کندرا باز هم بعد از شنیدن حرفهای جسیکا،مخالفت میکنه و میگه:
-در هر صورت من حاضر نیستم پسر دسته گلم رو به هر کسی بدم.الهی مامانی قربونت بره!!
آلبوس خودش رو برای مامانش لوس میکنه و سعی میکنه که اونو متقاعد کنه که براش زن بگیره.در همین حال پرسیوال نگاهی به کندرا میکنه و میگه:
-حالا که اینطور شد هم یه دونه زن برای من بگیرید و هم یه دونه برای پسرم،آلبوس.یه تنوعی هم میشه!
کندرا بعد از شنیدن این حرف پرسیوال حسابی جوش میاره و میگه:
-چطور جرأت میکنی جلوی خودم از این حرفا بزنی؟
حالا که اینطور شد تا یک هفته از ناهار خبری نیست.دیگه هم پیش من نمیخوابی!
پرسیوال: غلط کردم عزیزم
حالا جوگیر شدم و یه چیزی گفتم.به دل نگیر دیگه،الهی قربون اون دلت برم.همین جوریش هم غذا درست نمیکنی دیگه چه برسه بخوای یک هفته اعتصاب کنی.
کندرا:من غذا درست نمیکنم؟عجب رویی داره!حالا که اینطور شد تا دو هفته دیگه از غذا خبری نیست.
پرسیوال:اگه راست میگی خب بگو دیروز غذا چی داشتیم؟
کندرا:دیروز من خونه مامانم بودم نرسیدم غذا درست کنم.یه روز غذا نخوردیا!
پرسیوال:خب بگو پریروز غذا چی داشتیم؟هاون؟
کندرا:
آلبوس که دید کم کم داره دعوا میشه،سعی کرد موضوع رو عوض کنه و میگه:
-مامان من یک دختر رو برای ازدواج در نظر دارم!!
چهره کندرا و پرسیوال بعد از شنیدن این حرف:
کمی آنطرف تر،حالا یه کوچولو به سمت راست،پایین تر-خان ریدل:ارباب همه ی مرگخواراشو دور میز جمع کرده بود و بهشون گفته بود که میخواد موضوع مهمی رو مطرح کنه.همه مرگخواران در گوش هم پچ پچ میکردند و نگران بودند که لرد میخواد چه موضوعی رو مطرح کنه.
لرد از اتاقش با لبخندی بیرون میاد و روی صندلی میشینه.همه مرگخواران از اینکه لرد رو خندان می دیدن بسیار تعجب کرده بودند.
لرد بدون هیچ مقدمه ای و هیچ حرفی،میگه:
-من زن مــیخوام!!
چهره ی مرگخواران بعد از شنیدن این حرف:
لرد که دید مرگخواران از شنیدن این حرفش چنین واکنشی نشون دادند،عصبانی میشه و میگه:
-اون پیرمرد خِرفت و خِنگ باید با این سّنش زن بگیره بعد من نگیرم؟