بررسی پست 127 آیینه ویزنگاموت-فلیسیتی ایستچرچ
سلام فلیسیتی، و خوش اومدی.
تاپیک نقد پست های انجمن محفل ققنوس که توش درخواست نقد دادی، فقط مخصوص پستای انجمن محفل ققنوسه... برای همین نقدتو اینجا میفرستم.
نقدت رو از شروع پستت شروع میکنم. ببین... توی پست تو، فلیسیتی داره توی دفترچه خاطراتش مینویسه که اون روز چکار کرد. پس میتونیم بگیم نوشته تو به دو بخش تقسیم میشه: چیزی که فلیسیتی داره مینویسه، و دنیای واقعیی که در لحظه جریان داره، دنیایی که فلیسیتی توش دفتر به دست نشسته و داره مینویسه. برای اینکه این تقسیم کردنِ شما نتیجه بده، مجبوری به هر دو دنیا به قدر کافی بپردازی. شروع پستت فقط یک جمله ست، یعنی شما فقط در حد یک جمله ی کوتاه به بخش دوم پرداختی. این کمه. باعث میشه من احساس کنم اگر نمیبود، و صرفا از زبان فلیسیتی شروع میکردی توضیح دادن و پستت رو از اول خاطره شروع میکردی هم چندان اتفاقی نمی افتاد. نظر من کلا اینه که، توی اینجور روایت ها، این تمِ خاطره نوشتن یا به یاد آوردن یا برای کسی تعریف کردن هیچ سودی نداره و باید حذف بشه، چون به داستان چیزی رو اضافه نمیکنه. مگر اینکه، همونطور که گفتم، یک روایت و ماجرای جذابی هم توی بخشِ دوم در جریان باشه. یعنی مثلا وسط خاطره نوشتنِ فلیسیتی اتفاقی براش بیفته. وگرنه اینجوری که صرفا تا تهش مینویسه و من بعنوان مخاطب میدونم که خب آره داشت مینوشت، چه فرقی میکنه؟! هیچی.
نکته دومی که میخوام بهت بگم، علائم نگارشیه. ته هیچ کدوم از جملاتت نقطه نداری، و این مهم ترین چیزیه که باید حتما رعایتش کنی. این فقدانِ نقطه، یا ویرگول، باعث شده بعد از هر جمله مجبور بشی بری خط بعد، که جمله ها رو از همدیگه جدا کنی. انتهای جمله هات حتما نقطه بذار، و اگر دو جمله بدونِ هم معنی نمیدن، بینشون ویرگول بذار. مثلا اینطوری: فلیسیتی به آشپزخانه رفت، چون گرسنه بود. "چون گرسنه بود" بدون بخش اول معنی نمیده، پس نقطه نمیذاریم تا جدا نشه.
نکته مهم دیگری که میخوام بهت بگم، پاراگراف بندیه. همونطور که گفتم، یا بعد از هر جمله میری خط بعد، یا کلا ده خط همینجوری یه بند مینویسی. این اوکیه ها، در واقع سبک خیلی از نویسنده های معروف بوده، مثل آقامون چارلز دیکنز، که دو صفحه فقط یه پاراگراف مینوشت و بیچاره کرد مارو. اما من ازت میخوام که تو پاراگراف بندیِ درست (لااقل در قالب این سایت) رو رعایت بکنی، چون باعث میشه پست هات خوندنی تر باشن و چشمِ خواننده وسط خوندنشون خسته نشه.
حالا پاراگراف بندی اصلا چیه؟ بذار بهت بگم.
فرض کن شما داری توصیف میکنی. تعریف میکنی... مینویسی، هر قسمتِ متن بجز دیالوگ، شامل پاراگراف بندی میشه. تا زمانی که داری درباره ی یک چیز صحبت میکنی، همونطور پشت سرِ هم جملات رو میاری. اما زمانی که موضوع صحبتت عوض میشه، موضوع توصیفت عوض میشه، چیزی که داری توصیفش میکنی عوض میشه، میری دو خط بعد. یه خط بعد هم نه ها. دو خط بعد.
یعنی اینجا.
