هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۴

مونیکا ویلکینزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۸ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۸ شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۵
از تو خوابگاه ریونکلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
آه ای خورشید تابان ای ماه زیبا بی شک آفریننده این همه زیبایی خداوند است
فوکس روی شانه های پر مهر دامبلدور نشسته و با چشمانی غمگین به سایه درخت ها نگاه میکند
-عااااااااااااااااغاااااااااااااااا بسه مگه دارید رومئو و ژولیت بازی میکنید .
-برداشت 1234567890 حرکت

-یاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

-بسه دیگه بوقی یااااااااا فوکس تفنگ مرگ رو برمیداره و پووووووووووووووووووووووووووووووووووف اونو تو صورت ارباب خالی میکنه دامبلدور روی میز میپره و از لوستر آویزون میشه یااااااااااااااااااااااااااااااااااا لوستر به دلیل وزن زیاد پشمک دووم نمی آره و کنده میشه لرد یک کورشیو میزنه که همه رو پخش زمین میکنه
-کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااات
-کات و زهر باسیلسیک کات و زهر بو آی دو سر
کارگردان که از این حرف لرد عصبانی شده داد میزنه بووووووووقی (ادامه حرف ها به دلیل سن و سال کسایی که این برنامه رو میبینن سانسور شد)
-توبه ما گفتی بوقی ......... میدنی میتونم الان یک کورشیو بزنم بچسپی به دیوار؟
برداشت1234567892
حرکت
لرد دهن فوکسو میگیره:زود باش مدارک شرکت egbnjhjhgnjhvbhytو...... رو بده به من درست در لحظه ای که لرد میخواد فوکس رو بکشه
-کلااااااااااااااااااااااااااااااات
شاه حسینی که رنگش مثل گچ سفید شده بود گفت:پشت صحنه سکوت برداشت 1234567893 حرکت

-لرد سیاه نارگیله سیاهه نارگیله اربابه نارگیله تام ریدل برزیلته
لرد :
فوکس:
دامبلدور: :angel:
کارگردان و شاه حسینی:
-کااااااااااااااات
-کورشیووووووووووووووووووووووووو
کارگردان :
برداشت 1234567894 حرکت
-نههههههههههههههههههههههههههههههه نمیر تام ما به تو نیاز داریم
لرد که کاملا حس گرفته بود دستش را بالا آورد و گفت:آ..آلبوس م..من آهههههههههههههههههههههههههه لرد به دیار باقی پیوست
نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
-نمیر این دروغهه دروغهههههههههههههههه
فوکس روی شانه های دامبلدور نشست و...
-کاااااااااااااااااااااااااااااات
مدیر فیلم برداری که اشکاشو پاک میکرد گفت:داشتن عااااااااااااااااااااالی بازی میکردند
دامبلدور و لرد دیگر به کارگردان فرصت ندادند تا بروند و در بیرون سالن فیلم برداری نوشیدنی کره ای بخورند

فوکس هم که دید فرصت مناسب است از پنجره بیرون رفت
دامبلدور ولرد:
فوکس:
کارگردان:
عوامل صحنه و شاه حسینی:
کسایی که این پست رو خوندن:



만 까마귀 발톱
با ارزش ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست.
Only Raven


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
دوربین روی چهره خسته گوینده اخبار، که البته میکوشید لبخند مصنوعی اش را حفظ کند، زوم کرد.

- کات آقا! کات! یعنی چی؟! چرا تیتراژ اول رو پخش نکردید؟
- تیتراژ باید پخش میکردیم مگه؟
- پَ نَ پَ! باید آگهی "کیک های سنگی هاگر اسفنجی" رو پخش میکردی!
-عه؟ چشم جناب کارگردان... همین الان!
- یکی این مرتیکه رو بندازه بیرون!

به دنبال نعره کارگردان، بقیه عوامل پشت صحنه و جلوی صحنه، مرد را که معلوم نبود کلا چه کاره است را از پنجره به بیرون پرتاب کردند و تیتراژ اصلی برنامه شروع شد.

ما مسلح به ارکان دولتیم!
بر صف شورشیان حمله می بریم!
ما همه پیرو خط قدرتیم!
بر صف دشمنان حمله می بریم!

