هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لردولدمورت)



پاسخ به: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱:۱۸ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۱
خلاصه:مسابقه بهترین تغییر شکل قراره برگزار بشه.لرد و دامبلدور هر دو خیال دارن جایزه رو ببرن.شرط اصلی مسابقه اینه که تغییر شکل باید جادویی باشه (کلاه گیس و ریش مصنوعی رو قبول نمیکنن).لرد که قراره شبیه دامبلدور بشه به کمک معجونی صاحب کلی مو و ریش میشه.
دامبلدور هم که قراره شبیه لرد بشه مجبوره ریشش رو بزنه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جیمز با لبخندی شیطانی به دامبلدور نزدیک شد.دامبلدور چند قدم عقبتر رفت.
-هرگز نمیذارم به ریشم دست بزنی...جلو نیا.من بزرگترین جادوگر تاریخم.من مدیر هاگوارتزم..من رئیس محفلم...من ...من...

ده دقیقه بعد آلبوس دامبلدور با چشمانی اشک آلود به صورت بی ریش خودش در آینه خیره شده بود.


خانه ریدل:


رز ویزلی درحالیکه پارچه ای عجیب و غریب در دست داشت جلوی لرد تعظیم کرد.
-بفرمایین ارباب! ردای جدیدتون!

لرد با ناباوری به پارچه نگاه کرد.هر ثانیه ای که میگذشت چهره لرد بیش از پیش در هم میرفت.رز کم کم داشت نگران میشد.
-ارباب؟حالتون خوبه؟چرا این شکلی شدین؟رداتون مشکلی داره؟:worry:

لرد با صدایی که به سختی شنیده میشد جواب داد.
-اومممم...بذار ببینم...فقط یکی دو تا مشکل کوچولو رز! 1-صورتیه!2- گلداره!3- برق میزنه!4- یه پاپیون بزرگ نارنجی روی یقه شه!

رز دستی روی ردا کشید.
-ارباب چه میشه کرد؟سلیقه دامبل اینجوریه خب!حالا لازم نیست این عیبهای کوچولو رو اینقدر بزرگ کنین.در عوض پارچه فوق العاده لطیفی داره.این یه پارچه کمیاب و گرونقیمته که مادربزرگ مادربزرگم برای من به ارث گذاشته.ابریشم خالص...

صدای فریاد آنی مونی حرف رز را قطع کرد.
-آهااااای!کی این پرده های آشپزخونه رو کنده؟مگه نمیدونین نور مستقیم آفتاب نباید تو آشپزخونه بتابه؟:vay:




پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲:۰۰ سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۹۱
قبل از خروج لرد، اسکورپیوس دوان دوان خودش را به او رساند.
-هی کچل...صبر کن ببینم.مار منو داری کجا میبری؟طفلک با دیدن شکل و قیافه تو شوکه شده.اگه بخوای میتونم آدرس چند تا دکتر خوب...

نارسیسا وحشتزده جلوی دهان اسکورپیوس را گرفت و کشان کشان او را از اتاق خارج کرد.لرد نگاه مخوفی به آگوستوس انداخت.معنی نگاه واضح بود.معجون تا یک ساعت بعد باید آماده میشد.


ده دقیقه بعد:

-سوروس، پودر بند سوم استخوان ران چپ سوسک پرکنده دقیقا یعنی چی؟!

سوروس اسنیپ پودر سیاهرنگی را جلوی آگوستوس گذاشت.
-معجون پیچیده ایه.اینو که توش ریختی سه بار اینطرفی و دو بار اونطرفی هم بزن.من میرم از نجینی خواهش کنم دو قطره زهر بهم بده.

سوروس اسنیپ از اتاق خارج شد.آگوستوس پودر را داخل پاتیل ریخت.معجون بطرز عجیبی شروع به قل قل کرد.
-سوروس؟رفتی؟گفتی سه بار کدوم طرفی و دو بار کدوم طرفی؟!سوروس؟!منو با این تنها نذار!:worry:


اتاق خواب لرد ولدمورت:

-سوروس؟دقیقا داری با انگشت شست پای ارباب چیکار میکنی؟فکر میکنم کاملا روشن و واضح گفتم که میخوام استراحت کنم!