پس تا اینجا علائم نگارشی و پاراگراف بندی رو یاد گرفتیم، و درباره شروع پستت هم صحبت کردیم. حالا میخوام برم سراغ یک مسئله دیگه. شکلک های سایت بخش خیلی مهمی از پست ها هستن. باعث میشن احساساتِ کاراکترا رو بدون اینکه مجبور باشیم زیاد توصیف کنیم نشون بدیم و در مواقعی اگر درست استفاده بشن بشدت به بار طنز ماجرا اضافه میکنن. استفاده ازشون در حدی رواج داره، که بعضی کاراکتر ها شکلک های مخصوص خودشونو دارن و هرکی میخواد از زبونشون هر دیالوگی بگه اونو میزنه تهش، مثل
برای رز زلر و
برای من. با این حال، استفاده ی زیاد از حد و کنترل نشده از شکلک ها نه تنها ظاهر پست تو رو خراب میکنه، بلکه باعث میشه از توصیف بمونی، و یهو به خودت بیای و ببینی بعد از مدتها فعالیت بلد نشدی توصیف کنی. اون موقع به مشکل میخوری، چون شکلک هرگز جای توصیف رو نمیگیره، فقط میتونه بهش اضافه کنه.
توی این پست شما هیچ دیالوگی نداشتی، و قاعدتا هیچ شکلکی هم نباید میداشتی... چون همونطور که گفتم، شکلکا حالاتِ کاراکتر ها موقع گفتنِ دیالوگ هان و ما در نود و نه درصد مواقع وسطِ توصیف شکلک نمیاریم. برای همین، بنظرم اینا حذف میشدن بهتر بود. چون نیازی هم بهشون نبود واقعا.
نکته بعدی! توی نوشته ت، چند جا دیدم که لحن نوشتارت عوض میشد. یعنی چی؟ یعنی ما یا محاوره ای مینویسیم، یا ادبی. اینی که من الان دارم مینویسم محاوره ایه، یعنی همونطور که حرف میزنیم. لحن محاوره ای معمولا برای دیالوگ ها، و لحن ادبی معمولا برای توصیفات استفاده میشه، مگر اینکه انتخابمون بعنوان نویسنده نوشتنِ توصیفات محاوره ای باشه، یا کاراکتری داشته باشیم که همیشه ادبی صحبت میکنه. چیزی که مسلمه اما، اینه که وقتی با یه فرمون شروع کردی، همونطور باید تا تهش پیش بری و نمیتونی وسطش عوض کنی. کلماتی مثل "را" و "است" مخصوص نوشتارِ ادبیه، پس بهتر بود وسط توصیفات محاوره ایت نمی اومدن.
نکته آخر، قبل از اینکه برم سراغ نقدِ جزئی تر، استفاده ت از پرانتز وسطِ توصیفاتته. بهتره که این کار رو نکنی، این کار روند خوانش مخاطب رو کاملا بهم میزنه و حواسش رو پرت میکنه. استفاده نکردنش هم راحته البته... خیلی راحت میتونه جایگزین بشه.
نقل قول:
( مرلین رو شکر این مرحله رو با پیروزی تمام طی کردیم و هیچ اتفاقی نیوفتاد)
مثلا این جمله عینا میتونست بدون پرانتز بیاد.
حالا بذار ایراداتی که تابحال بهت گفتم رو برطرف کنم، و بخش اولِ نوشته ت رو برات بازنویسی کنم.