پس از به اتمام رسیدن تیتراژ برنامه اخبار، چهره گوینده اخبار که ردای رسمی بنفشی پوشیده بود، پدیدار شد... مرد که موهای خاکستری و چهره خسته و البته صدایی خسته تر از چهره اش داشت، در حالی که میکوشید لبخند مصنوعی اش را که پیش از شروع برنامه نیز بر لب داشت، حفظ کند، به دوربین خیره شد.

پس از یک دقیقه:

کارگردان که میکوشید سر خود را به دیوار نکوبد، گفت:
- اممم... برادر ممدیان! رو آنتنیم!
- جدا؟ به قیافش نمیخوره!
- اهمممممم!
- خب... با سلام و درود بر جامعه جادوگران و ساحرگان، ضمن عرض خسته نباشید و...

در این لحظه گوینده شروع کرد به گشتن جیب هایش و برهم زدن کاغذ هایی که مقابلش روی میز بود، شاید که میتوانست متنش را پیدا کند و وظیفه سخت و طاقت فرسای گویندگی را به خوبی به اتمام برساند.

دقایقی بعد:

گوینده که متوجه شد متنش را نمیتواند پیدا کند شروع کرد به صورت فی البداهه صحبت کردن.
- این روز ها همونطور که همه میدونید جامعه جادوگری در وضعیت بسیار پر شور و خوشحالی به سر میبره... همه جامعه به خاطر رسیدن لیگ کوییدیچ هیجان زده و خوشحال هستن. به همین دلیل، ما امشب گفتگویی رو با جناب وزیر، آرسینوس جیگر خواهیم داشت.
- پیست! رو مکسور بودن گافشون تاکید کن!
- بله... همونطور که از پشت صحنه اشاره میکنن، با جناب وزیر، آرسینوس جیگر، با گاف مکسور گفتگویی رو خواهیم داشت!

در همین لحظه، شخصی با ردای سیاهی که یک نشان کوچک وزارت روی قسمت چپ سینه اش خودنمایی میکرد، یک کراوات قرمز، یک نقاب سفید و یک کلاه سیاه بر سر داشت، وارد شد و روی صندلی ای در کنار گوینده نشست.
-با سلام و درود بر تمامی ملت جامعه جادوگری!
- سلام بر جناب وزیر! خب... جناب وزیر... نظرتون در مورد لیگ کوییدیچ امسال چیه؟
- کوییدیچ همواره از ورزش های محبوب و جالب دنیای جادویی بوده و هست و من خودم به شدت طرفدارشم.
- و البته یک سوا...

در همین لحظه صدای چندین انفجار به گوش رسید. گوینده که بسیار وحشت زده شده بود، گفت:
- اینجا چه خبره؟!
- چیزی نیست... رئیس اداره کاراگاهان، وینکی، احتمالا حوصلش سر رفته... داره یکم برای خودش بازی میکنه. بهتره به ادامه بحث برسیم... چه سوالی داشتید؟

- جناب کارگردان، پنج نفر پاشون قطع شده، سه نفر هم گلوله مسلسل خورده مستقیم تو مغزشون!

آرسینوس پیش از آنکه کارگردان صحبت کند، با آرامش خاصی گفت:
- حداقل پایی داشتن که قطع بشه و همینطور مغزی برای سوراخ شدن داشتن... پس اصولا جای هیچ نگرانی ای نیست!

