1.دختر ِ همسایه ی سرکوچه ی پسر داییه مامان ِ دوستمو در نظر گرفتم!
ساعت 10 دقیقه به هفته که شری ( اسم دختره! Sherry ) میرسه به مدرسه. به نگهبان مدرسه شون که همیشه جلو در وایساده سلام میکنه و وارد حیاط میشه.
تعدادی ریاضیه بیخیالو میبینه که دارن بسکتبال بازی میکنن، چون همکلاسیاشم اون بین هستن بشون سلام میکنه و به سمت پله ها میره تا وارد طبقه دوم که کلاسشه بره.
در کلاس بسته س، دستگیره درو میگیره و اونو باز میکنه و با یه کلاس با چراغای خاموش رو به رو میشه. دو سه نفر اون ته کلاس سراشونو گذاشتن رو میز و خوابن. یک عده هم رو نیمکتا نشستن و دارن آروم پچ پچ میکنن. سمت چپ کلاس که دوستای شری میشینن، میخواستن درس بخونن و از اونجایی که برق کلاسو واسه خواب اون سه نفر خاموش کردن، طبق معمول به کتابخونه رجوع بردن.
کتاب دینیشو برمیداره و از کلاس به مقصد کتابخونه خارج میشه. توی راهش چند تا تجربیه خرخون رو میبینه، یکم فحش نثارشون میکنه و بعدم از پله ها میره پایین و بعد از رسیدن به طبقه اول وارد کتابخونه میشه.
- سلام بچه ها!
آروم اینو به دوستاش که روی یکی از میزا نشستن میگه و یه صندلیو کنار میکشه و بغلشون جا خوش میکنه. 40 مین میگذره و ساعت 7 و نیمه و زنگ میخوره تا برن سرکلاس. تو این مدت هم به علت خرخونی دوست عزیز شری، هیشکی هیچ حرفی نزده!
زنگ اول به خسته کنندگی همیشه میگذره و شری تمام مدت به بیرون پنجره خیره شده و پرنده هایی که رو درخت میشینن و میرنو نگاه میکنه. زنگ زبان فارسیه! خو چه اهمیتی داره گوش نده؟
زنگ تفریح میخوره و یه مشت بچه میریزن بیرون کلاس و به سمت حیاط و سایت شیرجه میرن. شری و دوستاش تو کلاس میمونن و بازم به خوندن دینی مشغول میشن. ناسلامتی امتحان دارن و دوستا شری هم به قول خودشون هیچی نخوندن! ( اما از حفظ دارن درسو واسه خودشون درسو برای هزارمین بار تکرار میکنن!!!!! )
شری هم علیرغم میل باطنیش مجبوره ساکت بشینه تا مبادا دوستش از درس خوندن بیفته و نتونه بخونه. زنگ دوم دبیر فیزیک میاد تو کلاس و پشت سرش سه چهارتا دانش آموزی که جا موندن میریزن تو کلاس. این زنگم مث همیشه میاد و میره!
زنگ تفریح دومه! و امتحان دینی فرا رسیده. دوست شری میگه: واست یه دور درسو بگم؟
شری هم سری تکون میده و موافقت میکنه. این زنگ تفریح هم میگذره. زنگ دینی میاد و نصفش به دادن امتحان میگذره و نصف دیگه شم به قائم شدن پشت دوستای جلویی و خوابیدن بدون اینکه معلم متوجه بشه میگذره.
زنگ تفریح آخر فرا رسیده و دوست شری فارغ از هرگونه درس خوندنی شده و شری و دوستش و پشتیش و دوتا جلوییش یه میزگرد تشکیل میدن و شروع میکنن به حرف زدن با هم. بعد از کمی fun شدن بالاخره با ورود دبیر هندسه زنگ آخر شروع میشه.
یکم میرن پا تخته تمرین حل میکنن و معلمم یکم درس میده و بعدم میگه تکالیف جلسه بعد چیه و ... یه روز خسته کننده ی دیگه تموم شد!
*** اینم یه رول با کیفیت و متن افتضاح و خسته کننده، برای نشون دادن طاقت فرسا بودن روز این مشنگ در مدرسه!
2.حسابان: نصف مطالبش مال ریاضی 2 میباشد! بقیه شم حد و مد و براکت و یه مشت درس دیگه.
جغرافی ِ استان: گویا در مورد استان محل زندگی توضیح میده. چیز دیگه ای نمیدونم، نخوندم که.
آمادگی دفاعی: تنها تیکه ایش رو که میدونم اینه که یک قسمتیش رو به توضیح ش م ر و اینا اختصاص داده!
دین و زندگی: اول آیه قران داده شده، بعدم با تفکر و ژرف اندیشی در آیات میفهمی درس در مورد چیه!
هندسه 1: تنها کتابی که شماره ی جلوی اسم کتاب "1" با پایه جور در نمیاد. دومیا هندسه 1 میخونن! در مورد اشکال هندسی و فضایی و اینا یه مشت مطلب میریزه تو مخ دانش آموز مشنگ.
3.1. دبیر مذکر میتونه شاگرد مذکر رو با هر نوع خط کشی تنبیه کنه، همین طور دبیر مونث با شاگرد مونث. اما یک دبیر مذکر به شاگردان مونثش فرمود که یک حاج آقایی فرمودند درصورتی استاد مذکر حق زدن شاگرد مونث با خط کش رو داره که خط کش فلزی و امثالهم نباشه و چوبی و پلاستیکی و اینا باشه. ( برای اینکه فلز رساناس!!! )
2. وایسوندن شاگرد یه گوشه کلاس تا وقتیکه احساس ندیمانی سرتاپای وجودش رو فرا گیره، اونوقت دبیر لطف میکنه و از شاگرد میخواد همونجا سرجاش بشینه. در قدم بعدی و احساس ندیمانی بیشتر، میتونه برگرده رو نیمکتش و اونجا بشینه.
3. شوت شدن به بیرون از کلاس ! این حالت لطف کردنشه، در صورت لطف نکردن معلم به ناظمی معاونی چیزی هم رجوع میشه!