"امروز تولد مادرم بود، بنابراین من و خواهرم میخواستیم غافلگیرش کنیم. (یه نکته دیگه! اینجا چون "مادرمون" دو بار تکرار شده دومی رو با ضمیرِ "ش" جایگزین کردم) برای همین، امروز از صبح زود بیدار شدیم تا کیک درست کنیم و خونه رو تزئین کنیم. صبح که بیدار شدم، اول تصمیم بر این شد که خونه رو تمیز کنیم، بعد بریم دنبال خرید وسایل مورد نیاز، سپس کیک درست کنیم و در اخر خونه رو تزئین کنیم. (بدلیل تکرار زیادِ "و" همه ش رو با ویرگول جایگزین کردیم) اما برای تنوع، تصمیم گرفتیم بدون جادو و با استفاده از وسیله های ماگلی همه ی این کار هارو بکنیم. "
چرا جمله ی آخری که آوردم دچار تغییر شد؟ دلیلش اینه: تکرار فعل! شما گفتی تصمیم گرفتیم بدون جادو این کارارو بکنیم و با استفاده از وسیله های ماگلی این کارا رو بکنیم. ما توی نوشتن، تلاش میکنیم تا حد امکان از فعل های تکراریی که پشت سر هم میان اجتناب کنیم. اگر این دو فعلِ تکراری توی یک جمله باشن، میتونیم یکیشون رو حذف کنیم، مثل همین کاری که الان کردم. اما اگر توی دو جمله ی پشت سر هم باشن، مجبوریم یکیشون رو تغییر بدیم و یه فعل دیگه بجاش بیاریم.
نکته ی بعدی که حالا به ذهنم رسید، اینه که جملاتی که استفاده میکنی، نه اینکه بد و غلط باشن... اما پیش پا افتاده ن. یعنی چی؟ یعنی از خلاقیتت استفاده نمیکنی در نوشتارشون. بنظر من، وقتی میخوای بنویسی مثلا جاروبرقی از دستم افتاد و خاک ریخت همه جا، بهتره بجای اینکه دقیقا همین رو بگی، به نحو خلاقانه تری بیانش کنی، طنزِ ماجرا رو زیاد کنی، اتفاقات رو اغراق کنی، از تشبیه بهره ببری.
وسط پستت، که حالا رسیدم بهش، پست رو با استفاده از کلی نقطه به دو بخش تقسیم کردی. من موافق این کار نیستم، چون تمرکز خواننده رو بهم میزنه و باعث میشه دنبال کردن روایتِ شما سخت تر بشه. راحت میشد جلوش رو گرفت، و با یکی دو خط توصیف از اون بخش رد شد بجای این طور پریدن. مثلا میتونستی به سادگی بگی آشغال ها ریخت همه جا، و در اون لحظه متوجه شدیم با شکست بزرگی مواجه شدیم، و ساعتها طول کشید تا همه جا رو جمع کنیم؛ اما بالاخره وقتش رسید که مرحله بعدیِ نقشه مون عملی بشه.
نقل قول:
( الان دیگه یکم تخیل به خرج بدید میفهمید ادامش چی شد )
ببین، جدای از اینکه کلا با پرانتز مخالفم، جمله ی توی این پرانتز هم بنظر من ایراد داشت. یعنی چی؟ یعنی نویسنده نباید از خواننده ش بخواد خودش تصور کنه. اگر نمیخوای شرح بدی، اوکیه که شرح ندی... خودش تصور میکنه. اما اینکه توی نوشته بگی برو خودت تصورکن، آدمو از داستان میکشه بیرون، و آدم یادش میفته که یکی این رو نوشته، نه اینکه خود آدم درحال تجربه کردنش باشه. برای همین، سعی کن تا حد امکان شرح بدی. توصیفات و شرح دادن فرصت های ارزشمند توعن برای ایجاد طنز. از این سبکِ نویسنده ی مداخله گر زیاد استفاده کردی، مثل اونجا که گفتی بهتره دیگه درباره این بخش توضیح ندم، یا اونجا که گفتی "غیره و اینا." این یه سبکه، که نویسنده از لحن خودش استفاده میکنه توی نوشته ش، یا وسطش از زبان خودش صحبت میکنه. اما این کار زمانی خوبه که عمدی باشه و شما براش آماده باشی.. برای همین بنظرم فعلا از این دست جملات دور بمون.
با توجه به مدت زمان حضورت در سایت و تعداد پست هایی که زدی، من واقعا از تو راضی ام فلیسیتی. شخصیتت سوژه ی مخصوص به خودش رو داره، و سوژه ی بامزه و جالبی هم هست که بنظرم میتونه جا بیفته. جملاتت با وجود اینکه طنز کم دارن صحیح و ساده ن، و بنظرم با یه سری اصلاحاتِ ساده نوشتارت شکل پخته تری به خودش خواهد گرفت.
موفق باشی، و امیدوارم دوباره اینجا ببینمت.