ملت پشت صحنه بر اثر آرامش و خوشبینی آرسینوس، رداها دریدند و سر به بیابان ها گذاشتند و گوینده که خیس از عرق شده بود، شروع به صحبت کرد.
- بله... یک سوال داشتم... شما خودتون سابقه بازی کوییدیچ داشتید تا به حال؟
- البته... بنده در تیم کوییدیچ گریفیندور، در دوران هاگوارتز به عنوان مهاجم بازی میکردم... امسال هم به لطف و مرحمت مرلین، در تیم تنبل های زوپسی، که تیم تنبل های وزارتی سابق بود پذیرفته شدم، که البته بسیار از کاپیتان این تیم، یعنی سیوروس اسنیپ عزیز تشکر میکنم.
- هوووووووووم... پس یعنی امسال ما میتونیم شما، وزیر جامعه جادوگری رو در زمین کوییدیچ ببینیم؟!
- بلی... صد البته میتونید... امسال به جرئت میتونم بگم که لیگ فوق العاده با کیفیت، هیجانی، زیبا و حساسی رو شاهد خواهیم بود... تیم هایی که تا به حال ثبت نام کردن تیم های خیلی قدرتمند و با کیفیتی هستن.
- و در آخر هرچه میخواهد دل تنگتان، بفرمایید!
- بلی... امروز بنده با مرلین ملاقاتی داشتم که ناگهان به چیز جالبی بسیار جالبی برخورد کردم! شاید باورتون نشه... ولی مرلین هم اکنون هولوگرام داره!
- یعنی چه؟
- این تصویر به وسیله دوربین های بسیار مجهز، با تکنولوژی زوپس گرفته شده. خودتون مشاهده بفرمایید!
- یعنی چه؟! یعنی ایشون خودشون رو به ثبت جهانی رسوندن؟!
- خیر... ایشون همواره پیغمبری اورجینال، دارای لایسنس، بیمه عمر، بیمه بدنه، بیمه حوادث و همچنین ثبت شده در تمامی موسسات و ارگان های آثار تاریخی، بودن و هستن، در ضمن اون، از تمام جامعه جادوگری تقاضا میکنم که در هنگام دعا کردن، راز و نیاز کردن و طلب حاجت، به آرم هلوگرام توجه فرمایند!
- بسم المرلین... این الان انتهای دل تنگیتون بود جناب وزیر؟
- بلی... دلتنگی من به طور کامل به اتمام رسید... و در آخر دوباره میگم که وضعیت درست میشه... این کشته شده ها هم باید خوشحال باشن که اونقدری ارزش داشتن که کشته بشن!
- تا برنامه ای دیگر همه شمارا به مرلین و آل مرلین میسپاریم!



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
امروز ۰:۰۶:۱۸
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 550
آفلاین
فیلمبرداری صحنه دوم!
دکتر کونگ فو کار!


گیبن لانگ وسط زمین ولو شده بود و نوشیدنی کره ایش را میخورد.
-من دو روز از زندان مرخصی گرفتم حالا! نمیشه یه کم بخورم و بخوابم؟ بابا دو روزه تو کل دوران محکومیتم! فک کردن مرخصی گرفتن کشکیه که هر کی پاشه بره مرخصی بگیره؟

شاه حسینی چاق و چله، شلوارش را با دو دستش بالا گرفت و وارد صحنه شد. چماقی را از جیب پشتی لباسش بیرون کشید و بر دهان گیبن لانگ کوبید. بعد هم فریاد زد:
-ما سه ماهه داریم روی این سریال کار میکنیم و این پونزدهمین باریه که مرخصی میگیری. پس اون نوشیدنی رو کنار بذار و بیا سر فیلمبرداری!

وینکی شیفو میخواست اعتراض کند. هیچ فرد چاق و چله ی چماق به دستی نمیتوانست اظهار نظر کند. چماق حتی یک سلاح هم نبود! کسی نباید چماق داشته باشد.
-وینکی خواست اعتراض کرد.
-نمیتونی اعتراض کنی. برگردیم سر فیلمبرداری.

***


-غوووداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!

دکتر کونگفوکار با یک جهش بلند که به وسیله نخ های پشتی ممکن شده بود، بر سر گیبن لانگ پرید و شاخ هایش را گرفت.
-غوداااااااا!
-قااااااااااااور!

گیبن لانگ به هوا پرید و با چندین افکت صحنه روی هوا چرخ زد. دکتر به سختی خودش را به شاخ های گیبن لانگ چسبانده بود و در هوا تاب میخورد.
-قاااااااااااااااور! بیفت دیگه!

دکتر نمی افتاد! دکتر هنوز شاخ های گیبن لانگ را گرفته بود و در هوا تاب میخورد.

دوربین از صحنه پرش های گیبن لانگ چرخید و به سمت دیگری رفت. به سمتی که وینکی شیفو، وزیری در پوست لک لک، روونای مارمانند، سوسکی خبرنگار، یوآنی روباه شکل و هاگرید میمون در وسط انبوهی از حیوان بدها ایستاده بودند و بزن بزن میکردند.

