هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ دوشنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۵
#21
نقل قول:

لوسیوس مالفوی نوشته:
خب خوبه . نه بزار ببینم این عالیه که بعضیا دارن به فکر مالفوی ها هم میوفتن.

سوالی که دارم اینه که گاهی بابای دراکو هم میتونه تو این تاپیک جذاب چیزی بگه؟

معلومه پدر جان اصلا این تاپیک مال شما


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵
#22
لوسیوس مالفوی فرماندار مدرسه جادوگری هاگوارتز بود و با همسرش نارسیسیا در کاخ مالفوی ها واقع در ویلت شایر زندگی می کرد.لوسیوس دارای موهای بلند و طلایی بود و همسرش نارسیسیا دای موهایی مشکی با رگه های طلایی بود.
خانواده مالفوی ها یکی از نژاد هایی به شمار می روند که دارای پاک ترین خون از نظر اصالت هستند و همینطور یکی از قدرتمند ترین و ثروتمند ترین جادوگران محسوب می شوند. همسر لوسیوس نارسیسیا هم از خانواده بلک ها بود که آنها هم از اصیل ترین جادوگران هستند.
چند سالی بود که سیاهی تمام دنیای جادوگری را فرا گرفته بود افرادی که جزو افراد لرد ولدمورت بودند آسیب نمی دیدند ولی افرادی که از دستورات او سرپیچی می کردند سرانجام بدی در انتظارشان بود.
لوسیوس مالفوی خودش را درگیر این چیز ها نمی کرد او مردی مغرور و سنگ دل بود و مانند پدر و پدر بزرگش به اصالت پایبند بود و دوست داشت وارث قدرتمندی داشته باشد هرچند او ونارسیسیا چند سال بود که ازدواج کرده بودند ولی هنوز فرزندی نداشتند .
یک روز که لوسیوس از وزارتخانه برای دادن گزارش های مربوط به ((شورش جانوران جادویی)) بر می گشت مطلع شد که بلاخره آرزویش برآورده شده. او دارایی وارث شده بود ، وارثی که تمام مدت منتظرش بود.


8 ماه بعد........

7ژوئن سال 1980 بود. نارسیسیا و لوسیوس در اتاق خواب خود همراه نوزادشان که چند شب گذشته متولد شده بود خوابیده بودند. ناگهان صدایی بلند آمد. نارسیسیا و لوسیوس همراه با گریه نوزاد خود از خواب پریدند. نارسیسیا می خواست نوزاد را بغل کرد تا اورا آرام کند ناگهان فردی را دید که کنار تخت نوزاد ایستاده است.

- پچه قشنگیه لوسیوس. شبیه خودته.

- توکی هستی؟ تو خونه من چی کار داری؟

- یعنی تو منو نمی شناسی دوست قدیمی؟ من لرد ولدمورتم!!!!

- تام!!!

ناگهان لرد سیاه چوبدستی اش را از ردایش بیرون کشید سمت نوزاد گرفت.

- داری چی کار می کنی؟

- ببین لوسیوس شما مالفوی ها دارین زیاد قدرتمند می شین خیلی دوست دارم همینجا به قدرت مالفوی ها خاتمه بدم.

- نه لطفا این پسر تنها وارث منه لطفا نکشش ازت خواهش می کنم. هرکاری بخوای می کنم.

- هرکاری؟

- هرکاری.

- پس همینجا قسم بخور که تو و همسر و فرزندت تا عمر دارید باید به من وفا دار باشید تا پای جون وگرنه پسر خوشگلت از بین میره.

- قسم می خورم

- قسم می خورم.

- تنها قسم خوردن فایده نداره باید مرگخوار بشید.

لوسیوس و نارسیسیا به هم نگاه کردند و سر تکان دادند.


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۴ ۱۴:۱۰:۰۷

مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵
#23
نقل قول:

لوسیوس مالفوی نوشته:
این حرفارو نزن پسر.
ما هرکاری کردیم برا خودت بود.
.
.
حالا دور ازنقش بازی کردن و این حرفا من ینی لوسیوس 6 گوشه حواسم به تو بود و مادرت ینی نارسیسا تو هاف بلاد پرینس با سوروس پیمان نا گسستنی بست و اصلا به خاطر تو، تو قسمت 8 اون پاتر مسخره زنده موند. وقتی مادرت رفت بالا سر هری و ازش پرسید تو زنده ای یا نه، اگه مرده بودی نارسیسا به دارک لرد میگفت هری زندس و فه بها.
اونا همگی دراکو رو دوست داشتن.
تازه دوره ی دراکو و پسرش اسکورپیوس شروع شده.

