گريفيندور در برابر
هافلپاف- خب كه چي؟!
- بهم مياد؟
- درِش بيار ببينم؛ من پول يامفت نميدم جاي اين ابزار آلات قرطي گري. عينك آفتابي به چه درد تو ميخوره؟ بي عرضه تو بايد بري عينك مهتابي بخري... درش بيار تا صاحابش چشاتو درنياورده.
- اولا قرطي نه و قرتي، ميدوني كه مري باود روي اين جوجه غلط املايي ها حساسه! بعدشم، خب خوش تيپ ميشم... آخه ميگن مري باود به خوش تيپا نمره ي ويژه ميده!
- اين مال موقعي بود كه فريز نشده بود. تازه لاوگود داوره نه مري و لاوگود هم جيگريه كه نياز به اينجور پاچه خواريا نداره؛ بدبخت! سه روزه ناهار نخورديم؛ از بس انرژي نداشتي، موهات رنگ پلاستيك شده؛ اون چند ناتي كه هري شونصد روز پيش اومد توي سايت چرخ زد بهت داد كجاست؟
تد درحالي كه عينك را از روي چشمانش درآورد و سرجايش گذاشت و درحالي كه با سؤظن به ريموس خيره شده بود، دستانش را در جيب شلوارش كرد و همراه با او از عينك فروشي خارج شد و قدم بر سنگفرش هاي تازه باران خورده ي دياگون گذاشتند.
تد كيسه ي خالي جيب شلوارش رو بيرون كشيد و گفت:
- هيچي نيست؛ تازه اون چند نات هم نميتونه هيچ كمكي بهت بكنه. بهتره يه فكر درست و حسابي بكني. ميتوني به جاي اينكه به مامان ميگي ميري شكارمرگخوارها، با من بياي ولگردي، راستش رو به مامان بگي تا اون بره از مامان جون آندرو يه خورده برامون غذا بگيره؛ اينقدر لاغر شدم كه براي ويكتوريا هم جالب توجه نيستم. ديگه فقط مورگانا منو ميخواد
- برم به تانكس بگم كه چي بشه؟ فكر بهتري نداري؟
تد مفش رو بالا كشيد و موهاش سبز شد
و گفت:
- نه!
- خاك بر سرت! ميرفتم مثل هري جستجوگر كوييديچ ميشدم، شرف داشت به اينكه پدر تو باشم.
همان زمان؛ جادوگري با رداي كارگري، برگه ي صورتي رنگي رو به ديوار فلوريش و بلوتز ميزنه و آن دو نظرشون جلب ميشه:
نقل قول:
توجه! توجه!
تيم كوييديچ گريفيـنـدور، براي بازي خفن روز سه شنبه 28 اكتبر،
براي پست جستجوگر بازيكني را به مبلغ 5000 گاليون استخدام
ميكند.
علاقمندان با استرجس پادمور تماس حاصل نمايند.
امضا: جمعي از گولاخان تيم گريف و حومه!!
ريموس درحالي كه آب از دهانش آويزان بود رو ميكنه به تد و ميگه:
- من هميشه آرزو داشتم مثل جيمز(باباي هري)، يه جستجوگر كوييديچ بشم.
- اي به ذاتت! همين حالا داشتي پشت سر هري حرف ميزدي.
شــــترق!
ريموس يه پنجه ميكشه توي صورت تد و ميگه:
- همين زير نظر هري بزرگ شدي كه الان بلد نيستي به پدرت احترام بذاري! من كي به اون بوقي توهين كردم و پشت سرش حرف زدم؟!
-
و شب شده بود. سوز سردي مي آمد و ماه در آسمان ميدرخشيد. هوا انگار مجنون شده بود. گرينگوتز از اينجا پيدا بود.
فردا؛ جلوي زمين كوييديچ گريفيندوراسترجس درحالي كه چماقي رو در دستش گرفته، با داد و فرياد بچه ها رو راهنمايي ميكنه؛ مري جان حواست باشه كه اون كاپيتان ماست و ميتونه هر كاري دلش خواست بكنه.
ريموس درحالي كه عينك آفتابي شيكي روي چشم داره، با رداي پاره پوره اش ايستاده و تابلوي بزرگ و محشري كه بر روي آن به صورت زيبايي نوشته شده " گريفيندور " نگاه ميكند.
