۱. توی یه رول، تفاوت یا کاربرد دیگه ای از تلسکوپ جادویی رو شرح بدین.
همینطور که جادوآموزان تلسکوپهایشان را روی زمین نصب میکردند و آسمان را رصد می کردند، گابریل هم چند تا سوراخ روی پلاستیک بزرگی که درونش ایستادهبود ایجاد میکرد.
- داشتم خفه می شدم!
از ابتدای آمدنشان به کویر، او با این پلاستیک راه میرفت تا مبادا شنهای ریز بتوانند وارد کفشهایش شوند یا به لباسهایش بچسبند و او با این کمبودِ امکانات نتواند آنها را نابود کند.
- خب، حالا دو تا سوراخ بزرگتر برای دستها!
و در نهایت، گابریل هم توانست تلسکوپش را روی زمین بنشاند و مشغول انجامِ تکالیف شود.
- خب، حالا بیا با هم ستارههای نامتقارن رو پیدا کنیم و به سمتشون آواداکداورا بفرستیم تا آسمون رو از وجودشون پاک کنیم!
- این تسترال بازیا چیه؟
گابریل از جا پرید. او دورتر از همهی جادوآموزان ایستادهبود و کسی کنارش نبود.
- این صدای چی بود؟
- من!
نگاهِ گابریل معطوف به تلسکوپ شد.
- اومدیم دور از بقیه که در سکوت کارمونو بکنیم، تلسکوپمون هم سخنگو شد!
- من به تو چکار دارم آخه؟ تو کارتو بکن!
- پس حرف نمیزنی دیگه؟
- معلومه که نه!
و ساکت سر جایش ایستاد و رو به آسمان کرد.
- مرلین رو شکر. حالا... صورت فلکیِ رو پیدا میکنم، تو کتاب نوشتهبود خیلی قشنگه!
- نه بابا اونجوریام نیست که.
- تو مگه نگفتی حرف نمیزنم؟
- چیزی نگفتم که...
- خب، حالا میرم سراغِ ستارهی قطبی! میگن پر نور ترین ستارهست!
- چرت میگن، نتونستن ستارهی پر نور تر پیدا کنن، الکی یه چیزی پروندن.
-
- ببخشید، دیگه واقعا ساکت میشم.
گابریل چشمغرهای به طرفی که حدس میزد صورتِ تلسکوپ باشند رفت.
- وای اون ستارهرو! چقدر قشنگه!
کمی با ذوق بهطرفِ ستارهی موردِ نظرش نگاه کرد اما ناگهان سرِ تلسکوپ چرخید.
- تو چرا اینجوری میکنی؟
- خب خودت گفتی حرف نزن.
- چه ربطی داره؟
- میخواستم بهت بگم اون ستاره قشنگتره.
- میشه تو چیزی نگی اصلا؟
- غلط کردم.
-
گابریل اینبار، امیدوارانه چشمش را روی تلسکوپ گذاشت تا ستارههای مورد علاقهاش را با جزئیات ببیند؛ اما به محضِ اینکه مشغول تماشای ستارهی دیگری شد، دوباره سرِ تلسکوپ صد و هشتاد درجه چرخید.
- آخ! تو چه مرگته؟
- این یکی واقعا خط قرمزِ منه.
- چی؟
- همین ستاره. من اصلا ازش خوشم نمیاد، یکی دیگه رو نگاه کن!
- یعنی چی که ازش خوشم نمیاد؟
- یعنی نمیاد دیگه! اینهمه ستاره، گیر دادی به این؟
- اصلا تو چرا حرف میزنی؟ چرا انقدر فضولی؟
- اولا، من ژن برترم. دوما فضول نه، کنجکاو!
- ژن برتر؟
- آره دیگه، من تماما اصیل و جادوییام. نکنه انتظار داشتی شبیهِ بقیهی تلسکوپا باشم؟ بین ما اصیلا و جادوییا، با ماگلیا و گندساختهها باید یه فرقی باشه یا نه؟
- مگه تلسکوپا هم از این چیزا دارن؟
- معلومه که دارن!
-
- اونجوری نگاه نکن، اون ستاره اصلا. هم زشته هم مزخرفه. بیا اصلا خودم یهدونه برات پیدا کنم.
۲. سر تعمیر کار چه بلایی اومد؟ توی یه رول کوتاه شرح بدین. ۵
تعمیر کار که به طرف افق پیش میرفت، ناگهان افق نیز به طرفِ او پیش آمد و او را بلعید. چند دقیقهی بعد جادوآموزان کلاس ستاره شناسی او را میدیدند که بهصورت معلق در جو در حالِ حرکت و پیشروی است؛ همه برای او دعا کردند که بتواند زندگیِ خوبی در کرهی ماه، یا سیارهها برای خودش بسازد. رابستن هم قول داد که به فک و فامیلش سفارش او را بکند.
۳. الان پروفسور خالی کجا قایم شده و چی به سرش میاد؟ توی یه رول بنویسین! ۵پروفسور خالی که چند ساعت پیش از بارگاهِ ملکوتی شعبهی خانه ریدل شفا گرفتهبود، شجاعتی وصف ناشدنی کسب نموده و با زندگیِ قبلیش خداحافظی کرده و به محض اینکه متوجهِ حملهی موشهای صحراییِ آدمخوار شدهبود، با شجاعت به سمتشان حملهور شد. در واقع پروفسور خالی جایی قایم نشدهبود، بلکه بهصورتِ تجزیه شده در شکمِ موشهای آدمخوار و منتظرِ دانشمندان بود تا طلسمی برای جمعآوری ذرات بدنِ انسانها بود.