النبی الایام (پیام روز)
القصة المصورة: (به علت گران بودن چاپ عکس لطفا" مجسم کنید )
فی یوم من الیام :
هری: البلغاریُ کمثل المگس حول الشرینی
هرمیون: ما هذا ربطٌ یا اخی ؟
هری: الربطُ واظحاً یا اختی الاسلامی , بل لا مرامٌ فی کل الوجود الکرام ,هو لا کریمٌ(جوانمرد) اصلاً . ترکَکِ فی اشد الاحوالاتِ اَن حَفَظَ معاونته, و هو قال فی النبی الایام انتِ عجوزٌ کریهٌ و چَسَبَ عکسٌ تقلبیٌ فی الصحافت و قال هذا الهرمیون .
انا متعجب کیف لا اقتله, ؟؟ ابحث عن الانتقام یا اختی !!
هرمیون: لا لا .. بل هو معاون الوزیر و انا احدُ تلامیذ الهاگوارتز . کیف اقتله, ؟
هری: بالیسر . اخذ هذا السیم سرور و ضربه, حتی ما هو الاکل .
هرمیون: ولکن .. المشکل الآخر .. ما قبل یدی فی هذا الجنایت .
هری: لا لا لیس هذا الجنایت .. بل انا ضرب النمیدَ بالسیم سرور کل الیام .
هرمیون : الهووم .. الحقُ معکَ . انه, هذا الفکر البکر
** فاغفل الهریُ هرمیونَ لضرب الکرامُ بالسیم سرور و قتله,**
--- فی البیت ---
هرمیون : الموهاهاهاهاها ...
ذُق یا ویکتور . هذا جذاٌ من ترجِحَ معاونت مِن حبیبه, .
کرام: لا اضرب یا حبیبی ... انی انا انسان العاشق هو یعشق الوزارت.لقد ترک مامنی بین الحراسی لمشاهدة انتِ و مناجاتی ...و الانَ معاونتی فی الخطر جدا" ...لا حیلة لی دونَ (دونَ = بجز) ترککِ ...
هرمیون: :yntalk
کرام:
انا نادمُ .. عفوً .. عفوً ...
لن تکرَرَ هذا العمل ... عفوً...
یحتمل الادام
------------
ترجمه :
در روز ی از روزها :
هری: بلغاری ها مگسانند دور شیرنی
هرمیون : این چه ربطی دارد ای برادر
هری: ربطش واضح است ای خواهر اسلامی . در تمامی وجود کرام پشیزی مرام نیست. او اصلا" جوانمرد نیست. تو را در سخت ترین حالات ترک کرد تا معاونتش را حفظ کند و او در پیام امروز گفت تو پیرزن کریه منظری هستی و عکسی تقلبی در آن چسباند و گفت این هرمیون است .
من متعجبم چرا او را نمیکشی ؟ به دنبال انتقام باش !!
هرمیون: نه نه .. او معاون وزیر است و من یکی از دانش آموزان هاگوارتز . چگونه او را بکشم ؟
هری: به آسانی .. این سیم سرور را بگیر و تا میخورد او را بزن .
هرمیون : ولکن .. یک مشکل دیگر ... دستم مرا در این جنایت همراهی نمیکند !!
هری: نه نه این جنایت نیست ! همانا من هر روز نمید را با آن میزنم
هرمیون : هووم حق باتوست .. همانا این فکر بکریست
-- در خانه:
هرمیون : موهاهاها
بچش ای ویکتور . این جزای کسیست که وزارت را بر دوستش ترجیح دهد
کرام : نزن ای دوست .. همانا من انسان عاشقی هستم که به وزارت عشق میورزد .. قبلا" پناهگاهم را در بین نگهبانان ترک کردم تا تو را ببینم و با تو حرف بزنم .. و الان معاونتم در خطر است . چاره ای جز ترک تو نیست ..
هرمیون: :yntalk
کرام:
من پشیمانم ..پوزش .. پوزش ..
هرگز این کار را تکرار نمیکنم ... پوزش ..
احتمالا" ادامه دارد .
world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it