-وینکی اون مسلسل رو بده به من. آها! ترترترترترترترترتر!
-کیک دونی رو گرفتن. هاگرِ میمونی، بپر!

هاگر میمونی پرید و در جلوی کیک دانی و وسط جمعیت آدم بدها فرود آمد. بعد هم که دید این همه شخصیت منفی بر سرش ریخته اند کیکی با خامه اضافی را از جیبش در آورد و لمباند! این شد که بسیار جوگیر گشت و پرید و بدین شکل:
تصویر کوچک شده


زد مرغ دانی را آزاد کرد!

از آن سوی صحنه، پنج آتشین به سمت هاگرید دویدند و درحالیکه روزنامه هایشان را بالا نگه داشته بودند، فریاد زدند:
-کیک دونی آزاد شد!

(برقک! )


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۴/۶/۲۰ ۸:۵۰:۵۱


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴

دکتر فیلی باسترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۷ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۱۱ یکشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 41
آفلاین
ما افسانه ی دکتر کنگ فو کاریم!
داش دالان دالان دادان دالان داران دارام
اون کسی نیست جز پسر آلبوس شله قلمکار
می‌ره بالا پله ها رو دکتر کنگ فو کار!
اوه آی وای، دکتر کونگ فو کار!

وینکی شیفو بهش کونگ فو یاد می‌ده
که یه بروس علی بشه دشمناشو شکست بده
دکتر کونگ فو کار!

حمله می‌کنه می‌جنگه همراشم پنج آتشین
محافظ لندنه بهش می‌گن آفرین
دکتر کونگ فو کار!
ها هوی هی های، افسانه های چیژدار

***


- دکتر آماده شو می‌خوایم سکانس جنگت با گیبن لانگ رو بگیریم. پنج آتشین آماده‌اید؟

روی پلی آویزان دکتر فیلی باستر در نقش دکتر کنگ فو کار باید با تهدیداتی که جامعه را به خطر می‌انداختند مقابله می‌کرد. کنار دکتر، پنج نفر دیگر ایستاده بودند که قرار بود نقش پنج آتشین را بازی کنند. آرسینوس جیگر در نقش لک لکی که به دلیل کمبود بودجه بال نداشت. یوآن آبرکرومبی قرار بود نقش ببر را داشته باشد امّا به دلیل پارتی بازی هایی که با کارگردان داشت نقش ببر را به روباه تغییر دادند. از آن‌جا که تنها هاگرید برای نقش میمون تست داده بود او را به عنوان میمون انتخاب کرده بودند. روونا ریونکلا به دلیل دندان های خون آشامیش نقش مار را پذیرفته بود ولی خب فیزیک بدن روونا کجا و فیزیک بدن مار کجا.

- پنجمیشون کجاست؟

شاه حسینی که مدیر صحنه بود جواب داد:
- مانتیس رفته مسافرت به جاش یه سوسک اومده بازی کنه.
- سوسک؟
- آره، سوسک.

و بله، ریتامبیز هم به عنوان سوسک ایفای نقش می‌کرد.
دکتر لباس زرد رنگ بروس علی را پوشید و به روی صحنه آمد. پس از برانداز کردن صحنه گفت:
- کی شروع می‌کنیم؟
- وقتی وینکی شیفو بیاد.

در همان لحظه وینکی از ناکجاآباد پدیدار شد و فریاد زد:
- وینکی شیفو جن استاد خوب بود!

حالا که همه ی عوامل برای فیلم برداری آماده شده بودند، مبارزه آغاز شد. زمین ترک برداشت و گیبن لانگ به کمک نخی که به پشتش آویزان بود به بالا کشیده شد و در هوا معلق ماند.

- غودااااااااااااااااااا!

با گفتن این جمله، دو جبهه ی خیر و شر به یکدیگر حمله کردند.