سوروس با دستپاچگی دستش را عقب کشید.
-ارباب منو ببخشید.اتاق تاریک بود.داشتم دنبال کله نجینی میگشتم.برای معجون به دو قطره زهرش احتیاج دارم.اگه لطف کنن...منت بذارن...:worry:




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱
بعد از یک استراحت کوتاه تاپیک نقد مجددا باز شد.


نکته مهم:
لطفا به هیچ عنوان نقد پستهایی رو که قبل از باز شدن این تاپیک زده شدن درخواست نکنین.


و بقیه نکات:

1-لطفا نقد دو یا چند پست رو بطور همزمان درخواست نکنین.
شما درخواست نقد میکنین که متوجه اشکالات کارتون بشین، نه اینکه نظر نقد کننده رو درباره پستتون بدونین!اگه اینطوره که میتونم بخونم و در یک جمله بگم خوب بود یا بد بود...ولی اگه نقد رو برای اصلاح اشتباهاتتون میخوایین، نقد همزمان دو پست فایده ای براتون نداره.چون اشکالاتی که من در نقد پست اول میگم نمیتونه تو پست دوم(که قبل از نقد شدن اولی زده شده )اصلاح شده باشه.برای همین نقد کردن پست دوم کار کاملا بی فایده ایه.


2-صرفا برای خونده شدن پست درخواست نقد ندین.کسی که نقد میکنه منم و من به عنوان ناظر همه پستهایی رو که در انجمن تحت نظارتم زده بشه میخونم.

3-بهتره بین دو درخواست نقدتون چند پست زده باشین.این که یکی برای هر پستی که میزنه درخواست نقد کنه زیاد جالب نیست.احتمال خیلی کمی وجود داره که اشکالات شما با یه پست رفع شده باشه.پیشرفتتون رو در مدت زمان طولانی تری بسنجین.

4- قبل از درخواست، به این موضوع فکر کنین که شما واقعا احتیاج به نقد دارین؟این نقد ممکنه تاثیری روی نوشته های شما بذاره؟اگه جواب مثبت بود درخواست بدین.

5-اینجا فقط پستهای انجمن خانه ریدل نقد میشه.مرگخوارا میتونن برای هر پستی که در هر انجمنی زده شده باشه در انجمن خصوصی خودشون درخواست نقد بدن.

6--عده ای درخواست نقد میکنن.اگه نقدشون مثبت بود میرن درخواست مرگخوار شدن میدن و اگه منفی بود یه پست دیگه میزنن و دوباره درخواست نقد و ....همینطور ادامه پیدا میکنه.
برای سنجش احتمال مرگخوار شدنتون از نقد استفاده نکنین.چون هیچ ارتباطی با هم ندارن.برای مرگخوار شدن معیارهای دیگه ای در نظر گرفته میشه.

7-توصیه آخرم اینه که از چند نقد کننده درخواست نقد نکنین.این کار فقط شما رو گیج میکنه.کمکی بهتون نمیکنه.چون سلیقه و ملاکهای نقد کننده ها با هم فرق میکنه.چیزی که به نظر یه نفر میتونه ایراد و اشکال باشه ممکنه به نظر دومی به عنوان یه نکته مثبت تلقی بشه.


با تشکر از همکاری شما!





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱:۳۷ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱
خلاصه:

لرد سیاه فکر میکنه که در صورت ازدواج با یک پری دریایی جاودانه میشه.در یک سفر دریایی(برای پیدا کردن گنج)با یه پری دریایی روبرو میشن، ولی جنسیت پری مذکره!پری دریایی درباره ملکه شون با مرگخوارا حرف میزنه و مرگخوارا برای پیدا کردن ملکه شروع به جستجو میکنن.وقتی که بالاخره موفق میشن ملکه رو پیدا کنن متوجه میشن که برخلاف تصوراتشون ملکه اصلا زیبا نیست.با وجود این راضیش میکنن که همراهشون بره و لرد رو ببینه.قبل از حرکت لینی دوباره متوجه میشه که ملکه شباهتی به عکسی که ازش دارن نداره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ملکه که سرگرم بستن چمدانهایش بود متوجه نگاه خیره لینی شد.
-هی تو!چرا اینجوری به من زل زدی؟

لینی بطرف ملکه رفت.درحالیکه سعی میکرد کاملا مودب باشد عکس را به اون نشان داد.
-ببخشید بانوی من...داشتم دنبال شباهتی بین شما و این عکس میگشتم.ولی متاسفانه پیدا نشد!