سبزي زمين كه هماهنگي جالبي با رنگ قرمز رداي قهرمانان تيم هميشه پيروز گريفيندور داره، از پشت نرده هاي كوتاه زمين پيداست.
كوافلي قل ميخوره و جلوي پاي ريموس ميفته؛ هري كه نقش توپ جمع كني رو بيش نداره، بدو بدو مياد و برش ميداره. سرش رو بلند ميكنه و دماغ به دماغ ريموس ميشه.
- تو اينجا چكار ميكني؟
- اممم؛ اومدم جستجوگر بشم.
- تو؟!
- مگه من چمه؟
-
همهمه اي كه در زمين بود، اينك خاموش شده و بازيكنان تيم گريف پشت سر هري ايستاده بودند و به آن دو نگاه ميكردند.
- چي شده جونيور؟
- اين ميگه ميخواد جستجوگر تيم بشه.
- خب؟! من به عنوان كاپيتان تيم، هيچ ايرادي توي ريموس نمبينم.
ريموس درحالي كه به قيافه ي مات هري خيره شده بود، عينكش رو جا به جا ميكنه. و دركنار استرجس مي ايسته. هري برميگرده، رو ميكنه به استرجس و ميگه:
- پس من چي؟ عله سيم سرور! مدير آتشفشاني زوپس قهرمان!
- تو ديگه از رده خارج شدي و بهتر ميبينم بري كشك ات رو بسابي. برو يه كم طناب بازي، خاله بازي! برو مديريتت رو بكن.
-
- خب ميتوني كوافلْ جمع كن تيم گريف باشي.
جيمز هم كه در مثل استرجس در پست مدافع بازي ميكرد، با چماقي كه در دست داشت، يويوي بنفش رنگش رو هدف قرار ميده و اونو به سمت زمين ميفرسته؛ رو ميكنه به هري و ميگه:
- متاسفم بابايي. قانون قانونه و ما بايد هر چي كاپيتان بگه بگيم چشم!
- ارواح عمه ات! قانون! من تو يكي رو آدم ميكنم، همين حالا اين چماق رو ميدي تا برم توي تيم وگرنه... اصلا من تو يكي رو آدم ميكنم. و به سوي جيمز خيز برداشت...
شتــــــــــــرق!
جسيكا درحالي كه با دستاي ظريفش سيلي آبداري به هري ميزنه، صورت جيمز رو در آغوش خودش پنهان ميكنه ميگه:
- ميخواي دست روي بچه بلند كني؟! از هيكلت خجالت نميكشي؟
سپس دست جيمز رو گرفت و به سوي زمين گريف حركت كردنند. جيمز كه كپي كوچكي از پدربزرگش بود، برگشت و با شيطنت به هري نگاه كرد و ابروهايش را بالا انداخت!
هري با عصبانيت سرش رو به پايه ي چراغ برقي كه كنارش بود كوباند:
-
توي زمين گريفگودريك، با وقار و شجاعت، توي زمين چرخ ميخورد و سعي ميكرد، در هر پستي مقداري تمرين كند. تايبريوس همانطور كه روي جارو بود، چرخي خورد و توپي رو به سمت ويلهمنا دروازه بان تيم انداخت. گرابلي پلنك به سادگي به توپ كه وارد دروازه ميشد نگاه( نه نگا) كرد و توپ گل شد.
- شـــت!!! ويلهمنا... تو چت شده چند وقته؟ امروز از ديروز هم بدتر... اينجوري كه پيش ميري به راحتي از سپتيما و تانكس گل ميخوري، تو حتي از اون سوسك هم گل ميخوري و من ميدونم ما با اين روندي كه تو در پيش گرفتي ميبازيم... تو ديگه مثل قبل عالي نيستي
گرابلي پلنك كه حسابي سرخورده شده بود، با عجز و لابه به استجرس خيره ميشه و اشكش سرازير ميشه:
-
***
جيمز كه داشت نكاتي رو كه يه جستجوگر بايد از عهده ي اونا بربياد رو براي ريموس توضيح ميداد، با خستگي چشمانش رو در حدقه ميچرخونه و سعي ميكنه بار ديگه براش توضيح بده:
- ببين عمو ريموس! اسنيچ يه توپ كوچيك بالداره؛ تو بايد فقط دنبال اون باشي! گرفتن اون توي زمان مناسب، ميتونه بهترين منفعت رو واسه ي ما داشته باشه. هر وقت هم اسنيچ گرفته بشه، بازي تمومه و واسه ي تيمي كه اونو گرفته 150 امتياز داره.
