موسیقیدان گریف
1-پست تدریس نمونه یک پست سردستی درب و داغون سرشار از غلط می باشه. در حدی که جادوکاران ویزنگاموت نویسنده ش رو از سردر کلاس آویزون خواهند کرد. چرا اونوخ؟ (با توجه به هوش سرشار عده ای از شاگردان، ترجمه سوال اینه که لطف بفرمایید ایراد های پست رو تشریح نمایید!)نقد کردن استاد چه قدر کیف داره.
با اجازه ی جادوکاران ویزن ما به سبک آنان نقد میکنیم.
X نقد پست شماره ی 999 کلاس ماگل شناسی - الادورا بلک X .
.
.
سلام الادورا، احوالات؟
خب بریم سر نقدت بدون مقدمه.
خب الادورا من واقعا تعجب کردم از پستت، از تو که نویسنده ی خوبی هستی بعیده. ( هرچند میدونم از قصد پر از غلط نوشتی، صرفا" جهت طبیعی بودن نقده.
) اشکالات زیادی داشتی.
یکی از اشکالاتی که من از هر تازه واردی انتظار دارم نوشتن یه رول پر از دیالوگه. اما تو که تازه وارد نیستی، فضا سازیات کو بلک؟ صحنه رو خب توصیف نکرده بودی فقط دیالوگ نوشته بودی.
تو یه ارشدی ازت بیشتر انتظار میره.
دومین مشکلت اینکه نصف رولت فقط شکلکه. همه ی بار طنز با شکلک منتقل نمیشه، بعضی وقت ها دیالوگ های خوب میتونن بهتر از 4 تا شکلک این طنزو انتقال بدن. نمیگم شکلک نزار ولی از شکلک توی یه بخش هایی از رولت استفاده کن نه همه جاش. بعضی از شکلک ها ممکنه خیلی باحال و بامزه باشن ولی باید دربرابر وسوسه ی گذاشتن شکلک مقاومت کنی.
یا مثلا مثل این جمله 3 تا شکلک پشت هم نذاری:
نقل قول:
-با توجه به استقبال شدید کلاس از ارتباط با خون لجنی ها و موجودات پستی مثل مشنگ ها، تکلیف این دفعه غیرعملیه!
وسط جمله شکلک نمیذارن، اینم باید بگم؟ فقط و فقط آخر جمله باید شکلک بزاری.
سومین مشکل؟
نقل قول:
بعد از شت و پت شدن ویولت و کلاوس-که به حمایت از خواهرش قیام کرده بود! -ادامه تدریس از سر گرفته شد.
این ( - ) چیه وسط جمله؟ به جان خودم یه ساعت داشتم به این نگاه میکردم.
به جاش از ویرگول استفاده میکردی بهتر نبود؟ علامت های نگارشی شاید تو رول نویسی چیز خیلی کوچکی به نظر بیان، ولی مهمن. نذاشتنشون باعث میشه خواننده نتونه جمله رو راحت تر بفهمه. پس تو گذاشتن علامت های نگارشی دقت کن.
نقل قول:
-یوهان کریسُستُُموس ولفگانگوس تئوفیلوس موتسارت استاد
به نظرت اینجا کجاش غلط داره؟ هوم؟ اگه تیز بین باشی متوجه میشی آخر جملت نقطه نداره الادورا، همیشه یادت باشه:
>> شکلک جای نقطه رو نمی گیره. << و در آخر چرارولت انقدر کوتاه بود الا؟ میتونستی طولانی تر بنویسی و بیشتردرباره ی موقعیت ها توضیح بدی، هوم؟ رول بلند باشه اشکال نداره اما اگه کوتاه باشه اشکال داره. پس از ادامه دادن رول نترس.
موفق باشی الادورا بلک.
2-شرح اختراع شدن یکی از فناوری های مشنگی، با دخالت یک جادوگر(که لزوما خودتون نیستید!) رو شرح بدید. بابت تک تک ایراد های پست تدریس، که توی پست شما مشاهده بشه، دوبرابر نمره کم می کنم! - نه نه، این جاش درست نیست.