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۹۴

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۵ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۴ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴
از همونجایی که ممد نی انداخت
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 182
آفلاین
اگه یه روز بری به هاگ


شاعر: مایکل کرنر
گیتار: مایکل اصلانی
خواننده: مایکل اصلانی، مایکلوش
بقیه‌ی چیزها: ممدکرنرها

Khak Bar Sar Music
PRESENTS



مایکلوش:
اگه یه روز بری به هاگ[1]
کچل بکنی مثل دانگ
اسیر معجونا می شم
تو ارّه ها رها می شم
به جیگر می گم پیشم بمونه
به دانگ می گم تا صبح بخونه
بخونه از دالایی لامایی
که از اونجا برام دامن می آری...

مایکل اصلانی:
اگه منو موشم کنی
با پتی گرو هم کیشم کنی
آویزون دامبل می شم
پیش ولدمورت رها می شم
به فنگ می گم خاموش بمونه
تفش تو حلقش هم بمونه
می رم به سوی اون تالاری
که از توش برام معجون می آری...


مایکل اصلانی و مایکلوش:
اگه یه روزی چوب تو
رو چوب من صدا کنه
دوباره باز غمت می آد
که سیو رو باخبر کنه...
به دل می گم کاریش نباشه
بزاره طلسم تو رها شه
بره توی تموم جونم
که باز برات هی ورد بخونم...


مایکل اصلانی:
اگه بازم دلت می آد
که یار یکدیگر باشیم
مثال کلاس هِکی[2]
دوتاییمون رول بزنیم
باید ردات رنگی بگیره
صدات یه آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون دیاری
که توش برام هی چیز می آری...

مایکلوش:
اگه می خوای اینجا بمونی
جلوی شومینه بمونی
بپا یه وقت عطسه نکنی
تف نپاشی رو زلزله
بزار تالار رنگی بگیره
دوباره آهنگی بگیره
بگیره رنگ اون تالاری
که از توش برام هی چیز میاری...


مایکل اصلانی و مایکلوش:
اگه یه روزی چوب تو
رو چوب من صدا کنه
دوباره باز غمت می آد
که سیو رو باخبر کنه...
به دل می گم کاریش نباشه
بزاره طلسم تو رها شه
بره توی تموم جونم
که باز برات هی ورد بخونم...


مایکل اصلانی و مایکلوش:
اگه یه روزی چوب تو
رو چوب من صدا کنه
دوباره باز غمت می آد
که سیو رو باخبر کنه...
به دل می گم کاریش نباشه
بزاره طلسم تو رها شه
بره توی تموم جونم
که باز برات هی ورد بخونم...


که باز برات هی ورد بخونم...
که باز برات هی ورد بخونم...
که باز برات هی ورد بخونم...




Special TNX to
Myself
Someone
The Other One


1=هاگ مخفف هاگوارتز است.
2=هکی مخفف هکتور است.


لامصب چقد رنک

!Only Raven

وبلاگ شخصی من

بیخیال اون صوبتا، من هنوز شصت درصد ایفام ریتا هم سی و نه درصد، جمعاً می شیم 99 درصد ایفا


چقد چکش!

اصن ذووووق

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴

مایکل کرنر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۵ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۴ پنجشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۴
از همونجایی که ممد نی انداخت
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 182
آفلاین
مایک الله


شاعر و خواننده: مایکل کرنر
گیتار جادویی: ریتا اسکیتر
بشکن: پرنس
درام: اوتو بگمن
تسبیح: تراورز


Khak Bar Sar Music
PRESENTS




مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... لینی رو بزن بی ریخته
مایک الله... چون بین هاگ

اوووووووووووووووووووووووووو

مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... آلتیدا رو بزار بره چال
مایک الله... چون بین هاگ

تراورز حاجیِ گل
والا رول، دوئل، نقد
ببر جلو... بدی اوتو فرندزت شه
چوبدستیا، اینا مال زن داشَم!
خانم ریتا روی نیمبوس ماچ داد

مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... گلی رو بزار بره
مایک الله... چون بین هاگ

تراورز حاجی گل
والا رول، دوئل، نقد
ببر جلو... بدی اوتو فرندزت شه
چوبدستیا، این مال زن داشَم!
خانم ریتا با من روی نیمبوس ماچ داد

مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... گلی رو بزار بره
مایک الله... چون بی هاگ

مایک الله... نقدت نرسیده
مایک الله... هاگ رو رفتم
مایک الله... گلی رو بزار بره
مایک الله... چون بین هاگ

رَدا نداااارررررم



Special TNX to:
Gellert Pouranford
Lane Warner
Mamads
Ale the Great
Ravenclawees



+اخیراً مشاهده شده این موسیقی به سرقت رفته و به این حالت پخش شده است. لطفاً نسخه‌ی اورجینال را تهیه فرمایید.