پدر جان شما چطور منو نادیده نگرفتین؟ می دونم قصد شما خیر بوده ولی به علایق من توجه نکردین شما فقط می خواستین یه وارث قدرتمند داشته باشین.


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۵
#24
- من ارباب؟!

هکتور با ترس و لرز این را گفت.

- بله با تو ام

- آخه..... آخه ارباب من به این طلسم حساسیت دارم منو معاف کنید.

- یعنی چی حساسیت داری، تو یه مرگخواری نباید حساسیت داشته باشی این شغلته.

- سرور گرامی من هر وقت حتی اسم این طلسم میاد عطسه ام می گیره.

و بعد عطسه محکمی کرد.

- خب تو بلاتریکس، تو بیا. تو که یکی از وفادار ترین افراد من هستی.

- ارباب من نمی تونم .من اصلا خوب نمی تونم عمل کنم این طلسم با خون من سازگاری نداره.

- خب یکی تون بیاین دیگه .اینطوری هرکی رو بگم نمیاد.

- می تونیم قرعه کشی کنیم.

این صدای لوسیوس مالفوی بود که از آخر کلاس می آمد.

- چه فکره بکری کردم! قرعه کشی می کنیم.

لوسیوس مالفوی زیر لب غر غر کرد:

- این فکر من بود.

- لوسیوس چیزی گفتی؟

- نه سرورم فقط گفتم شما چه قدر باهوشین.

- خب سوروس اسم همه رو رو تیکه کاغذ بنویس تاقرعه کشی کنیم.

سوروس اسم همه را در کاغذ نوشت و در جام آتش انداخت جام آتش تکه کاغذی را بیرون انداخت. لرد سیاه کاغذ را برداشت تا آن را بخواند. سکوت مرگ آوری در سرتاسر کلاس حکم فرما بود.


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


دراکو مالفوی پسر نادیده
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵
#25
من می خوام درباره دارکو مالفوی پسری که تمام دنیا از پدر و مادرش گرفته تا هری پاتر نادیده گرفتنش بنویسم. شخصیتی که جی . کی رولینگ در داستانهاش به نام دراکو مالفوی نام برد پسر چند شخصیتیه یعنی در ابتدا داستان ها پسری بود که مغرور بود به اصالت پایبند بود و شخصیت منفی بود بعد از سری چهارم کتاب ها یعنی محفل ققنوس شخصیت دراکو تغییر کرد کسی بود که دوست داشت بهش توجه بشه ولی هنوز شخصیت منفی بود البته کم رنگ تر ( برای وجود لرد ولدمورت) و در سری ششم شاهزاده نیمه اصیل یا دورگه این شخصیت به طور کامل تغییر می کنه و دیگه در نظر خوننده زیاد منفی به نظر نمیاد و این حس درباره سری اول قسمت هفتم و همینطور دوم صدق می کنه خواننده می فهمه که که دراکو یه پسریه که در زندگی مشکلات زیادی داره و ذاتا پسر بدی نیست. و در فرزند نفرین شده خواننده می فهمه دراکو آدمی بوده که تحت تاثیر پدر مادرش این کار هارو می کنه پس آدمه خوبیه .
من با این توضیحاتی که دادم می خوام داستان زندگی دراکو رو برا تون تعریف کنم.


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: نام ورد هایی که بادست انجام میشوند ونیازی به چوب ندارن
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۵
#26
نقل قول:

اوا(: نوشته:
بچه ها به منم یه وردی بگین دیگه . ترخدا خیلی دنبال یه ورد جادویی هستم که بشه باهاش اجسام رو تغغیر داد . کمکم کنید .

خیلی نیاز دارم !


اوای عزیز همین طور که آریانا گفت جادو وجود نداره همه این چیزا ساخته و پرداخته ذهن ماست همه چیز هایی که تو کتابا و فیلمای هری پاتر خوندی و دیدی الکیه البته ممکنه علم اونقدر پیشرفت کنه که کارهایی رو که توی هری پاتر انجام شده انجام بشن مثلا من تحقیقاتی کردم کهتوی یه کشور اورپایی دارن دستگاهی رو می سازن که به گذشته برگشت مثل زمان برگردون ولی فعلا اونقدر پیش رفت نکرده که کارهای جادویی انجام بشه. من دیدم که تو همه تاپیک نوشتی کمکت کنیم اینو بدون این جیزا واقعیت نداره منم یه زمانی مثل تو بودم دوست داشتم جادوگری کنم ولی الان فهمیذم همه این چیزا الکیه.


