نعره ى دلخراش سيم هاى گيتار الكتريكى با شدت هرررررچه تمام تر و بعد از چند ثانيه يوآن در ميان موج شادى و هياهوى تماشاگران وارد رينگ بوك.. چيزه.. دوئل ميشه. ميكروفون رو از چنگ گزارشگر مى قاپه و يك جيغى ميزنه.. يك جيغى ميزنه كه خفن ترين جيغ جيمز هم در برابر اون رنگ از رخسارش ميپره.
- if You Smeeeeeeeeeeell What Euan is Cookin???!!
طرفداران يوآن به وجد ميان. ميكروفون بيچاره رو محكم ميكوبونه تو فرق سر گزارشگر نگون بخت و اونو در جا به مقام والاى ناك اوت نائل ميكنه.
اين دفه موزيك ملايم و آرومى كه به قرص ديازپام مجهز بود، پخش ميشه و چارلى پا به رينگ ميذاره. اكثر تماشاچيا اونو هو ميكنن و باعث ميشن تنها مولكول باقى مونده از اعتماد به سقفش رو هم دودستى تقديم باد كنه!
صداى مهيب ليدر طرفداران يوآن، تدى گرگينه ى كله گنده، به وضوح به گوش مى رسيد كه دائما مى زوزيد[!]:
- روباهِ شهرِ لندن!
چا چا چا چا چا چا (افكت دست زدن تماشاچيا)يوآن در حالى كه بدنش رو گرم ميكرد، رو به چارلى ميگه:
- بهت پيشنهاد ميكنم بيخيال دوئل شى چون با بد كسى در افتادى!
چارلى با اعتماد به سقف نداشته اش ميگه:
- همچنين!
يوآن:
چارلى:
رانــد اولبالاخره مورفين با قليونش ضربه اى محكم به زنگ وارد ميكنه و اونو به صدا در مياره. دوئل شروع ميشه و دو طرف با چنگ و دندون و مشت و لگد و كف گرگينه اى و پنجه ى عقاب به جون هم ميفتن. توده اى به رنگ نارنجى و قرمز بوجود مياد كه گه گاهى دست و پاى يوآن و چارلى لا به لاى اون پديدار ميشد!
- پـــاااااااز!
دو دوئلگر بى اراده دست از مبارزه ميكشن و به ويولت كه تو جايگاه تماشاچيا نشسته و يه كنترلِ تلويزيونِ جادويى تو دستش بود، چشم ميدوزن.
- جوجه فكلى هاى احمق! ميدونين دارين به چه گناه قبيحى آلوده ميشين؟ دارين شخصيت ضد مشنگى جادوگرا رو خدشه دار ميكنين! چرا عينهو اون خون لجنيا كشتى ميگيرين؟ پ چوبدستى هاتون كو؟
يوآن و چارلى كه تا اين لحظه هويت جادويى شون رو از ياد برده بودن، سريع چوبدستى هاشون رو به سمت همديگه نشونه ميگيرن. لبخند رضايت روى لب ويولت نقش ميبنده و در حالى كه مشتِ پر از چسفيل ـش رو چپونده بود تو دهنش، دكمه ى پلِى رو فشار ميده.
- كروشيو!
طلسم از بيخ گوش يوآن عبور ميكنه!
مورفين از شدت هيجان قليونشو تو هوا تكون ميده!
- آخ ژووون! ژادوى شياه!
ابروهاى يوآن بالا ميان!
- چى؟ جادوى سياه؟ اگه اينطوريه پس بگير! سكتوم سمپرا!
چارلى به حالت اسلوموشن عين مكس پين به موقع خودشو پرت ميكنه اونور و همزمان با اون فرياد ميزنه:
- آواداكـ...
- متوقف شيد فرزندانم!
دست و پاى دو خروس وحشى دوباره قفل ميشه و به ناچار سرشونو بطرف منشأ صدا ميچرخونن و اينبار با دامبلدورِ كنترلِ تلويزيونِ جادويى به دست مواجه ميشن!
- آه فرزندانم! فرزندان روشنايى! يه نگاهى به پروفايلتون بندازين! چى ميبينيد؟ آ باريكلا.. ديديد؟ شما عضو محفل هستيد! شما سفيد هستيد و انتظار نميره به اين طلسم هاى ناپاك و شوم متوسل شيد فرزندانم! من اين ريشو تو بقالى مش پاتر سفيد نكردم! تو سفيد بودن سفيد كردم! متوجه منظورم ميشيد؟ بياييد سفيد باشيم و سفيد بمانيم و برترى سفيد رو به رخ جهانيان بكشونيم و...
