرده شدن می‌کنه. ترزا که اوضاع رو خراب می‌دید، دلو می‌زنه به دریا و قدم بزرگ بعدی رو برمی‌داره.
- به نظرت این شاخه‌های خوشگلت می‌تونن نشون بدن کی دوست دختر گودریک ما شده؟


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴:۲۷ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳
#67

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۰:۳۵:۵۲
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 719
آفلاین
- معلومه دیگه... بریم بین گودریک و دوست دختر اجنبی‌شو بهم بزنیم خواهر! بعدم دست گودریکو بذاریم تو دست بانوی چاقی که دیگه چاق نیست.

لوسی و ترزا با رضایت دست همکاری‌ای به یکدیگر دادند و خرسندانه از نقشه‌های شوم‌شان, رهسپار پیدا کردن دوست دختر اسلیترینی گودریک شدند غافل از آنکه پایین گودال، سیریوس سخت مشغول زدن مخ بانوی چاق بود.

رو به روی ورودی تالار اسلیترین

ترزا و لوسی که بسیار مشتاق دیدن همدم اسلیترینی گودریک گریفیندور بودند بجای یافتن گودریک مستقیماً به دنبال پیدا کردن دوست دخترش رفته بودند.

- حالا به نظرت دوست دختر گودریک کدومه لوسی؟
- نمی‌دونم ولی مطمئنم یکم دقت کنیم می‌تونیم سلیقه بنیانگذار گروه‌مونو تشخیص بدیم.

لوسی در حالی که همچنان یک دستش زیر چانه‌اش بود با دست دیگرش یکی از اسلیترینی‌ها را نشان داد.
- اون چطوره؟
- کجول هات؟ نه بابا طرف درخته! بعید ‌می‌دونم گودریک آخر عمری بخواد با کنه‌ها و موریانه‌ها دست و پنجه نرم کنه.
- از کجا معلوم خب؟ شاید بخواد سر پیری همدمش سبزینه داشته باشه براش اکسیژن تولید کنه. به هر حال توی این آلودگی هوای هاگوارتز هوای خوب کم گیر میاد!

این هم احتمالی بود که باید با یکدیگر بررسی می‌کردند.


تصویر کوچک شده
جادوآموز برتر جام چهارگانه هاگوارتز

In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱:۳۵ سه شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۳
#66

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰:۰۲ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۵:۲۶:۴۲
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 449
آفلاین
لوسی و ترزا دوان دوان از این سو به اون سو می‌دویدن بلکه یه گریفیندوری پیدا کنن و بتونن ازش طلب کمک کنن. اما به اذن الهی، مرلین، نویسنده یا هرچیز دیگه که دلتون می‌خواد اسمشو بذارین، گریفیندوری‌ها انگار آب شده بودن و رفته بودن تو زمین. نتیجه این که بالاخره لوسی و ترزا وقتی نفس کم میارن، دست از دویدن برمی‌دارن تا نفسی تازه کنن و ببینن چه باید کنن.

- لو... سی... پس... کجان... این... گریفین... دوری... ها؟

لوسی به طرز عجیبی گویا به سرعت نفس تازه کرده بود چرا که بدون ذره‌ای نفس‌نفس زدن پاسخ ترزا رو می‌ده. به هر حال شرایط فیزیکی هر بدن متفاوت از دیگریه و یکی زودتر نفسش جا میاد یکی دیرتر!
- به نظرم تو حالا یکم صبر کن نفست برگرده بعد ادامه بدیم.

ترزا با حرکت سرش موافقت می‌کنه و گوشه‌ای می‌ایسته تا نفسش برگرده. دقایق همینطور پشت هم سپری می‌شن اما نفس کشیدن ترزا به گونه‌ای بود که انگار هیچ‌وقت دویدنش متوقف نشده و هم‌چنان با سرعت داره راهرو پس راهروهای هاگوارتز رو به امید یافتن هم‌گروهیاش طی می‌کنه.

