هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳ سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۹
تصویر شماره 5
هریانا دختری ریز نقش با موهایی پر کلاغی و چشم هایی به زیبایی اسمان بود.
انگونه که میتوانستی ساعت ها در چشم هایش خیره شوی .او از زیبایی و باهوشی چیزی کم نداشت اما مثل اینکه وقتی میخواستند مهربانی و ارام بودن را تقسیم کنند هریانا باز هم جسته بود به اخر صف و انجا نشسته بود
اگر روزی چیزی را نمیشکست یا بدون شکستن لوله های پدرش او را نگاه میکرد مثل این بود که هریانا مریض است و پدرش به شدت وحشتناکی ناراحت میشد
او زبانی به تیزی زبان مار داشت که هر بار کسی نیشش را میخورد
/ به جز پدرش که تنها کسی بود که از این زبان در امان بود /
او به طور وحشتناکی بازیگوش باهوش و همچنین زیبا بود و مانند پدرش معجون سازی را خیلی دوست داشت
پدرس سورورس اسنیپ معلم معجون سازی مدرسه هاگوارتز بود مدرسه ای که هریانا قرار بود هفته بعد برود
پدرش سخت تلاش میکرد حداقل در این هفته چیزی از شخصیت و محکم بودن خودش در کله ی هریانا فرو کند که متاسفانه مثل دانه فشاندن در نمک زار بود
ان دو کاملا بر خلاف هم بودند وقتی سوروس و هریانا را کنار هم قرار میدادی سورورس محکم و با وقار و اما هریانا با دندانی شکسته و ظاهری اشفته بود نیمه ای از این شیطنت ها به دراکو مالفوی هم مربوط میشد دوست هریانا انها با هم بزرگ شده بودند و هریانا کمی خوی مالفوی را گرفته بود طوری که هفته پیش پدرش که او را خیلییی دوست میداشت فریادی زد گفت:
-هریانا بسه!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با این حال روزی که در قطار نه و سه چهارم رفتند پسری از او پرسید:
- من هم میرم هاگوارتز راستی بنظررت والدینمون دیوانه نشدند ؟
دراکو سعی میکرد او را از پسرک جدا کند
/ اگر بلایی سر پسرک بیچاره نمی اورد زیاد بود /
هریانا پرسید :
-چرا ؟
پسرک سرش را تکان مختصری داد و گفت :
-اخه بنظرت سکوی نه و سه چهارم داریم؟؟؟؟
هریانا هم با پرویی تمام پاسخ داد :
-بنظرم تو از 100 نمره نه و سه چهارم رو داری چون عقلت در همین حد است .
پس از ان با دراکو به ان سمت دویدند
وقتی که به هاگوارتز رسیدند اون مبهوت شده بود از این قلعه زیبا و با شکوه!
او تمام سعیش را میکرد تا با وقار و محکم مثل پدرش باشد البته اگر
/ خوردن با سر روی زمین بدلیل پوسته موز{ پسری که زنده ماند } در همان لحظه از او متنفر شد و همچنین ریختن صندلی ها روی هم مانند دومینو چون بنظرش با حال می امد/
البته وقتی که پروفسوری به نام مگ گوناگال اسم او را فریاد زد او زیر نگاه های خیره غرق شد : تا به حال فرزند هیچ کدام از معلم ها در هاگوارتز نبوده است .
هریانا پاکوبان به سمت صندلی رفت و ارام روی ان نشست البته ارام هریانا جستن روی صندلی بود .
پروفسور گفت :
-ارام تر بانوی جوان !
ظاهرا فکر میکرد هریانا عذر خواهد خواست اما با نگاه خیره هریانا رو به رو شد . وقتی کلاه روی سرش قرار گرفت صدای در سرش گفت :
-تو یک اصیل زاده ای میدانستی ؟
با تمام وجود تعجب کرد سپس در سرش پاسخ داد :
-پس من اسلیترین رو میطلبم.
کلاه هم با صدایی فریاد مانند که هریانا را به خود اورد فریاد زد :
-اسلیترین!
اما قبل از اینکه کلاه از سر برداشته شود کلاه با صدایی بم گفت :
-قدرتت بی نهایت ازش به شایستگی استفاده کن...............