ویرایش شده توسط مایکل کرنر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۵ ۲۲:۴۸:۳۱

لامصب چقد رنک

!Only Raven

وبلاگ شخصی من

بیخیال اون صوبتا، من هنوز شصت درصد ایفام ریتا هم سی و نه درصد، جمعاً می شیم 99 درصد ایفا


چقد چکش!

اصن ذووووق

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
هاگر اسفنجی


-آماده اید بچه ها؟
-بله کدخدا!
-نشنیدم صداتونو!
-بـــــــــــــله کدخـــدا!
-می آد پیشتون با خوشحالی...
-هاگر اسفنجی!
-عاشق کیکه اون تپلی...
-هاگر اسفنجی!
-نداریم دوستی به این خوبی...
-هاگر اسفنجی!
-دو رگ بزرگ دندون کرمکی...
-هاگر اسفنجی!
-شلواااااار کرررعوی(کروی)! دیری دیری دیدی دیـــــ.

سخن تهیه کننده،کارگردان و همه کاره

نصف ریش هاگرید درون کادر پیدا نبود. لبخند ملیحی زد و برخلاف پس زمینه صورتی پشتش، سعی کرد که جدی حرف بزند.
-من استرس دارم ...با نام و یاد خدا. .سلام می فرمایم خدمت همه هم میهنان خارجی.آخه می دونین که ما برای خارجی ها خارجی محسوب میشیم. البته در این خلال نمیگنجه. چرا؟ چون خلال خیلی نازکه مثل خلال دندون. که البته بیشتر باعث زخم شدن لثه و زبان میشه. دوستان گلم. بیاین هیچوقت به هم زخم زبون نزنیم. بله از اوتاق فرمایش به من اشاره می کنن که وقتمون کمه. فقد باس بگم حقیر بر آن شد که برای نوگلان، برنامه های مهیج بزنه. ببینن حال کنن اخه تابستون وسط آفتاب کی میره گل کوچیک بچه جان؟ بیشین هاگر اسفنجیتو بیبین! در آخر هم باید بگم که لطفاااااا لـــــــــــطفـــــــــا کپی نکنید و کپی نخرید.

شروع


هاگرید در دنیای هانسل گرتل مآبانه ای بود و از انواع شکلات ها و بستنی ها و لذت های مثبت دنیوی استفاده می برد و به جوک های با مزه خودش می خندید و کله اش را می خاراند و از لای ریش هایش برتی باتز پیدا می کرد و پشمک های شکلاتی از بدنش می رویید که ناگهان با صدایی از خواب پرید.
-هاگرید، هاگرید! پاشو.
-چیه؟ تو کی هستی؟
-منم فنگ.
-ای حیوان بی شور! تو که حرف زدن بلد نیستی عاخه! از اول بریم.
-حله! بوگو.
-صدا دوربین رقص حرکت.

هاگرید در دنیای هانسل گرتل مآبانه ای بود و از انواع شکلات ها و بستنی ها و لذت های مثبت دنیوی استفاده می برد و به جوک های با مزه خودش می خندید و کله اش را می خاراند و از لای ریش هایش برتی باتز پیدا می کرد و پشمک های شکلاتی از بدنش می رویید که ناگهان با صدایی از خواب پرید.
-واق واق! واق.
-چیه تو کی هستی؟
-واق.
-حله حله. خوب الان باید چیکار کنیم؟ سوجه بده بریم یه حرکتی بزنیم.
-واق.واق.واق.ووق.ویق.
-سوجه نعاری؟ پس چرا اینجاییم؟
-وووق.
-باشه باو آرامش قبل طوفانتو حفظ کن. من می گم بریم قنادی.
-ویییییق.
-قنادی هیچ وقت تکراری نمیشه.
-وووق.
-میشه؟ خوب باشه بریم امتحان املامو بدیم تصدیق دبستانمو بگیریم سابقه کار حساب شه.
-وووف. مرا دیوانه کردی. برو یه نامه برا مادام ماکسیم بنویس.
-فکر خوبیست. برویم! بعد چرا اومدیم اینجا؟ بیکاری زده بالا؟
-زدی تو هدف.
-من عادت دارم با دو تیر یه نشون بزنم!