- فکر کنم راوی داستان به جای این که کاری کنه جفتمون یکم وایسیم تا جا بیاد نفسمون، اشتباها منو سریع سر حال کرد و مال منو هم ریخت رو مال تو.

نویسنده که در حال لو رفتن بود، بالاخره تصمیم می‌گیره ترزا رو به حال بیاره.
- آخ جون انرژیم برگشت. خب چی می‌گفتیم؟ ببینم اصن مگه کل سوژه پیدا کردن همدم برا گودریک نبود؟ حالا که تموم شد نباید از دست‌اندرکاران بخوایم سوژه رو تموم کنن؟
- نه خب، هنوز جا داره موضوعات دیگه ادامه پیدا کنه.
- مثلا چی؟

لوسی دستشو می‌بنده و همزمان با گفتن هر مورد، یکی از انگشتاشو بالا میاره.
- آیا همدم اسلیترینی هم مورد قبوله؟ آیا این همدم جاسوس سالازار نیست؟ آیا بانوی چاق حاضر به بخشش گودریک هست؟ شاید نبخشه و هیچ‌کدوممون رو به خاطرش تو تالار راه نده و سوژه جدید این باشه که حالا چطوری بانوی چاقو راضی کنیم ما رو راه بده! یا حتی شاید به فکر بیفتیم بانوی چاق رو جایگزین کنیم. اونوقت کی ورودی تالارو برعهده بگیره؟ هرکی برعهده گرفت وضعیت ما چی می‌شه؟ بعـ...

ترزا که می‌بینه لوسی اگه همینطوری ادامه بده انگشت کم میاره، اعتراضش به هوا می‌ره.
- خیله خب فهمیدم، حالا می‌گی الان چی کار کنیم؟


🦅 Only Raven 🦅


پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱:۲۹ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
#65

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

آلنیس اورموند


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۳۱:۴۰
از دست این آدما!
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
شـاغـل
پیام: 238
آفلاین
سیریوس که صدای صحبت از بالای سرش شنیده بود، حدس زد که لوسی برگشته.
- چی شد بچه‌ها؟ ما رو میارین بیرون یا نه؟

ترزا و لوسی به هم نگاهی انداختن. نه می‌تونستن بیرون بیارن‌شون و نه می‌تونستن بهشون بگن که گودریک تو این فاصله یکی دیگه رو تور کرده! چون ممکن بود بانوی چاق سابق پرخوری عصبی پیدا کنه و باز چاق بشه.

- ما به مشکل فنی خوردیم! باید باز صبر کنین!

ترزا این رو گفت و با بیچارگی به لوسی نگاه کرد. لوسی هم شونه‌ای بالا انداخت.
- می‌گی چی کار کنیم؟
- باید بریم یکی دیگه رو بیاریم.

بعد هر دو از تالار بیرون رفتن که دنبال کمک بگردن.


اون طرف، داخل حفره

سیریوس وقتی جمله ترزا رو شنید، به دیوار حفره تکیه داد و نشست. روبه‌روش هم بانوی چاق سابق که حالا اسکینی و جذاب شده بود، نشسته بود.
یکم که گذشت، سیریوس حوصله‌ش سر رفت و تصمیم گرفت سر صحبت رو با بانوی چاق سابق باز کنه.
- هی، پیست. خوبی شما؟

بانو پشت چشمی نازک کرد.
- بعله.
- چربی‌های آب شده‌تون درد نمی‌کنه؟
- نه‌خیر.

سیریوس یکم خودش رو به بانوی چاق سابق نزدیک کرد.
- می‌شه اسم شما رو بپرسم؟
- بعله.
- آم... خب اسم شما چیه؟

بانوی چاق سابق، لباسش رو صاف‌ و صوف کرد.
- مارتا.

سیریوس دستی به موهاش کشید و باز هم نزدیک‌تر شد.
- خوشبختم مارتا خانوم. منم سیریوسم.
- بعله، یادمه. همیشه دخترای گروهای دیگه رو می‌آوردی تو تالار گریفیندور.

