ملت محفلی که بیشترشان شامل هزاران ویزلی میشد همچون قوم مغول به داخل سینما ریختند...
- اینجا کجاس؟!
- فرزندم مگه اون سردرش رو نخوندی؟ سینما سه بعدیه دیگه!
- شیش بعدیه البته!
- تو ببند فرزندم!

- جان؟!
- منظورم اینه که ممنونم که اعلام رضایت کردی!

ملت محفلی به سمت صندلی هایی رفتند که به دسته ی هرکدامشان عینکی قرار داشت.
پس از دو دقیقه:- بوقی... این صندلی منه!
- پاتو از رو پام بردار!
- اول تو دستتو از تو چشم من در بیار!
دامبلدور:
پس 5 دقیقه:بالاخره ملت محفلی روی صندلی هایشان نشستند و عینک ها را به چشم زدند.
- فرد قیافت چقدر خنده دار شده!
- بوقی... من باباتم نه فرد!
شترق!- کدام یکی از شما فرزندان روشنایی زد پس کله ی من؟
ملت محفلی که در تاریکی چهره هایشان مشخص نبود:
بالاخره صحنه با تابیدن نوری روی صفحه نمایش روشن شد...
- یا ریش مرلین! ما کجاییم! این ترن هوایی از کجا اومد؟
دامبلدور نمیتوانست ببیند که کدام یکی از هزاران ویزلی این سوال را پرسیده اما این را به خوبی میدانست که نمیتواند جوابی برای این سوال پیدا کند پس گفت:
- فقط محکم بنشینید فرزندانم! محفل توانایی از دست دادن نفرات بیشتر رو نداره!
دامبلدور این را گفت و بلافاصله صندلی ها جلو خم شد و محفلی ها با ترن از روی ریل سقوط کردند...
سپس ناگهان صحنه عوض شد...
اکنون در مقابلشان چندین دایناسور وجود داشت... و در میان دایناسور ها دو جنگجو با شمشیر با یکدیگر مبارزه میکردند...
- فرزند روشنایی... تک خوری؟! به من هم از اون ذرت بو داده هات بده!
تدی همچنان که به صحنه ی مقابلش زل زده بود کمی ذرت به دامبلدور داد...
سپس ناگهان یکی از دایناسور ها از صحنه بیرون آمد... محفلی ها ابتدا تعجب نکردند تا اینکه دایناسور یکی از هزاران ویزلی را به دندان گرفت و به صحنه برگشت و سپس در افق ناپدید شد!
دامبلدور که نمیخواست تعجبش را به رو بیاورد گفت:
- نگران نباشید فرزندان من! از این ویزلی ها هزاران هزار در میان ما وجود دارد!
ملت محفلی:

دامبلدور دوباره حواسش متوجه صحنه شد و محفلی ها هم به تبعیت از او دوباره به صفحه توجه کردند!
ناگهان در بین دو جنگجویی که در حال مبارزه بودند یکی با شمشیرش سر دیگری را برید و مایعی بر روی ملت محفلی پاشیده شد...
- آلبوس... این چیه پاشیده شد رو ما؟!
دامبلدور دستی به ریشش کشید و مقداری از مایع را برداشت و سپس فریاد زد:
- خووووونننن! الفرار را بر قرار ترجیح دهید فرزندان روشنایی... ولی حواستان باشد وقتی رفتیم بیرون اعلام رضایت کنید!