ملکه خنده ای نه چندان معصومانه سر داد.
-تکنولوژی دخترم!فکر کردی چون ما زیر آب زندگی میکنیم از این چیزا بی خبریم؟!:evilsmile:

به محض آماده شدن ملکه همگی به راه افتادند.هر یک از مرگخواران یکی از چمدانها را روی پشتش گذاشته بود و شنا میکرد.

-شنا کن...دست بزن...پا بزن...نفس کشیدنم فراموش نکن!
--نظر من هنوز همونه...باید آپارات میکردیم!
-ما آپارات میکردیم.ملکه چی میشد؟اون که بیرون آب نمیتونه نفس بکشه.یهو وسط کشتی ظاهر میشدیم.ملکه خفه میشد و ارباب ما رو مورد لطف و نوازشش قرار میداد.

ملکه که به سادگی در لابلای امواج پیش میرفت رو به لینی کرد.
-نگران من نباشید.من یه پری دریایی عادی نیستم.من ملکه هستم.میتونم نزدیک دو ساعت در هوای آزاد نفس بکشم.

طولی نکشید که به کشتی رسیدند.ملکه سرش را بلند کرد.لرد سیاه در عرشه کشتی منتظر آنها بود.ملکه با دیدن لرد اخمی کرد.
-این...این زیاد خوشگل به نظر نمیرسه.مطمئنین درست توصیفش کردین؟

رز با دستپاچگی ملکه را بطرف توری که مرگخواران برای آنها انداخته بدند هدایت کرد.
-خیلی خوشگله...از این فاصله نمیشه خوب تشخیص داد.علاوه بر اون مهربون و خونگرم و دوست داشتنی و شجاع و فداکارم هست!




پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲:۳۸ جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۱
خلاصه:

مرگخوارا از کار زیاد خسته شدن.تصمیم میگیرن کمی معجون توهم زا به خورد لرد بدن که بتونن کمی استراحت کنن.ولی اشتباها معجون اطاعت رو به لرد میدن که تاثیرش تقریبا مثل طلسم فرمانه.با این تفاوت که کسی که این معجون رو خورده مجبوره دائم از دستورات سه نفر( در این سوژه لینی ، رز و آگوستوس)اطاعت کنه و اگه دستوری از اونا دریافت نکنه حالش بد میشه.
سه مرگخوار ضمن اینکه از ارباب برای انجام کارهای خونه استفاده میکنن کاری کردن که اون عاشق بلاتریکس بشه.
نکته 1:بجز این سه نفر کسی از معجون و تاثیرش اطلاع نداره.

نکته 2:تاثیر معجون موقتیه.(چند ساعت)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-بلا، عزیزم...اگه مایل باشی میتونی دسر منم بخوری.البته نه همشو!توت فرنگیشو بهت میدم.جاهای قرمزرنگش بمونه.اون برگای سبز بالاشو میتونی برداری!:pretty:

بلاتریکس با خوشحالی کمی از دسر لرد برداشت.
-اوه...نه ارباب.شما خیلی ضعیف شدین.باید کمی تقویت بشین.فقط برای اینکه دستتونو رد نکرده باشم اینو قبول میکنم.

مرگخوارها با چشمان متعجب به زوج عجیبی که در مقابلشان نشسته بودند خیره شدند.رودولف با حالتی عصبی دستمالش را ریز ریز میکرد و روی میز میریخت.لرد متوجه حرکات غیرعادی رودولف شد.
-چیه رودولف؟تو مشکلی با رفتار یا حرفای ارباب داری؟

روولف درحالیکه سعی میکرد به چشمان لرد نگاه نکند جواب منفی داد.درست در همین لحظه رنگ لرد پرید.دستهایش شروع به لرزش کردند.بلا با نگرانی دست لرد را گرفت.
-چیزی شده سروروم؟حالتون خوبه؟

لینی که در فاصله کمی از بلا نشسته بود متوجه تغییر حالت لرد شد و اشاره ای به آگوستوس کرد.آگوستوس متوجه شد که مدتی از آخرین دستوری که به لرد داده شده گذشته...و این یعنی خطر!
-ارباب لطفا نمکدونو بدین به من!