این اصلا شروع خوبی برای مکالمه‌شون نبود. سیریوس یکم دستپاچه شد ولی خودش رو جمع و جور کرد.
- اوه. اون دوران. به هر حال جوونیه و جاهلیش دیگه. خیلی سال گذشته. البته که شما خیلی خوب موندین.

لپ‌های مارتا گل انداخت و لبخندی زد.


Though we don't share the same blood
You're my family and I love you, that's the truth



پاسخ به: گریفلاو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲:۳۳ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
#64

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۸:۳۲
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 144
آفلاین
خلاصه:
گودریگ گریفندور بعد از ششصد سال به هاگوارتز برگشته و گریفندوری ها میخواهند برای او همدمی پیدا کنند. از قضا، "بانوی چاق" معروف گریفندور میگوید که از قدیم به گودریک علاقه داشته اما گودریک در اولین مکالمه به او "چاق" میگوید و بانو نیز قهر میکند و میرود! گریفندوری ها که کم نمی آورند، کمپینی برای حمایت از بانوی چاق تشکیل میدهند و سعی در جذب عضو دارند اما کمپین در لابلای سوژه ها و پست ها پیچانده می شود و لوسی و ترزا که جزو شخصیت های اصلی داستان هستند بانوی چاق را در وسط تالار خصوصی گریفندور در حال دویدن روی تِرِدمیل و لاغر کردن میبینند اما به دلیل وزن زیاد بانو، تردمیل به همراه بانو به داخل زمین سقوط میکند!
در این حین، لوسی و ترزا با خودشان حساب و کتاب می کنند و متوجه می شوند که بانوی چاق که حالا چاقتر هم شده را عمرا بتوانند از داخل آن حفره عمیق بیرون بکشند. در اینجا دست تقدیر "سیریوس" را به داستان وارد می کند... سیریوسی که همیشه فداکار و وفادار بوده است...


---

سیریوس طبق عادتش سریع مَهلِکه را در دست میگیرد و با مردانگی و تهور تمام به داخل حفره میپرد! ... چند ثانیه بعد صدایی مانند صدای ترکیدن بُشکه به گوش میرسد و فریاد بانوی چاق به آسمان بلند می شود.

لوسی و ترزا که گرخیده بودند با دهان باز به سمت حفره میروند تا ببینند داخل آن چه خبر است و چه اتفاقی رخ داده...

لوسی:
_ چِخِه ... چِخــــِه؟

ترزا:
_ چرا چِخ چِخ میکنی؟!

لوسی:
_ دارم سیریوسو صدا میکنم دیگه!

سیریوس از آن پایین:
_ نگران نباشید! من خوبم! بانوی چاقم خوبه! گِره سوژه هم باز شد! دیگه بانوی چاق، چاق نیست! پریدم روش منفجر شد! همه چربی هاش آب شده! عین مانکن ها شده!

ترزا:
_ ایــــــــول عمو سیریوس! لوسی! سریع برو گودریک رو پیدا کن بیار! این بهترین موقعیته! خودش باید سیریوس و بانوی چاق رو از حفره بکشه بیرون تا مثل قهرمان ها جلوه کنه و بانوی چاق عاشقش بشه!

لوسی به سرعت از تالار خصوصی گریفندور خارج شد...



یـــک ســـــاعت بـــــعد


بالاخره لوسی برمیگرده...

ترزا:
_ لووووووسی کجا بودی؟ چقد دیر کردی؟ گودریک کو؟ چِته؟ مگه کشتی هات غرق شدن؟

لوسی با ناراحتی جواب میده:
_ بابا ماجرایی شده! گودریک رفته دوس دختر پیدا کرده خودش! اونم از اسلایترین! هر چی بهش اصرار کردم نیومد! آخرم تهدیدم کرد که تبدیلم میکنه به سوسک... دیگه ترسیدم برگشتم!

ترزا:
_


تصویر کوچک شده








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.