ژوزف گیوتین نگاهی به وسیله ای که درست کرده بود، انداخت. کمی کج به نظر میرسید، اما نمیتوان از کارایی آن دستگاه بزرگ مطمئن بود. به دستیار جوانش نگاهی انداخت، به نظر میرسید جوان کم سن و سال کمی ترسیده است. به آرامی به او گفت:
- شارل، دوست جوان من، نظرت درباره ی این اختراع چیه؟
شارل سانسون، نگاهی به گیوتین بزرگ انداخت، به وضوح نقص هایی به چشم میخورد، اما قابل تعمیر بود. بعد از دقایقی نگاه کردن، به سوی دکتر فرانسوی برگشت و به آرامی گفت:
- دکتر، یکم ایراد داره، به نظرم تیغه اش نمیتونه خیلی خوب سرو جدا کنه.
دکتر با قیافه ای متفکرانه گفت:
- اینطور فکر میکنی؟ بزار امتحان کنیم.
گیوتین ( اینجا منظور انسان است ) بشکنی زد، چند نفر در حالی که گوسفندی را گرفته بودند، وارد شدند و او را به طرف دستگاه اختراعی او بردند. شاگرد رویش را به طرفی برگرداند تا شاهد این صحنه نباشد.
- بــــــــــــــــــــــــــــــــع.
دقایقی در سکوت سپری شد، ژوزف گیوتین درحالی که دستی به چانه اش میکشید گفت:
- هوممممم ... فکر کنم حق با توئه شارل، باید دوباره این تیغه اش رو درست کنیم.
پاق!
لرد ولدمورت با چشمان قرمز بی روحش به دکتر و شاگردش نگاهی انداخت. چوبدستی اش را در دستانش میفشرد و آماده ی کشتن دو مشنگ دیگر بود. دکتر با بیخیالی نگاهی به لرد تاریکی انداخت و گفت:
- هی کچل، بیا کمک کن این تیغه رو جا به جا کنیم. یه بار خواستیم یه وسیله ی اعدام بسازیما.
جمله ی آخر کافی بود تا لرد لحظه ای تردید کند، شاید با کمک کردن به مرد میتوانست غیر مستقیم تعدادی مشنگ را از بین ببرد. تا زمانی که این وسایل اعدام بود و مشنگ ها خود یکدیگر را میکشتند، دیگر نیازی به اقدام خودش نبود. به آرامی گفت:
- کروشیو!
دکتر گیوتین از درد جیغ کشید و روی زمین افتاد، به خودش میپیچید، دردی را تجربه میکرد که تا به حال نظیرش را ندیده بود. شارل بی نهایت ترسیده بود، با چشمان پر از ترسش به مرد شنل پوش نگاه میکرد. لرد ولدمورت به آرامی به دستگاه بزرگ نزدیک شد.
- این دستگاه مشکلش چیه؟
دکتر گیوتین به آرامی از جایش بلند شد و به سوی دستگاهش رفت. نگاهی به مرد شنل پوش انداخت، تا به حال چشمانی مثل او ندیده بود. با لحن ملایمی گفت:
- تیغش یکم مشکل داره، بَدَنَشَم نا صافه.
لرد سری تکان داد، سپس دستانش را در هوا تکان داد، اجزای گیوتین جدا شدند و به آرامی، اجزای آن متصل شد. دکتر فرانسوی با تعجب نگاهی به لردولدمورت انداخت، چیزی در آن مرد کچل عجیب می آمد. لرد چوبدستی اش را به طرف دکتر و شاگردش گرفت و آماده ی پاک کردن ذهن آنان شد.
- ابلیوی ات!
نوری پدیدار شد، قسمتی که جلوی آن ها جادو کرده بود را از ذهن آنان پاک کرد، سپس چوبدستی اش را در ردایش گذاشت و از آنجا دور شد، پس از چند دقیقه فریاد " عمل کرد! عمل کرد! " ژوزف گیوتین به هوا بلند شد. نیشخندی زد و به سوی خانه ی ریدل آپارات کرد.
او نمیدانست با این کار خود، تاریخ ترسناکی برای فرانسه رقم زده است.