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: تا به حال خواب هری پاتری دیدید؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۵
#27
دیدم خواب دیدم دراکو مالفو ام دارم با هری پاتر می جنگم انقد کیف داد که نگو


مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: سالن امتحانات سمج
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵
#28
- ارباب آخه برای چی در بریم ؟ پس ماموریت چی؟

لرد سیاه درحالی که با تمام سرعت می دوید گفت

- دختره وحشی شده داره دنبالمون می یاد.

- ارباب شما چیزی بهش گفتید؟ نکنه شما هم........

- آهای انگار یادت رفته من اربابتم ها؟ نکنه یکی از اون آواداکداورا های مشتی رو می خوای؟

- نه ارباب غلط کردم. فقط بگین ما الان داریم کجا می ریم ؟

- یه جای که دختره ما رو گم کنه.

- ارباب جون فقط یه جای درست حسابی بریم دفعه پیش از دخمه سر دراوردم تا جایی که می خوردم زدنم.

- کارت به جایی رسیده که به من دستور میدی ها؟ بدم.......

- ارباب جون اونجا رو اتاق ضروریات بریم اون تو دست اون دختره بهمون نمیرسه.

- چه فکری بکر قربون مغز نازنین خودم برم که پر از هوش و استعداده.

تام و رودولف در را باز کردند

- کجا کجا من ارباب این جهانم فکر کردی می تونی اول بری؟

- ببخشید ارباب عزیز و گرامی شما بفرمایید.

تام وارد اتاق شد و رودولف پس از او وارد شد. تام گوشهایش را تیز کرد و از پشت در صدای قدم های ویولت را شنید که به طرف تالار اسلیترین می رفت.

- خیلی شانس آوردی که من اربابتم.

ولی رودولف حرف تام را گوش نمی کرد. او داشت به چیز عجیبی که آنجا بود نگاه میکرد.



پاسخ به: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵
#29
لیوان آب در دستم بود. به خودم افتخار می کردم البته چرا دروغ بگو یم کمی هم می ترسیدم. چهره پدرم جلوی چشمم می آمد که نگران و آشفته به نظر می رسید و می گفت: لرد سیاه بیشتر از همیشه عصبانیه. هم عصیانیه هم ضعیف تر از همیشه .تمام افراد از انجام وظیفه پرستاری شونه خالی کردن ما تنها کسی هستیم که اون داره پس باید در اواخر عمرش ازش پرستاری بکنیم .

از پله ها بالا رفتم به کنار در اتاق ارباب رسیدم. در زدم.

_ ارباب من هستم. می تونم بیام تو.

تو کی هستی؟

- من دراکو مالفوی هستم. پسر لوسیوس مالفوی و نارسیسیا بلک.

من هیچ کدومشون رو نمی شناسم. می تونی بگی من کی هستم؟

- البته فقط اگه بزارین بیام تو.

بیا تو.

وارد اتاق شدم اتاق درهم و به هم ریخته بود انگار قبل از اینکه من بیایم جنگ تمام عیاری به پا بوده.

بیا بشین پسر جون.

نگاهی به صورت لرد انداختم . از چیزی که فکر می کردم بد تر بود. صورتش به طرز فجیحی مچاله شده بود. چشمانش مشخص نبود انگار اصلا چشم نداشت.

- ببخشید می تونم بپرسم چه کسی بلا رو سرتون آورده سرورم؟

من بهت می گم حتی یادم نمیاد چه کسی هستم بعد تو می گی چه اتفاقی برای من افتاده؟

- باشه من به شما می گم کی هستید به شرطی که داروهاتون رو بخورید.

دارو؟ کدوم دارو؟

- همون دارو هایی که پدرم از مشهور ترین بیمارستان جادوگران واسه تون گرفته.

پدرت کیه؟

- لوسیوس مالفوی دیگه. همین چند دقیقه پیش بهتون گفتم.

تو به من چیزی نگفتی. اصلا تو کی هستی؟

- سرورم من دراکو مالفوی هستم.

خب دراکو بگو من کی هستم؟ اینجا کجاست؟ اصلا من اینجا چی کار می کنم؟

_ شما لرد ولدمورت ترسناک ترین جادوگر در تمام دنیا هستید. اینجا کاخ مالفوی هاست خونه من و پدر و مادرم و شما پیش ما زندگی می کنید شما رئیس مرگخواران هستید و تمام جلسات گروه در خانه ما انجا م می شد. پدرم فکر کرد حالا که شما بیمار هستید از شما پرستاری کنیم. متوجه شدید؟

ناگهان دیدم که لرد سیاه با خر و پف بسیار در خواب عمیقی فرو رفته است. با خودم فکر کردم: پیرمرد بیچاره باید بزارم تو آرامش باشه چیزی که از دست هری پاتر هیچ وقت نداشته.