-
-
***
گودريك كه بزرگ ماست و تالار ما به نام اوست و خيلي داناست!
-
بله! هم او درحالي كه از دور به اين اتفاقات نگاه ميكرد، دست كرد، ريموس رو از جلوي جيمز برداشت و گذاشت جلوي دروازه؛ گرابلي پلنك رو برداشت و گذاشت جلوي جيمز و با رضايت به اين
تغيير نگاه كرد و كيف كرد!!!
همان شببازيكناي تيم گريف درحالي كه زرورق دور مكدونالدشون رو گوشه ايي تلنبار كرده بودن به سخنراني غراي استرجس گوش ميدادن و همزمان به ساندويچهاشون گاز ميزدن:
- تيم ما، تيم هميشه قهرمان ما، تيم هميشه پيروز ما، تيم هميشه در اوجِ ما، تيم هميشه بهتر ما، تيم سراسر گولاخ ما، تيم مديريتي ما، تيم حرفه اي ما، ...
شــتـــرق! (افكت سيلي اي كه جسيكا كنار گوش اسوو ميخوابونه و اونو به خفه شدن دعوت ميكنه
)
جسيكا استرجس رو ميندازه پايين و خودش ميره روي صندلي مي ايسته:
- دمتون گرم بچه ها! امروز عالي بوديم، اينيگو هم كلي به همتون سلام رسوند، توحيد ظفرپور نيز...
خيلي باحالين و ما فردا حتما ميبريم و توي دهنشون ميزينم!!
گريفي ها ته مونده ي ساندويچشون رو جلوي استرجس ميندازن و براي جسيكا هورا ميكشن!!
-
***
ورزشگاه كوييديچهواي خنكي بود و نسيم ملايمي در ميان شاخه هاي درختاني كه در اطراف ورزشگاه بودند، در جريان بود. صداي فرياد و تشويق جمعيت به آسمان بلند شده بود. جمعيت سراسر شادي و رنگ، هر گروه پرچم تيم محبوبش رو در دست گرفته بود و شعار ميدادند.
صداي بلندي از بلندگوي ورزشگاه بلند شد؛ ايگور درحالي كه ريش بزي اش رو دور انگشتهاي استخواني اش پيچ و تاب ميداد، بلندگوي جادويي رو در دست ديگه اش گرفته و با صداي موزوني شروع به گزارشگري ميكنه:
- با نام و ياد مرلين و الطاف مرليني، گزارش بازي پرهيجان امروز رو شروع ميكنيم. به گوش ما رسوندن كه هري پاتر ديگه در تيم گريف بازي نميكنه و اين تيم احتمالا با اخراج يه بازيكن ناكارآمد به دوران طلايي خودش باز ميگرده؛ من با اين خاطرات خوشي دارم و براي پيروزيشون دعا ميكنم!
مدير هاگوارتز كه در قسمت ويژه اي در بين تماشاچيا نشسته، رو ميكنه به ايگور و ميگه:
- بيطرفي خودتو حفظ كن، وگرنه مجبورم ميشم توجيهت كنم! و چكش مديريتش رو به ميز جلوي رويش ميكوبونه!
- تيم گريفيندور وارد زمين ميشه؛ مهاجمين: آبرفورث دامبلدور، جسيكا پاتر، تايبريوس مك لاگن... مدافعين: كاپيتان استرجس پادمور، جيمز سيريوس پاتر... جستجوگر: پروفسور ويلهمنا گرابلي پلنك... ذخيره: گودريك گريفيندور... دروازه بان: ريموس لوپين
تماشاچيا بسته هاي كرانچي و پفك رو به هوا پرتاب ميكنن و براي تشويق تيمشون سراپا صدا ميشن:
- ايول ايوله، ايول!! تيم ما يله ايول!!
