اسنیپ و مورگان با قدمهای محکم رفتن به طرف رابستن و فنریر . جنای خونگی داشتن تند و تند جلو این دو تا غذا می چیدن و اونام نمی دونستن که از کدوم قسمت شروع کنن که ناگهان ...
اسنیپ به فنریر :
مورگان به رابستن :
فنریر و رابستن :
اسنیپ با یه لحن کاملا رسمی گفت : جناب گری بک ! گویا شما ماموریت خطیری رو که ...
مورگان جمله شو کامل کرد : ... وزارتخونه به عهده مون گذاشته فراموش کردین !
فنریر : خوب مام داریم کنترل کیفی انجام میدیم دیه !
مورگان : کنترل کیفی بدون حضور تمام نماینده های وزارتخونه ...
اسنیپ : ... یه کار سهل انگارانه و بی ارزش خواهد بود !
مورگان : بنابراین باید تا رسیدن کلیه افراد گروه ...
اسنیپ : ... منتظر بمونیم که طبیعتا مدت زیادی تا رسیدنشون باقی نمونده !
رابستن و فنریر زیرچشمی به همدیگه نگاهی انداختن و یهو تیریپ فردینی شون گل کرد و یادشون اومد هوار تا رفیق گشنه و بدبخت و اینا دارن که تو همین حیص و بیص ، بروبچ پیداشون شد .
همه با هم یه صف رسمی تشکیل دادن و داشتن از هر غذایی یه خورده می چشیدن و حالشو می بردن که بازم ( طبق معمول ) یهویی ، پروفسور مک گونگال با سراسیمگی وارد آشپزخونه شد و نفس نفس زنان گفت :
- آشپزای عزیز ، یه هیئت از وزارتخونه اومده و پروفسور دامبلدور داره هدایتشون می کنه اینجا تا بدونن غذاها تو چه شرایط عالیی تولید میشن ! زود آماده شین و همه جا رو مرتب کنین .
بعد یه نگاه مشکوک به ملت اسلی انداخت و گفت :
- شما که شبیه جنای خونگی نیستین ! اهه ! شما که بروبچ اسلیترینین ! زود برین بیرون . زود . وگرنه نکات بهداشتی این آشپزخونه زیر سوال میره !
بعد همونطور با عجله که اومده بود ، رفت .
بروبچ اسلی همگی یه نگاهی به هم انداختن و به سرعت تصمیم گرفتن ، هرکی هرچی دم دستش رسید برداشت که در بره !
مورفین یه مرغ بریون ( به یاد مورقین
)
اسنیپ یه دیس ژله
بارتی یه جعبه بزرگ برتی بات
رابستن و بلیز نفری یه هندونه ( نمی دونم چرا !
)
فنریر یه جگر خونالود بزرگ ، اونم با این حالت
مورگانا هم به تابعیت از طبع همشهریاش ، داشت می گشت که حتما یه دیگ شله مشهدی گیر بیاره
که صدای پای افراد وزارت از تو راه پله ها شنیده شد .
لطفا نقد شود