صداهایی حاکی از تعجب از گوشه و کنار میز به گوش رسید.سابقه نداشت کسی درخواستی از ارباب بکند.ولی ظاهرا لرد سیاه مشکلی با این موضوع نداشت.نفس راحتی کشید و با لبخندی مضحک نمکدان را به آگوستوس داد.
آگوستوس از روی صندلی بلند شد.
-همتون چند لحظه به من توجه کنین.حتما متوجه شدین که این روزا حال ارباب زیاد خوب نیست.ایشون قصد دارن کمی استراحت کنن.و در این مدت مسئولیتهاشونو به من و دستیارانم لینی و رز سپردن.اینطور نیست ارباب؟:evilsmile:

لرد با همان لبخند مضحک تایید کرد.چهره لینی نشان میداد که چندان از عنوان دستیاری خوشش نیامده!





پاسخ به: آزکابان
پیام زده شده در: ۱:۰۹ چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
روفوس با ناامیدی برای باز کردن دستانش تلاش کرد.ولی موفق نشد.
-خب...باشه...من رفته بودم برای ارباب سبزیجات تازه بخرم!

آلبرت پشت چراغی که بالای سر روفوس تاب میخورد ایستاد.وقتی مطمئن شد که چهره اش کاملا مخوف به نظر میرسد, شروع به صحبت کرد.
-دروغگو!اولا جاسوسای ما میگن تو ساعت ده صبح رفتی اونجا.توضیح بده ببینم ده صبح سبزی به چه دردی میخوره؟دوما ما در محوطه سرسبز خانه ریدل بهترین سبزیجاتو به عمل میاریم.چه دلیلی داره که بخوای بری از اون محله پست و کثیف سبزی بخری؟سوما جاسوسای ما تو رو دیدن که ملاقاتی با سیریوس بلک داشتی.اونم در حالتی که تبدیل به سگ شده بود.از کی تا حالا سیریوس سبزی فروش شده؟چهارما...چهارما چی بود پیتر؟

پیتر:ممنون که در ده دقیقه اول بازجویی هویتمو فاش کردی!چهارما, سبزیا الان کجا هستن؟

روفوس از وقفه ای که بین حرفهای آلبرت پیش آمده بود استفاده کرد.
-سبزیا؟دادم به آنی مونی برای ارباب آش درست کنه.سیریوس کیه بابا؟اون سگ واقعی بود.من دو تا نون خریده بودم.حیوون بیچاره چیزی برای خوردن نداشت یه تیکه نون بهش دادم.

پیتر جلو رفت.کمی بطرف روفوس خم شد.
-ببین روفوس.اولا حرفای اینو درباره اسم من فراموش کن.دوما مگه نگفتی رفتی سبزی بخری؟برای چی طفره میری؟تو که میدونی آخرش چه بلایی سرت میاد؟زود اعتراف کن!تو گریمولد چیکار میکردی؟اگه اعتراف نکنی شریک جرمتو میاریم و ازش بازجویی میکنیم.ما باید بفهمیم موضوع چی بوده!همینو میخوای؟سیریوسو برای بازجویی بیاریم؟

روفوس از شدت عصبانیت سرش را به میزی که در مقابلش قرار داشت کوبید!
-بابا اعتراف کردم.قبول نمیکنین که.من بی گناهم!:vay:

آلبرت چوب دستیش را بطرف روفوس گرفت.در یک لحظه روفوس فکر کرد زندگیش به پایان رسیده.ولی اشعه ضعیفی که از چوب دستی آلبرت خارج شد دستهای روفوس را باز کرد.
-باشه.باور کردیم.میتونی بری.

روفوس با حالتی مردد و متعجب از جا بلند شد.
-واقعا؟

با اشاره آلبرت دیوانه سازان در را باز کردند و روفوس از زندان خارج شد.پیتر روی صندلی روفوس نشست.
-میتونم بپرسم اگه قرار بود به همین سادگی حرفاشو باور کنیم چرا اون سوالا رو پرسیدیم؟من دیشب چند تا فیلم جنایی دیدم.کلی برای این صحنه تمرین کرده بودم.