**********************

ناگهان از اتاق بالا صدای شکستن به گوشم رسید.

- ارباب!

با عجله بالا رفتم در اتاق را باز کردم. ارباب را غرق خون دیدم.

- ارباب!چه اتفاقی افتاده؟

نمی دونم یه پسر مو سیاه با عینک وارد شد. یه چیز های گفت بعد من به این روز افتادم.

_ اون هری پاتره! حال شما خوبه؟

نه فکر نکنم احساس می کنم می خوام بمیرم.

_ نه ارباب شما خوب میشین بهتون قول می دم!فقط کافیه دکتر رو خبر کنیم.

نه من میمیرم! من تو رو نمیشناسم پسر جوان ولی هر جوری شده انتقامم رو از اون پسر عینکی بگیر.

لرد سیاه چشمانش را برای همیشه فرو بست و در آغوش من جان سپرد.

در ذهن من غوغایی بود. مرگ لرد سیاه برای من غیرقابل باور بود.

- انتقام لرد سیاه رو ازت می گیرم هری پاتر!




پاسخ به: خادمان لرد سياه به او مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵
#30
نقل قول:

دراکو مالفوی نوشته:
1- هرگونه فعالیت قبلی در گروه های مرگخواران را با زبان خوش شرح دهید.
متأسفانه پیشینه ای در این بابت ندارم.

2-به نظر شما مهم ترین تفاوت دو شخصیت لرد ولدمورت و دامبلدور در کتاب ها چیست؟
راه شون. لرد ولدمورت سیاهی رو انتخاب کرد ولی دامبلدور روشنایی رو.(با اولیه موافقم)

3-مهم ترین هدف جاه طلبانه تان برای عضویت در گروه مرگخوارن چیست؟
خب معلومه خدمت به سرورم و تصاحب کردن قدرت و نیروی زیاد خدمت به لرد سیاه بزرگ ترین آرزوی منه.

4-به دلخواه خود یکی از محفلی ها را انتخاب کنید و لقب مناسبی برایش بگذارید.
نویل شیرین عقل .
انصافی خیلی بهش میاد با اون عقل ضعیفش از پس یه ورد ساده بر نمیاد این ضعف محفل رو نشون میده.

5-به نظر شما محفل ققنوس از چه راهی قادر به سیر کردن شکم ویزلی هاست؟
هیچ راهی وجود نداره حتی ثروت مالفوی ها رو به اونا بدیم سیر نمی شن. مثل اینکه هشت سر عائله هستن. مخصوصا و با اون رون شون.

6-بهترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
با آواداکداورا بزنین شون ونابودشون کنین مخصوصا موگل ها شونو.

7-در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی خواهید داشت.
نازش می کنم، بهش غذا میدم، نیشاشو براش تیز می کنم و اگه غذا پیدا نشد دستمو می دم بخوره به هر حال مار لرد سیاه از همه چی تو این دنیا با ارزش تره.

8- چه اتفاقی برای بینی و موهای لرد سیاه افتاد؟
به نظرم سرور عزیزم از بس که نگران زنده بودن هری پاتر بودن که موهاشون ریخت در مورد دماغ شون نظری ندارم.

9-یک یا چند مورد استفاده از ریش های دامبلدور را شرح دهید. در صورت تمایل توضیح دهید.
پدر بزرگ بازی: انقد که هری و بقیه محفلی رو نصیحت کرده.
ادای آدمای باهوش رو در آوردن: با اون ریشای غلط اندازش معلومه آدم فکرمی کنه علامه دهره.
در بعضی مواقع هم به هیچ دردی نمی خوره مثلا اگه می تونست جلوی مرگ شو با اون ریشای مسخره اش می گرفت.


نویل که محفلی نبود...

جواب سوال هفتم رو بسیار پسندیدیم.

دراکوی عزیز...من که بهتون گفتم عجله نکنین! گفتم اول باید فعالیت کنین.
ملاک اصلی تایید در هر گروه ایفای نقشی، فعالیت ایفای نقشه. شما هنوز فعالیت خاصی ندارین.
باید سوژه ها رو بخونین و ادامه بدین. که منم بتونم نقاط ضعف و قوتتونو تشخیص بدم و بفهمم که برای ورود به گروه آماده هستین یا نه. این جوری نمی تونم تشخیص بدم.


تایید نشد.

سرور عزیز وگرامی من منظورتون رو از سیاه نوشتن نفهمیدم و همینطور باید حداقل چقدر فعالیت کنم که قبولم کنید؟







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.