و راند اول با درس اخلاق كليشه اى پروف دامبل به پايان ميرسه!
رانــد دومدوباره زنگ به صدا در مياد و چارلى ماندانگاس ويلچر رو كه داشت نقاط ضعف يوآن رو بهش گوشزد ميكرد، پرت ميكنه يه گوشه، ميخوره به طناب اونم يه خورده به خودش كش مياره و ميخوره به ميكروفون و در نهايت اونم ميخوره به دماغ گزارشگر و اونو پخش و پلا ميكنه!
چارلى به سمت يوآن حمله ور ميشه و چوبدستيشو ميكنه تو حلق يوآن! اندك طرفداران چارلى به شدت تشويقش ميكنن! يوآن در حالى كه اشك از چشاش سرازير شده بود، يه لگد حواله ى چارلى ميكنه و باعث ميشه پرت شه طرف طناب و بخوره به اون و انرژى پتانسيل درون چارلى به وجود مياد و بلافاصله به انرژى جنبشى تبديل ميشه و به سمت يوآن به پرواز در مياد و...
شــــــتـــــــرق! (افكت تصادف كله هاى يوآن و چارلى)داد و هوار تماشاچيا به اوج خودش ميرسه! يوآن و چارلى چنان شل و ول راه ميرفتن كه اگه كسى خبر نداشت در حال تيكه پاره كردن همديگه ان، گمون ميكرد يه بطرى ويسكى نوش جان كرده ان!
بعد يه دقيقه بالاخره به سى و سه بندشون مسلط ميشن و دوئل رو از سر ميگيرن اما يه جاى كار ميلنگيد...!
- اكسپليارموس!
- اكسپليارموس!
- اكسپليارموس!
- اكسپليارموس!
مورفين متوجه قضيه ميشه و يقه ى دامبلدور رو ميگيره و ميگه:
- اى بوقى! شرا دوئلو خراب ميكنى؟ اين ژهرمارا شيه دارن نشار هم ميكنن؟ نكنه روحيه ى دامبوليشميت رو به اين دوتا بيشاره تژريق كردى؟
و بدون اينكه منتطر جوابى بمونه، ريش بلند بالاى پيرمرد پشك موى رو ميگيره و اونو پرت ميكنه يه گوشه و بلافاصله دامبل بيهوش ميشه و زبون از دهنش ميفته بيرون!
هاگريد كه خون غيرتش به جوش اومده بود، قليون مورفين رو، رو سرش ميشكونه، يه چندتا دور چرخ و فلكى هم نوش جونش ميكنه و با اردنگى از پنجره ميندازتش بيرون و مورفين زير لاستيكاى مينى ماينرِ اوراقىِ لارتن كتلت ميشه و مذاكره ى سه قطبى شدن جادوگران هم به دليل عدم حضور ايده پردازش، مـُهرِ لغو ميخوره و ناظران ويزنگاموت يه نفس راحت ميكشن!
هاگريد و تدى و ويولت با دكمه هاى كنترل ور ميرن تا بلكه اوضاع روحى و روانى يوآن و چارلى رو به حالت قبلى برگردونن اما بيش از حد فشار دادن دكمه هاى پاز و پلى باعث ميشه انرژى سرمايشى و گرمايشى از ترمزهاى پى در پى يوآن و چارلى، درونشون ايجاد شه و همونطور كه در كتاب مبانى برق جادويى ذكر شده، از اتصال دو سيم فاز و نول يه اتفاق ناگوار به وقوع ميپيونده و يوآن و چارلى هم مثالى از اين تعريف به حساب ميان پس...
بــووووووووم!حضار كلهم اجمعين:
روباه مكار و اژدهاى خفته به طرز وحشتناكى منفجر ميشن و پيكرشون خاكستر ميشه و تك تك رنك هاى پروفايلشون از بين ميرن و جاى خودشونو ميدن به رنك جديد التأسيسى به نام "شناسه هاى جزغاله شده"!
يك دقيقه سكوت به عنوان احترام و قدردانى از اين دو عضو صفر كيلومتر در نظر گرفته ميشه و بعد هاگريد آستينشو ميزنه بالا و ميگه:
- مثل اينكه بايد خودمون دست به كار شيم!
و به صورت قهرمانانه اى ميپره رو دافنه و بلافاصله تصوير سياه ميشه و صداى جيغ دافنه و خرد شدن استخوناش به گوش ميرسه!