ايگور:
- تيم هافلپاف هم وارد زمين ميشه و براي اصبات اقتدارشون، همشون پيشوني بند زردي به سر بستن و اتحاد خودشونو به نمايش ميذارن. مري در ميون تماشاچيا نشسته و سعي ميكنه نكات داوري رو به خوبي بررسي كنه. اعضاي تيم به اين شرح اند: دروازه بان: دابي... مدافعان: كينگزلي شكلبولت، زاخارياس اسميت... مهاجمان: پوفسور سپتيما ويكتور، نيمفادورا تانكس، ريتا اسكيتر... جستجوگر: پيوز ماجد
و ذخيره هاي تيم: پروفسور اسپروت و فلورنس
استرجس با فرياد سعي ميكنه از ميون سروصداي محيط و داد و قال ايگور، آخرين نصايح رو به بازيكنا بگه. پيوز درحالي كه روي سر زاخارياس نشسته بود و در قسمتي از موهاي بور او فرو رفته بود، براي آخرين بار تيمش رو گل يا پوچ ميكنه!
با صداي سوت دراكو، لونا در جعبه ي توپها رو باز ميكنه و بازي شروع ميشه.
اعضاي هر دو تيم روي چوبهاي جاروشون بر فراز ورزشگاه مثل يك پرچم به احتزاز درميان. اولين حركت بازي رو تايبريوس با گرفتن كوافل شروع ميكنه. كينگزلي با چماقش به بلاجر ضربه اييي ميزنه و اونو به سمت جسيكا ميفرسته. استرجس با تنه اش شيرجه ايي سريع خودشو به سمت جسيكا ميكشه و بلاجر رو مهار ميكنه. تايبريوس به سرعت به سمت دروازه ي هافلپاف ميره و كوافلو به طرف حلقه ي سوم پرتاب ميكنه. دابي به سرعت واكنش نشون ميده و اونو با دماغش مهار ميكنه.
- هيچكسي نتونست كه به دابي گل زد؛ دابي يه جن خونگي آزاده
كوافل به دست ريتا ميفته؛ اونو پاس ميده به نيمفا... يه حركت زيبا و گل!!
توپ درست از بغل گوش ريموس رد ميشه و استرجس هاج و واج به اين صحنه نگاه ميكنه؛ اولين گل رو خورده بودن؛ ده امتياز به نفع هافلپاف!
فرياد خشم تماشاچيان گريف بلند ميشه، ريموس همچنان به نيمفا خيره شده؛ نيمفا دلش رو گرفته بود و به قيافه ي مبهوت ريموس ميخنديد و دماغش از شدت خنده كج و معوج ميشد:
-
بيچاره، تو ميخواي جلوي من عرض اندام كني؟ اون كه هيچي؛ طول اندام هم محاله كسي بتونه جلوي نيمف...
هيوشت! (افكت افتادن نيمفا و سقوط آزاد از روي جارو)
آبرفورث چنان از كنار نيمفا ميگذره كه از روي جارو ميفته پايين؛ البته هر جوري هست خودشو روي جارو ميكشونه و دوباره تعادلش رو به دست مياره.
آبرفورث همونطور كه كوافلو گرفته به جلو حركت ميكنه و با حركات زيبا و محيرالعقولي از بين بازيكنا ميگذره، قبل از اينكه به دروازه برسه، اونو به تايبريوس پاس ميده و يه ضربه ي قوي و گل ميشه! تيم گريف به گل دست پيدا ميكنه؛ هافلپافيا بدون اينكه از هيجانشون كم بشه، همچنان هافل رو تشويق ميكنن. آلتيدا دسته اي از تورهاي رنگي رو به دست گرفته و هم گروهياش رو همراهي ميكنه:
-
ريموس احساس سرافكندگي و شكست ميكرد. ديروز تمرين خوبي داشتند؛ ولي حالا اين تمرين رو كافي نميدونست و فكر كرد كه با حضورش به تيم ضربه زده است. چرخش و جا به جايي هم تيمي هايش، جلوي چشمانش تيره و تار شد.
ناگهان نوري چشمانش رو زد. اشعه ي آفتاب در ميان جمعين به سمتش بازتاب داشت. از آن فاصله قامت دامبلدور رو تشخيص داد، كه رداي قرمزي به مناسبت طرفداري از تيم گريف پوشيده بود و ريموس نگاه آرام اش رو حس كرد؛ آرامشي بر قلبش حاكم شد، نيرويي در وجودش احساس كرد. تمام تمرينات را مرور كرد و مصمم و هوشيار به رو به رو نگاه كرد.
