اهالی قبیله ی ماقبل تاریخ گومبا گومبا با اشاره های سیخ های خود به مرگخواران و آرتور نیم پز فهماندند که باید دوباره به آشپزخانه برگردند.
دقایقی بعد
افراد قبیله:
در دیگ بزرگی که غلغل مشغول جوشیدن بود، هر پنج نفر در حالی که شر شر عرق می ریختند مشغول تماشای پایکوبی بودند.
حتی دیگر به جوراب ادی که به عطر انواع ادویه جات آغشته شده بود هم امیدی نبود!
- من نمی خوام بمیرم!
گومبائیها با تعجب به گریه های ملتمسانه ی گابریل نگاه کردند، انگار که در عمر خود همچین پدیده ای ندیده بودند.
گومبای اول: گاما ووگی گابا؟
گومبای دوم: گومی گالی گوبا ویگا!
گومبای دوم به درون چادر رفت و با زنی که ظاهر کاملا" آسلامی داشت بازگشت.
بارتی:
این چقدر شبیه ویداست!
- من ویدا آسلامیه مترجم قبیله هستم. مشکل دوستتون چیه؟
- ویدا جون قربون اون معادلهای خوشگلت برم، من نمیخوام بمیرم!
ویدا رو به رئیس قبیله کرد و گفت:
- ووگی گوبی گیبا واگا!
-
... ووگا گوبیا گاگا!
ویدا نگاه نفرت انگیزی به رئیس قبیله انداخت و گفت:
- زنده میمونی به شرطی که... هممم... رئیس قبیله از شما خوشش اومده و نیازمند راز و نیاز است!
ایوان که تحت تاثیر میزان بیناموسی رئیس قرار گرفته بود، با هیجان به ویدا گفت:
- بهش بگو اگه راه خروج از اینجا رو به ما نشون بده، میبریمش جایی که بهتر از گابریل پیدا میشه، اونم به تعداد زیاد!
ویدا پیشنهاد ایوان رو منتقل کرد و جلسه ای بین سران قبیله شکل گرفت. بعد از دقایقی زیر دیگ خاموش شد و ویدا به آنها گفت:
- با پیشنهاد شما طبق شرایطی که گفتین موافقت شد؛ البته همه ی قبیله به عنوان اسکورت با شما خواهند آمد!
چاره ای نبود. تنها را بازگشت به زمان خودشان این بود که این قومی که رنگ و بویی از تمدن ندیده بودند را هم با خودشان ببرند.
----
در وزارتخانه فرد و جرج با تردید به سمت محل کارشان حرکت کردند. وزارتخانه از آخرین باری که آنها دیده بودند خیلی تغییر کرده بود؛ تقریبا" شبیه مخروبه ای شده بود که تنها تزئینش وعده های سراسر دروغ و حرفهای پوچ وزیر جدید بود که با نیرنگ توانسته بود این عنوان را از آن خود کند.
نزدیک محل کار آرتور که رسیدند متوجه حضور بیشتر انواع ممدها شدند که چماق به دست کشیک می دادند.
- جرج بهتره تو بری ببینی چه خبره، من هواتو دارم!
- نه فرد، من و تو نداریم که داداشی!
- هیسس... این چه صداییه میاد؟
از در کوچکی که همان نزدیکی بود صدای گفتگوی دو نفر می آمد.
-
چقدر شبیه صدای آسپه...
- و سارا...