آلبرت لبخندی زد.
-باور نکردیم...ارباب دستور داد آزادش کنیم.باید بفهمیم واقعا چه ارتباطی با محفلیا داره.تعقیبش میکنیم.





پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱:۲۹ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۱
خلاصه:

لرد و مرگخوارا برای یافتن گنج به جزیره ای میرن و با موجودی مواجه میشن که میتونه خودشو به هر شکلی در بیاره.موجود عجیب به لرد میگه که با کشتن مرگخواراش میتونه توانایی جانورنما شدن همشونو جذب کنه.یعنی به شکل جانورهای مختلف در بیاد.لرد تصمیم میگیره این کارو روی چند تا از مرگخوارای بدرد نخورش انجام بده(یعنی اونا رو به کشتن بده و انرژیشونو بگیره).از ایوان شروع میکنه و مقداری قارچ سمی بهش میده.ولی اتفاقی برای ایوان نمیفته.بعد از مدتی مرگخوارا با یک دیوار محافظتی نامرئی(که معلوم نیست از کجا اومده) مواجه میشن که بعضیاشون نمیتونن ازش رد بشن.لرد به مرگخوارا میگه که ظاهرا فقط مرگخوارای واقعی میتونن از دیوار رد بشن و کسایی که نتونن رد بشن سزاوار مرگن.مرگخوارا برای رد شدن از دیوار تلاش میکنن.ولی نکته عجیب اینجاس که بجز لرد همه کسایی که موفق میشن رد بشن ساحره هستن!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نجینی فس فسی کرد و دور کمر ارباب حلقه زد.لرد سیاه بطرف دیوار رفت و بسادگی از آن عبور کرد.
-خب..من میتونم رد بشم.پس نشنوم کسی بگه فقط ساحره ها میتونن!اصلا من تصمیممو گرفتم.اینطور که معلومه فقط ساحره ها به ارباب وفادارن.شماها همتون خرده شیشه دارین که نتونستین رد بشین!

لینی از پشت سر ارباب لبخندی شیطانی به جادوگران پشت دیوار زد.لرد سیاه چوب دستیش را بطرف جادوگران گرفت.
-مرگخواران وفادار ارباب...این مگسا رو دستگیر کنین.

ساحره ها با خوشحالی دستور ارباب را اجرا کردند.لودو بگمن برای آخرین بار با ناامیدی بطرف دیوار نامرئی دوید ولی پس از برخورد با آن، به عقب پرتاب شد.
-لعنتی!تو کینگزکراسم همین اتفاق برای من افتادا...بعدا پیاده رفتم هاگوارتز!گرچه فقط به امتحانای پایان سال رسیدم...

ساحره ها دست و پای مرگخواران ناموفق را بستند.لرد طبق عادت همیشگی شروع به قدم زدن در مقابل اسیرانش کرد.
-که اینطور...که ناخالصی دارین...که اونقدرا هم که وانمود میکنین وفادار نیستین...هان؟...بزنم همتونو همینجا پودر کنم؟




پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
خلاصه(تا آخر این پست):

سوژه اصلی اینه که لرد برای سنجش توانایی شکنجه کردن مرگخوارا، به شکل یه زندانی وارد شکنجه گاه میشه.
مرگخوارا شروع به شکنجه لرد میکنن.ولی کم کم سر رشته کار از دست همه در میره.لرد به شکلهای مختلف شکنجه میشه.میشورنش و پهنش میکنن که خشک بشه.بعد به عنوان دستمال و پیشبند آشپزخونه ازش استفاده میکنن.مونتگومری تیکه های اجساد محفلیا رو باهاش جمع و دفن میکنه.دهنشو به عنوان جیب میگردن...
در آخر لرد(که هنوز به شکل پیشبنده و شدیدا کثیف شده) سر از وزارتخونه در میاره.یکی از کارکناری وزارت از لرد به عنوان طناب استفاده میکنه که لوله کشی رو که ته گودالی گیر کرده بالا بکشه.