پایان


ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۵ ۲۱:۳۰:۲۱

تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴

سلستینا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۷ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹
از کنده شدن تارهای صوتی تا آوای مرگ،فاصله اندک است!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 152
آفلاین
یکی از ویزلی ها درحالی که قسمتی از مخ خود را به وسیله اره از دست داده بود وارد کادر میشه تا دوربین پر خون رو پاک کنه.

ادامه سلاخ خونه هنر پروری ریدلستان


سلسیتنا واربک حنجره طلایی وارد کادر میشه و با وقار خاصی گیتار رو بر فرق سر ویزلی نیمه مخ میکوبه در نتیجه بلاخره ویزلی ناکام از رسیدن به روشنایی عشق،جان به جان آفرین تسلیم میکنه.سپس سلسیتنا در حالی که لبخند شیطانی رو برلب داره تعظیمی به تماشاگران میکنه.

همون لحظه ورنیکا اسمتلی شنل قرمزی ستاره دیگه جشنواره وارد صحنه میشه درحالی که انبردستی در دستش داره به قربانی دیگه ای نزدیک میشه و ناخون هاشو از بیخ میکشه،قربانی ناله و زجه میکنه و ریتم مورد نیاز به وجود میاد.
می کشیم...می کشیم...می کشیم،
ما به کشتن و شکستن و دریدن و لهوندن خوشییییییم.


سلسیتنا در حالی که بادستی میکروفونشو گرفته و بادستی دیگه ملاقه ای رو بر سر مالی ویزلی میکوبه تا ریتمو به دست بگیره.
ما نجات دهنده های موسیقییم
خوشیم به کشتن و شکستن و دریدن و لهوندن
ویزلیهارو یکی یکی سلاخی میکنیم
تادوباره موزیک رو آباد کنیم
فکر و ایده های ما تازس کشتن و شکستن و دریدن و لهوندن تو خون ماستتتتت.


درهمان لحظه دو ستاره کشتار حنجره ویزلی رو میبرند و با تار های صوتی او شروع به نواختن میکنند.

دوربین به سمت تماشاگرا بر میگرده که تشویق میکنند و هیجان در چشمهاشون موج میزنه!
ناگهان دوباره کادر خونی میشه و ماسک ظاهر میشه.

_جشنواره سلاخ خونه هنر پروری ریدلستان ادامه دارد...
علاقه مندان میتوانند جهت همکاری قربانی های ویزلی رو به محل کنسرت های خانه ریدل بیارند و در این جشنواره موسیقی سلاخی شرکت کنند.

جوایز:
به افرادی که ویزلی های بیشتری رو به جشنواره بیارند جوایز ارزشمندی به قید قرعه تقدیم میشه که از جمله آن:مجموعه آخرین اختراعات ورنیکا اسمتلی ،نمونه طلایی میکروفون سلسیتنا واربک،بلیت رفت و برگشت به جزایر قناری ،بلیت شرکت در جشنواره سلاخی به عنوان ستاره مهمان و... پس این جوایز رو از دست ندین منتظرحضور شما و قربانیانتان در جشنواره هستیم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۴

ورونیکا اسمتلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۵ دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰
از خودشون گفتن ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 200
آفلاین
یک صفحه کاملا مشکی در حال نمایش است و یک سری ذرات سبز و قرمز در سطح آن در حال حرکت اند، اندک زمانی نمی گذرد که واژه:

سلاخ خونه هنر پروری ریدلستان.


روی صفحه ظاهر می شود.