سپتيما چرخيد و با دُم جارويش پاس ريتا رو به سمت حلقه ي بالايي فرستاد. ريموس از جا جست، دستانش رو دراز كرد و ... بله! كوافل در آغوشش بود. با لبخندي كه دندان نيشش رو به نمايش ميذاشت، به استرجس نگاه كرد و شست دست رو به نشانه ي پيروزي به او نشان داد.
كوافل رو مجدد در جريان انداخت. اين بار جسيكا اونو قاپيد و براي آبرفورث پرت كرد، آبرفورث اونو به چنگ گرفت، ضربه ي نه چندان محكمي كه توسط كينگزلي به بازويش خورد رو ناديد گرفت:
- اِي جونيور! باشه اشكال نداره، اين نهايت جونيوريتو ميرسونه! (؟)
و كوافلو به درون دروازه ي هافل ميندازه و يه گل ديگه.
تماشاچيا كه از روند يكنواخت بازي به تنگ اومده بودن، آرومتر به بازي نگاه ميكردن. جيمز سعي ميكرد با حركات چماقي و يويويي مهاجمين هافل رو از دروازه ها دور كنه.
گرابلي پلنك و پيوز در سطحي بالاتر، در ميان ابرها به دنبال اسنيچ ميگشتند؛ پيوز با بدجنسي گاهي از تو گرابلي رد ميشد و تمام تنش رو سرد ميكرد. صداي تشويق بعضي از تماشاچيا هنوز به راه بود:
- توي اين دوره زمون تو هستي نامرد
اگه رد بشي و نموني با من
تو اگه اينجايي چون كه بيستي
حالا بهت ميگم آخه نئورئاليسمي
اينجا همگي اِنْدِشن، همگي غولن
تو ديگه چي ميخواي اينجا آخه شُمپَن؟!حدود نيم ساعت از شروع بازي گذشته بود و بازي 80 به 10 بود. ريموس عالي كار ميكرد و تايبريوس هر از گاهي برميگشت و با لذت به اين قدرتنمايي ريموس نگاه ميكرد.
گرابلي درخشش سريعي در سمت راست خود احساس كرد. پيوز هم همانجا درحال چرخيدن بود. گرابلي به سمت مخالف، يعني چپ شيرجه رفت... پيوز به دنبالش حركت كرد؛ سرعتش رو كم كرد تا پيوز به او برسد.
در يه لحظه ايستاد و به سرعت زياد به سمت اسنيچ حمله برد و دستشرو دراز كرد و حركت تند بالهاي اسنيچ در ميان انگشتان دستش خاموش شد.
ايگور پشت بلندگو ديگه حاليش نيست كه چيكار ميكنه، بلندگو رو به سمتي پرت ميكنه و خودشو به بغل نزديكترين كسي كه كنارش هست ميندازه و با خوشحالي ميخنده. پرسي با عصبانيت به اين صحنه نگاه ميكنه. نويسنده به پرسي ميگه كافيه بخواي فكر كجي داشته باشي؛ چشاتو در ميارم
همه ي اعضاي تيم به سمت گرابلي يورش ميبرن و اونو به هوا ميندازن. تايبريوس همه رو ساكت ميكنه و اون را متوجه ريموس ميكنه كه به آرومي از زمين خارج ميشد. بچه هاي تيم آروم ميشن و همگي با صداي بلند ريموس رو به نام ميخونند. روش رو برميگردونه؛ استرجس با تاييد جسيكا كاپي رو كه مدير مدرسه با استرجس داده به سمت ريموس ميبره و با لبخند به ريموس نگه ميكنه. حال جمع يه كم احساساتي شده. جسيكا ميزنه پس كله ي تايبريوس و ميگه:
- بوقي! نه به اون طنزي و شوري! نه به اين بي نمكي و جديت!!
فرداي اون روزريموس درحالي كه شيش تا عينك آفتابي روي چشم داره، جلوي تلويزيون لم داده، درحالي شكوندن تخمه هستش و محل هيپوگريف هم به نيمفا نميذاره. گاليونها رو اطرافش چيده و كاپ رو گذاشته بالاي تلويزيون. تد درحالي كه در كنار نيمفا ايستاده با همديگه به اين حالت به ريموس خيره ميشن:
-
پايان!