(به قول ماری سوژه فقط اینه که لرد رو تا میخوره بزنین!!شکنجه کنین!دلیل اینکه همه ریختن اینجا هم همینه.
سوژه کلی رو گفتم ولی ماجرا جزئیات جالبی داره که نمیشه خلاصه کرد و حیفه که خونده نشن.از ما گفتن!)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لرد ولدمورت توقیف شده، بین ماموران وزارتخانه دست بدست میشد.

-اه..این دیگه چیه؟ چقدر کثیفه!
-چیکارش کنم؟بسوزونمش که میکروباشم ازبین بره؟

مودی با عصبانیت پیشبند را از پلیس گرفت.
-نه...چشممو چپوندم تو جیبش...ایناها.اینجاس.حالا پیداش نمیکنم.هر طور شده درش بیارین.همایش ساحره های جوان ده دقیقه دیگه شروع میشه.اونجا لازمش دارم.چیزایی هست که با چشم غیر مسلح نمیشه دید!:evilsmile:

پلیس جوان پیشبند را گرفت و دستش را در جیب(دهان) لرد فرو کرد.
-اوه اوه...عجب چیزایی اینجا پیدا میشه.دستمال، عینک پاتر، ناخنگیر، معجون رشد مو، انگشت اشاره؟!!...پس کجاس این چشم لعنتی...شاید تو اون یکی جیبشه...اهه...پیداش کردم.همینجا بود.

پلیس چشم مودی را تحویل داد و درحالیکه با نفرت به پیشبند خیره شده بود پرسید:
-حالا با این چیکار کنم؟بندازمش دور؟

مودی درحالیکه چشمش را در حدقه نصب میکرد با اشاره سر جواب منفی داد.
-نه.ما اینجا باید یاد بگیریم از هر چیزی حداکثر استفاده رو بکنیم.هی همه میگن کثیفه کثیفه!خب بشورینش!الان برو طبقه پایین.سراغ آلفرد رو بگیر.فکر میکنم این تیکه پارچه به دردش بخوره.

پلیس جوان دستور را اجرا کرد.
-آلفرد؟مودی گفت این پیشبند به دردت میخوره.

آلفرد که روی گودالی خم شده بود لبخندی زد و پیش بند را گرفت.
-ایول...امیدوارم به اندازه کافی محکم باشه.این مشنگ لوله کش رفته لوله ها رو تعمیر کنه.مونده ته گودال.

آلفرد یک طرف پیشبند را محکم گرفت و طرف دیگر را داخل گودال انداخت.
-بگیرش ممد...ببند به کمرت.ما میکشیمت بالا.یک...دو...سه...بکشششششششششششش...





ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۱ ۲۲:۲۷:۰۰



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۲:۲۷ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
آنی مونی که با خوشحالی سرگرم خرد کردن پیاز بود متوجه اشکهای جاری شده از چشمان لرد سیاه نشد.درست در لحظه ای که لرد با خودش فکر میکرد اوضاع هرگز نمیتواند بدتر از این بشود آنی مونی شروع به آواز خواندن کرد...

-هی مونی...تو خرقه عارفانه نداری؟لازم دارم!

با شنیدن صدای مورفین آواز سوزناک آنی مونی قطع شد.
-نچ...برو پی کارت .میبینی که دارم پیاز داغ درست میکنم.تازه بعدشم قراره کله پاچه بپزم.دوست دارین که؟

مورفین چهره اش را در هم کشید و از آشپزخانه خارج شد.ولی قبل از اینکه صدای گوشنواز آنی مونی در آشپزخانه پخش بشود مونتگومری(گورکن مخصوص ارباب) با عجله وارد آشپزخانه شد.
-مونی دستم به پیشبندت.الان ارباب پیداش میشه کله مو میکنه.میدونی که؟همیشه به دماغ قلمی من حسادت میکرد.مرتیکه بی دماغ بد قواره خرفت...من نمیدونم چرا تو این سوژه همه هی به لرد فخش میدنا!حالا مهم نیست.این جنازه ها موندن رو زمین.باید دفنشون کنم.

آنی مونی:خب بکن!

