هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۳
دقايقي طول كشيد تا مرگخواران غيرتي لباس هاي شفادهندگان را بپوشند
-خب آقايون و خانم ها
توجه همگي به آشا جمع شد كه دوباره به بالاي منبر رفته بود
-ما چي هستيم؟
جمعيت نعره سر دادند:
-مرگخواااار
-چي ميخوايم؟
-دامبللللل
-كي ميخوايم؟
-همين حالاااا
-پس پيش به سوي اتاق دامبللل
-مرگخواااار
ناگهان همه به مرگخواري بس داغان(داغون) كه به تازگي از معجون هاي شگفت انگيز هكتور ميل كرده بود نگاه كردند و پس از كمي كروشيو بازي با مرگخوار مورد نظر راه اتاق دامبل را پيش گرفتند...

-هي شما
-سسيسس گوش ندين فقط بدويين
-با شمام
-بدوين بدويين
-وايسيد بينم شفادهنده ارشد صحبت ميكنه
-همش خرافاته بدويين
-ايستتتت
-خوب دوستان زمان ايستادنه
-چرا گله اي حركت ميكنيد؟ به اندازه كافي سرمون شلوغ هست. همه گي برين به بخش مراقبت از جادو هاي غير قابل درمان. اونجا چن تا بيمار نياز به كمك دارن
-نه حالا چيكار كنيم؟
-سريع ميريم كارو راه ميندازيم بعد ميريم سراغ دامبل

همه گي نادم و پشيمان به سمت بخش مراقبت از جادوهاي غير قابل درمان رفتند
-درو باز كن لودو
-من مي ترسم در داره ميلرزه اون تو همه ديوونه ان
-يكي اون در لعنتيو باز كنه
-خودت باز كن بلا
-ميدونين كه من واسه اربابم هر كاري رو ميكنم اما فعلا خستم
-يكي درو باز كنهههه
-آواداكاواراااااا
-كراب:|
-بله ؟
-چه عملي انجام دادي؟
-هيچي اومدم بگم آلوهومورا زبونم نچرخيد
- :|
- :|
- به جاش در ديگه تكون نميخوره اوني كه پشتش بود ديگه زجر نميكشه .
-بريم تو كه كلي عقب مونديم.




تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: داستان های گروهی(فصل 1)(هری پاتر کاراگاه وزارت خانه)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳
با توجه به بودجه كم وزارت خانه مجبور بود از لوازم شوخي فرد و جورج به عنوان مهمات استفاده كند.


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۰:۵۷ شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳
سلام ببخشید ترم جدید هاگوارتز کی شروع میشه؟
اصن شروع میشه؟


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: بیمارستان سوانح جادویی سنت مانگو
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۳
بیمارستان سنت مانگو ( آی عین اچ)
-ولم کنین ولم کنین پروففففففف
-لطفا ساکت باشید جناب.این همه سر و صدا کارو برای شفادهندگان ما سخت میکنه
-جناب باباته من میخوام پروفسورو ببنیم.برین کناررررر

هاگرید در حالی که با لگد شفادهندگان را کنار زد وارد اولین اتاق بخش آی عین اچ شد

-پروفسور پاشو پاشو هاگرید برات کیک اورده اااا ببخشید مثل اینکه اشتباه اومدم

بیمارستان سنت مانگو (طبقه همکف)

تعداد بسیار زیادی مرگخوار، شیون کنان وارد شده و جلوی میز پذیرش ایستادند.

-سلام امرتون
لینی اشاره ای به تختی که پیکر بی جان ولدمورت در آن افتاده بود ،کرده و گفت:
-ارباب ، ارباب بیهوش شدند. یه خبر خوب بهشون رسید دچار شوک شدند
-درسته، خوب ایشون رو ببرید بخش آی عین اچ

شفادهنده به هکتور اشاره کرده و گفت:
-و البته این آقایی که تختو با دستاش گرفته و میگه ارباب باید تو خونه درمان شه رو هم ببرید بخش روانی

تمامی مرگخواران لبخند خوش حالی زندند.(البته روایت هست خود ولدمورت هم ثانیه ای به هوش آمد. مرلین را شکر گفت و دوباره از هوش رفت)

بیمارستان سنت مانگو (بخش آی عین اچ)

-سلام
-ارباب دارن میمیرن سریع حالشو خوب کن
-حتما بزارید ببینم.خوب ایشون سکته قلبی کردن
تمامی مرگخواران از تعجب چشمان خود را تا جایی که ماهیچه هایشان کشش میداد باز کردند و شروع به پچ پچ کردند
-مگه ارباب قلب داره؟
-من که نمیدونستم
-بزارین اربابو ببرم خونه اینا هیچی نمیدونن
ناگهان پچ پچ مرگخواران توسط شفادهنده قطع شد
- البته ما مشکل کمبود اتاق داریم باید با یکی از بیماران قلبی تو یه اتاق باشند



تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: دعوت به همکاری با سایت
پیام زده شده در: ۱۶:۲۴ شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۳
سلام
بنده توي اينستاگرم سابقه مديريت چندين پيج رو داشتم(در صورت درخواست اسم پخ كنيد)
اكثر اعضاي ايراني اينستا نوجوون هستن و تعدادشون كم هم نيست
من هم با توجه به علاقه اي كه به سايت دارم ميتونم درباره ي ايفاي نقش كلي تبليغ و هيجان سازي كنم.

