مرگخواران سیاه پوش مثل سایه، کوچه های تاریک و باریک دیاگون طی می کردند. تا آنجا که به یک تابلوی کوچک چوبی رسیدند که روی آن با خط ریزی نوشته شده بود، انستیتو ژنتیکی؛ لرد سیاه با دیدن این تابلو خنده ای از روی خوشحالی به لب آورد.آگوستوس در را باز کرد و ب لرد اشاره ای کرد و گفت: بفرمایین ارباب!
لرد سیاه به ردایش تابی داد و از پله های ساختمان بالا رفت. درون سالن با کاشی های سفید پر شده بود و دور تا دور اتاق را وسایل عجیب و غریب پر کرده بود. لرد که کنجکاوانه به اطراف می نگرید با شنیدن صدای آگوستوس توجه اش جلب شد. او می گفت: بفرمایین روی این صندلی بنشینین!
لرد روی صندلی که با چرم قرمز رنگ پوشیده شده بود نشست. آگوستوس به لرد نزدیک شد و پرسید: خب ارباب می خواین چه شکلی بشین؟
لرد در حالی که از درون بسیار ذوق زده بود اما دوست نداشت کسی از این مسئله با خبر شود، با بی میلی گفت: نمی دونم! هر طور خودتون می دونین!
آگوستوس سری تکان داد و گفت:باشه پس من و بلا بریم. یکی از طرح ها رو برای این ارباب عزیز خودمون انتخاب کنیم!
ارباب با صدایی خشن و بی روح گفت: هر غلطی دوست دارین بکنین؛ فقط سریع تر ارباب کلی کار داره!
آگوستوس و بلا با تعظیم کوتاهی از اتاق خارج شدند و به بیرون از سالن رفتند! لرد سیاه لبخندی به لب آورد و به قیافه ی بعد از عملش اندیشید.
در افکار لردخب احتمالا بهم موی سیخ سیخ سیاه میاد و چشم های سیاه پر رنگ! اینقدر بدم میاد از چشم رنگی مثل این مرتیکه ی ریش!
دماغمم باید عقابی باشه که خفن و ترسناک بنظر بیام! اینقدر بدم میاد از این دماغ های عروسکی از اباهت آدم کم می کنن!
نه شاید مدل مو هام فر فری باشه بهتره البته نه مثل بلاتریکس نباید نا منظم به نظر بیام. ریش هم که اصلا نباید داشته باشم! ایول چقدر بعد از این عمل خوشگل و خفن می شم!
در خارج از افکار لرد-دماغشون باید عروسکی باشه، بلا تو چی می گی؟
-آره! با چشم های آبی!
-عالیه!
ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۹ ۲۰:۱۳:۱۲
هلگا معتقد بود ...
[b]« هوش و علم ، [color=990000]شجاعت و غلبه بر ترس[