مونتگومری درحالیکه سعی میکرد شیرین ترین لبخندش را بزند ادامه داد:
-خب مشکل اینجاس که اینا سر هم نیستن که!جنازه های محفلیان.هر کدوم صد تیکه شدن.سعی کردم به هم بچسبونمشون ولی وا رفتن!آقا باید ببینی!دماغ یکی کف دست اون یکی ظاهر شد.خلاصه یه وضعی...الان یه لحظه این پیشبندتو میدی من جمع و جورشون کنم بریزم تو چاه ارباب فکر کنه دفنشون کردم؟:pretty:

آنی مونی که ظاهرا با مسائل بهداشتی کوچکترین آشنایی نداشت پیشبند را باز کرد و بطرف مونتگومری پرتاب کرد.
-بگیر...زود برش گردون.لازم دارم.بعد از تموم شدن کارت هم یه سطل آب از همون چاه بکش.برای کله پاچه...

ده دقیقه بعد:

مونتگومری نفس نفس زنان وارد آشپزخانه شد.پیشبند کثیف و خون آلود را به سمتی که آنی مونی قبلا آنجا بود پرتاب کرد و سطل آب را روی زمین گذاشت.
-کجایی مونی؟پیشبندتو انداختم تو آشپزخونه.من برم گورستان محفل اضافه کاری دارم امشب.حقوق نمیده که این کچل!

دستی پیشبند را در هوا گرفت.
-این دیگه چیه؟شاید به دردم بخوره!





پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱
خلاصه :

آنتونین دالاهوف به لرد سیاه گزارش میده که مرگخوارا در شکنجه زندانیا سهل انگاری میکنن.لرد تصمیم میگیره برای فهمیدن صحت این ماجرا تغییر قیافه بده(به کمک آنتونین شکل یک ماگل بشه) و به عنوان زندانی وارد شکنجه گاه بشه و ببینه چه خبره.روفوس از نقشه لرد مطلع میشه و اونو به گوش بقیه مرگخوارا میرسونه.
آنتونین با سه زندانی جدید وارد شکنجه گاه میشه...مرگخوارا نمیدونن کدوم یکی از اونا لرد سیاهه ولی مجبورن برای اثبات تواناییشون هر سه زندانی رو شکنجه کنن.
شکنجه اولی(که لرد نیست) تموم میشه.لونا راهی برای شناسایی لرد پیدا میکنه.قرار میشه از زندانیا سوالاتی درباره مشنگها پرسیده بشه و هر کدوم که جواب غلط داد مشخص میشه لرده.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رز با تردید جلو رفت.
-خب...زندانی اول که لرد نیست.زندانی شماره 2، جواب بده ببینم.کدوم کشور قهرمان جام جهانی 2011 شد؟

زندانی شماره دو وحشتزده کمی فکر کرد.
-ایتالیا؟!:worry:

رز قهقه بلندی زد.با صدایی که به گوش زندانیان و آنتونین نمیرسید زمزمه کرد:
-خودشه!گرفتیمش.همینه!جواب اسپانیا بود!

لینی با چهره ای اخم آلود به رز خیره شد.
-با این حساب خودتم ممکنه لرد باشی.چون سال 2011 جام جهانی نداشتیم.این سوال خوب نبود.خودم یکی دیگه میپرسم.زندانی شماره 3، جواب بده ببینم.ظرف رو با چی میشورن؟

زندانی سوم که به طرز عجیبی بی خیال به نظر میرسید جواب داد:
-مایع ظرفشویی،آب گرم، اسکاچ و از همه بهترم که ماشین ظرفشوییه.گرچه قبل از چیدن ظرفها باید کمی تمیزشون کنیم.بعدشم ممکنه لازم باشه دوباره بشوریمشون...

لینی یقه زندانی سوم را گرفت و او را کشان کشان بطرف دستگاه عجیبی برد.
-زندانی دوم اربابه.اطلاعات این یکی خیلی دقیق بود.همه مهارتای شکنجه مونو روی این نشون میدیم که ارباب ببینه و خوشحال بشه.:evilsmile:

ولی نکته ای که مرگخواران نمیدانستند این بود که سالهای پیش، تام ریدل در پرورشگاه مسئول شستن ظرفها بود...








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.