با تشكر
روبيوس هاگريد


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: *نقد پست های انجمن شهر لندن*
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
با سلام و خسته نباشيد
نقد لطفا
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... wtopic.php?post_id=290812


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: محله پریوت درایو
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳
-اين منوي آلبوسه
-نه سرورم امكان نداره .مردا نميتونن قرمه سبزي درست كنن اصن آشپزيشون خوب نيست
-خفه مثل اين كه ما هم مرد هستيم . دستپختمون بده؟
-ببخشيد سرورم. منظوري نداشتم.
- حالا كه اينطور شد تصميم داريم غذايي درست كنيم كه مهمانان انگشتانشون رو هم ببلعن. غذايي كه خادممون لودو به ما ياد داده ،نيمرو
-آفرين به شما
-خب
-خب
-خب
-خب
-كروشيو
-چرا ميزنيد ارباب؟
-ابله نميخواي بپرسي از كجا فهميديم منوي آلبوسه؟
-نه
-كروشيو
-ببخشيد زبونم نچرخيد ميخواستم بگم چرا
-چون ميخواد هممون شكل اون پاتر شيم بعد شما مرگخواراي خنگ بيايد اشتباهي منو به جاي پاتر بكشيد

لرد سياه فرياد ميزند:
-به چه حقي ارباب خودتونو به اشتباه ميكشيد ؟؟؟؟؟ كروشيو ماكسيما
-ولي ما هنوز اشتباهي مرتكب نشديم سرورم . ما رو عفو كنيد
-باشه ميبخشيم.
از اين مورتال كمبات بس خسته شديم
برويد و برايمان كال آف ديوتي اختيار كنيد



خانه خانم فيگ

دامبلدور بدليل شكي كه به برخي محفليون دارد افشا نميكند كه منو متعلق به او هست
-دابي خواست با پروفسور پس ٢٠١٤ زد
-الان نه دابي
-دابي جن آزاد بود.شرطي زد
-گفتم نهه
-١٠٠گاليون
-روشن كن :ي دسته يك هم واسه من
-پروفسور سوراخ بود

رينگ رينگ
يك عدد ويزلي به سمت در ميرود.
-بله
-بزرگترت خونه هست؟
-بله
-بگو بياد
-باشه.
پروفسوووور
-دامبلدور دكمه استاپ را زده و به سمت در مي آيد
-سلام جناب من مدير شوراي محله پريوت درايو هستم شما ميهمان خانم فيگ هستين؟
-اا.. بٓ
هنوز حرف پروفسور كامل نشده كه مدير شورا اضافه ميكند
-پس هزينه شارژ اين ماه خانم فيگ يكم زياد ميشه
اما غٓرٓز از مزاحمت اين سگ بود كه داشت چمن هاي پياده رو رو لگد مال ميكرد با توجه به اينكه قبلاا اينجا نديده بودمش حدس زدم واسه شما باشه
-سيريوس
-پس اسمش سيريوسه.
اميدوارم به سيريوس ياد بدين كه چطور بايد رفتار كنه
ببخشيد وقتتونو گرفتم
خدانگهدار




خانه خانم همسايه


پوف
شعله هاي آتش بخاري به رنگ سبز در آمده و چهره اي مخوف در آن ظاهر ميشود
-سلام
-سلام قربان حالتون چطوره
-خوبم نقشه چطور پيش ميره


ویرایش شده توسط روبيوس هاگريد در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۶ ۱۵:۳۵:۳۴


پاسخ به: مدیریت جلسات حضوری سایت | تهران (رسمی)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳
بچه ها اميدوارم بهتون خوش گذشته باشه
همه چي اوكي بودكه بيام اما از مدرسه اومدم خوابم برد( از فرط خستگي:دي)
ايشالله دفعه بعد ميام
(مرلينم ميكشم ميارم)


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳
من آن جادوگر مغرورم که می میرم ز بی یاری
ولی با خفت و خاری پی مرگخوار نمیگردم


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: ستاد انتخاباتی مرلین کبیر +18
پیام زده شده در: ۲۱:۴۱ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳
هاگرید درحالی که با یک دستش اعلامیه هایی که عکس جناب مرلین روی آنها نقش بسته است را به جارو سوارانی که از خیابان کنار سوله(ستاد موقت وزیر مرلین) رد می شوند می دهد، با دست دیگر بخش سیاسی پیام امروز را میخواند.
او یک لیوان چای چیز دار (مثل شربت شهادت میمونه بخوری میری بهشت)را روی میز کنار خود گزاشته و هر چند وقت یک بار با نی آن را میخورد که ناگهان پووووووووووووووووف
-این چیه این دختره ویزلی گفته:

اتهام ساحره ستیزی جینی ویزلی به مرلین
استفاده ابزاری از حوری ها

-آخه عزیز من ابزار چیه:|
و شروع به نوشتن بیانیه ای سریح علیه تهمت ذکر شده می کند:

با عرض سلام خدمت تمامی اعضای دنیای جادوگری
طی اتهامات ساحره ی فعال ستاد یکی از کاندیدها و برای رفع شبهات دست به قلم شدم

1-حوری انسان نیست:| (خود آن دوست عزیز یک غول زیر شیروانی در خونشون دارن:| استفاده ابزاری(اینم ابزاریه خو:|) و بردگی(فک نکنم بش حقوق بدین) از یه مرد)

2- در صورتی که مرلین کبیر سخاوت مندانه به بهشت می برند و راه راست را نشان میدهند و یک حوری ناچیز هم میدهند، کاندیدای مورد نظر با کمال سخاوت چای شربت و شیرینی می دهند.آن هم صلواتی
2-1 صلوات به کی؟ مرلین؟=)) خوب خود مرلین هستن چرا میرین راه کج (از فرمایشات مرلین:همانا که با نام ما شما را گمراه می کنند شما می اندیشید که راه راست است در صورتی که کج هم هست)
2-2 استفاده ابزاری از شیرینی و شربت و چای براي راي گرفتن
با تشكر از اينكه وقت گران بهاتونو گرفتم
روبيوس هاگريد


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.