** صحنه دیگری **

ورنیکا اسمتلی و سلستینا واربک، دوشادوش یکدیگر ایستاده اند. ورنیکا اره به دست و سلستینا هم گیتار به دست. اطرافشان نور های رنگی است و هی صدای دست و جیغ و هورا می آید و بالاتر از همه صدای این دو و یک ویزلی از نوع عله اش:

دنیا دیگه هیچ لردی نداره!
نداره، بعدا شاید بیاره!
نه نه، اصلا نمی تونه اصلا!
ولی من می گم می تونه بیارررررره!
خرررررررررررررر ررخرخخخخخرررر. (افکت نصف شدن ویزلی مخالف با اره، توسط دو خواننده قدر)


صفحه تلوزیون پر از خون می شود و کاملا قرمز و همچنان صدای دست و جیغ و هورا می آید.

*** (صحنه دیگر) ***

سالازار اسلیترین بر روی یک سن کاملا تاریک، پشت یک پیانو نشسته و آرام می نوازد.

کروشیو بزن به من. تا دوباره گریه کنم. دست من رو بگیر تامی، ویزلی ها رو نفلــــــــــــــــه کنم!


سپس ارباب قدر قدرت و بزرگ شوکت به آرامی روی سن قدم می گذارند.

به من دیگه نگو تامی، دیگه نگو...

**** (صحنه عوض می شه) ****

صحنه پر از دست و پای بی صاحب دور انداخته شده است و هکتور هم میکروفون به دست روی سن ایستاده:

- سلام ملت! معجون بدم خدمتتون!

و ملت روده بر می شوند از خنده.

- کجای معجون دادن من خنده داره ملت؟

و مردم شدید تر می خندند و خودشون رو به در و دیوار می کوبند.

- شما مشکل روانی ندارید ملت؟

چند نفر از شدت خنده جان می بازند.

***** ( صحنه دیگر) ******

- خیلی خب مسابقه داریم، کیا داوطلب می شن؟

کل حاضرین دست هاشون رو بالا می برن.

- شما ساحره محترمی به نظر می رسید بفرمایید بالا، شما، شما هم بفرمایید، تو رو نگفتم مرتیکه با اون ساحره بقل دستی ات بودم!

یک تعدادی ساحره که رداهای خیلی نامناسبی پوشیده بودند رفتند روی سن و رو به رودولف ایستادند.

- حالا بریم سراغ مسابقه.

******** ( صفحه سیاه می شود و شمارش معکوس آغاز می گردد، 3...2...1!) ***********


ماسکی روی صفحه تلویزیون ظاهر می شود واعلام می کند:

جشن روز مرگخواری، خانه ریدل، سلاخ خونه، زمان: امروز و یا شاید هم فردا، با برنامه های مفرحی که خلاصهِ خلاصهِ خلاصه شان را در فوق شاهد بودین. لطفا هنگام ورود دوتا ویزلی جهت چک و لقد زدن به همراه داشته باشید که یک وقت کم نیاد، هرچند که خیلی بعیده.

پوووووووووووووووووووووووووف.



هدیه ای از ((ارّه تو حلقتون انتارتیمنت))


be happy


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۴ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
تریلر اول

تریلر دوم :

دامبلدور پیکچرز پرزنت...


"هلی شات"

پیرمردی در حال رفتن به سمت عمارتی سنگی و بلند در میان دشتی سبز است.

"رَوند شات"

دوربین دور سر پیرمرد میچرخد
پوست چروک افتاده اش زیر نور آفتاب، لکه های بازمانده از زخم ها را نمایان میکند...


"بَک شات"

در سنگی عمارت را با فشاری باز میکند و وارد می شود.
نور از پنجره مثلثی شکل آن سوی عمارت به داخل میتابد، پرتو نور مستقیماً روی میز چوبی خاک گرفته ای افتاده.


"دور بین همراه پیرمرد جلو میرود"

جلد چرمی یک دفتر خاکستری رنگ نمایان می شود

"کلوز شات روی جلد دفتر"


داستان روزگاری خوب...


پیرمرد با دستان خسته و فرتوتش کتاب را بر میدارد، روی آن دست میکشد و گرد و خاک ها را میتکاند...

"فور شات"
پیرمرد کتاب را باز میکند، قرچ قرچ ناشی از چسبیدن برگه ها به گوش میرسد...

تصویر سیاه میشود، بوق ممتد....



بی نام... و غیر قابل انتقال به غیر

بزودی در هالی ویزارد



seems it never ends... the magic of the wizards :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.