به اميد جادوهاي جديدتر***گفتيم از جارو و خونديم از سفر ميخواستيم مثل جاروسوارا باشيم***كوييديچ بازي كنيم رها باشيم اومديم بلاجرو به مهاجمه بزنيم***سرخگونو بگيريم و گل بزنيم اما نه اينجا زمين كوييديچه***سهممون يه جاروي نيمبوسه
بازم دارم ها البته بيشتر جايگذاري كردم ولي شعري كه خودم نوشته باشم هم دارم اين يكي مال خط قرمز بود
حال كردين؟؟؟
[b][font=Arial]«I am not worried, Harry,»
said Dumbledore, his voice a little stronger despite
the freezing water. «I am with you.»[/font] [/b]
هیچ وقت نمید در دل تاریکی شب با چراغی به سراغم نرسید هیچ وقت نمید با گلی تازه به باغم نرسید هیچ وقت ****** هیچ کس بازو به بازویم نداد گل پریشان شد زمستان شد بهار از جوانی نیست چیزی یاد گار هیچ کس این روز ها هم درد همرازم نشد اگه از درد منو دل تنگیه سایتم نشد دوبول زیر بال پروازم نشد هیچ وقت
مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي
این هم یک اثر حماسی به نام درگیری با گرگینه ها در دبلیو سی با قلم استاد گیلدی:
روزی در یکی از روز های بارانی بسی بر خود احساس کردم ادرار داشتن همی گشتم دور و اطراف را دیدم بسی دبلیو سی مردانه اش را وارد شدم، با حرص و طمع که ناگه دیدم شخصی بی ادب بدو گفتم مردک این جا بی جامه پارتی نیست جوابم زوزه ای بیش نبود... در فکر فرو رفتم همی که دیدم گرگینه بسی شروع کردم به شمردن با انگشت ها تعدادشان بود بیش از انگشت ها همی کردم بر ترس خود غلبه به بیرون راندم ز جیبم چوب دستی بر زبان جاری ساختم وردی سه گرگینه همزمان اهلی شدند با قلاده همی آشنا شدند اندکی بعد دوباره احساس کردم بر خود سنگینی ادرار وقتم شده بود بسیار اندک فکر چاره ای کردم در آن لحظه به داخل دبلیو سی رفتم در آن دم و در را همی کردم بسته بودم در آن حال بالیدن به خود که بس بود آن فکر من نخود که دیدم آن چه نمیشد که ندید سه گرگینه بودند در آن جا با نمید نمید فریاد زد گرگینه گرگشم را بگرفتم به یادم افتاد کف گرگی هر کدامشان را با تک کف گرگی یافتم غلطان بر روی زمین از بار ادرار رها شدم از دبلیو سی نیز خارج شدم گرگینه ها که یافتند مرا خشمگین و خالی از بار ادرار همچنین خود 4 پا داشتند و دعوایشان شد سر پاهای همدیگه زدند و کشتند همی یکدگر
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد جام کریستال می گرفت و در آن نگاهی می کرد مشکل خویش بر دامبلدور بردم دوش کو با عقلش حل معما می کرد دیدمش خرم وخندان قدح اندیشه به دست وندران دیگ تفکر تماشا می کرد گفتم ای ن دیگ چه دارد و چه است گفت این تفکرم را نگهداری می کرد نخبه ای در همه احوال در اکتشاف بود لیک چون مغزش پر بود ز فکر, قاطی می کرد گفتمش حال به چه کار آید این دیدمش با آن کشف اسرار می کرد
اين سايت كه در آن نفسي تازه بكردي آن سايت بود(bovad) كز نفس آغاز بكردي جان و تن تو امن و امان است در اين سايت عشق و شب تو آهن و خام است در اين سايت گر خواهي نخواهي شركتت ديم در مجالس ما در هر نفسي كنفر و مجلوس شويم ما
ديگه يادم نمياد
هرگز نمیتوانی از کسی که تو را رقیب خود نمیداند ببری
سایت خاموش شد دومبولم افسرد غنچه های نمیدم باز شد از سر گرفت هری یاد عاشقان رو برد سایت ها رفتن دو من جادوگران رو دیگری ندیدم سایت این است دومبول این است هر هفت سایت هری پاتر گشتم دنبالش تا که غربت نمید در بر گرفت دل بهانه خود از سر گرفت گرمی دومبول هم اخر گرفت سایتم خاموش شد دومبولم افسرد خنچه های بوسه ایم بر فت پزمرد نمید یاد عاشقان رو برد
مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي
يکی بود يکی نبود گيلدروی با امضاش بود همه عکس ها رو ميخواست امضا کنه زوده زود اما هيچی حالش نبود سر تا پاش ادعا بود کارای توی کتاباش همه مال بقيه بود بجز امضا کردنش تنها چيزی که بلد بود افسون فراموشی بود اينو خون ياد گرفته بود اما خودش خبر نداشت تو سنت مانگو يه تخت براش بود
تو بدم دانی و من بدتر از آنم که تو دانی زانکه از باطن بازیگر من هیچ ندانی
آن یکی مار به هاگوارتزدر نشست * رو به مرلین کرد آن خودپرست گفت هیچ از نیش دانی گفت لا * گفت نیم عمر تو شد در فنا دل شکسته گشت مرلین زتاب * لیک آن دم کرد خامش از جواب باد هاگوارتز را در هم فکند * گفت مرلین بدان مار بلند هیچ دانی جادو کردن بگو ؟ * نی ای خوش جواب خوب رو گفت کل عمرت ای مار فناست * زان که دنیا غرق این جادوهاست
اين شعر را برای تو ميگويم در نيمه شب گرمای تابستان ای مايه اميد من ای سرخگون دور در فکر تو هستم هرجا و هر زمان هر شب که انتظار صبح مسابقه ميرسد يکدم نيايد خواب به چشم خسته ام بنگر که در اميد تو را داشتن اينک چگونه به کنج تاريکی نشسته ام احساس من فراتر از اندوه آسمان خواهم تو را ای دلربا آورم به چنگ زان پس با جاخالی های پی در پی رد کنم تو را از آن دروازه های تنگ
تو بدم دانی و من بدتر از آنم که تو دانی زانکه از باطن بازیگر من هیچ ندانی
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.