----

پاسخ:

خب... اینبار یکم بهتر شد.
قابل قبول تر شد نسبتا...

با ارفاق فراوان و به امید اینکه در ایفای نقش پیشرفت کنی تایید شد!


مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط 127528973811 در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۹ ۱۷:۱۴:۱۹
ویرایش شده توسط 127528973811 در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۹ ۱۷:۲۰:۵۱
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۹ ۱۹:۰۲:۵۰
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۹ ۱۹:۰۳:۴۸

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!



پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۱ سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۹
داستان با شناسه اصلی هریانا
تصویر شماره 5
وقتی پروفسور مگ گوناگال گفت {هریانا اسنیپ} همه با نفرت و تعجب به او نگاه کردند به جز اسلیترین ها که تعجب نکرده بودند .البته .....بار ها انها را دیده بود سال بالایی های قلدر اسلیترین .با اینکه دختر {سوروس اسنیپ }معلم معجون سازی بود اما استثنائی برای او هیچ کس قبول نکرد به جز دراکو مالفوی ....معلوم بود او دوستش بود. دوستان هم را مسخره...... شاید باید از این یک میگذشت . تا حالا هم شخصیت پدرش را نشان داده بود : یک بار با یک پوسته موز دم در با سر روی زمین فرود امد .یک بار هم برای نشستن روی صندلی لیز خورده و باعث چپ شدن صندلی شده بود. ولی باز هم داشت سعیش را میکرد نه کاملا ولی به خیال خود میکرد هنوز حرف پدرش در ذهنش روان بود : اروم .ملایم .با وقار .زیبا .... البته از زیبایی چیزی کم نداشت .اخرین توصیه پدرش این بود : اگر میخواهی سر گروهت باشم وقتی سخنی در ذهنت امد کدام گروه را میخواهی بگو : اسلیترین ..... او ارام روی صندلی نشست .البته نه خیلی ارام ارام در حد پریدن او خیلی پر جنب و جوش بود نمیتوانست هیچ گاه ارام بنشیند ...... پوروفسور مگ گوناگال گفت: ارام بانوی جوان ...... ای وای بببخشید ... وقتی کلاه روی سرش قرار گرفت حس عجیبی داشت دوستش داشت. نگهان صدایی در سرش گفت :میدانستی تو یک اصیل زاده ای؟ او اصلا از اینکه کسی در سرش سخن میگوید تعجب نکرد اما تعجبش این بود که به گفته شد او یک اصیل زاده است .با تعجب و وحشت به دراکو نگاه کرد ولی او چیزی نفهمید گفت :واقعا؟ باز هم صدا گفت :بله تو یکی از قدرتمند ترین ادم هایی هستی که گروهبندیشون کردم از قدرتت به نحو شایسته استفاده کن. حالا چه گروهی را دوست داری؟ او با اینکه فقط پدرش به او گفته بود بگو {اسلیترین} ولی صدایی در قلبش به او نحی میزد اسلیترین چشمانش را بست و منتظر ماند کلاه با صدایی فریاد مانند که هریانا را شوکه کرد گفت اسلیترین........................

----
سلام.
نیازی نیست انقدر شناسه بسازی... یکبار که شناسه بسازی و پست بزنی کافیه و باید صبر کنی تا به همون یک پستت رسیدگی بشه.
این پست اشکالات خیلی زیادی داره.
اول از همه در مورد ظاهرش:
نقل قول:
وقتی پروفسور مگ گوناگال گفت {هریانا اسنیپ} همه با نفرت و تعجب به او نگاه کردند به جز اسلیترین ها که تعجب نکرده بودند .

این چیزیه که نوشته بودی. که حالت چندان جالبی نداره. و در واقع باید به این شکل نوشته بشه:
وقتی پروفسور مگ گوناگال گفت:
- هریانا اسنیپ!

همه با نفرت و تعجب به او نگاه کردند به جز اسلیترین ها که تعجب نکرده بودند .


در مورد سوژه ت، خیلی خیلی سریع پیش بردی. از روی همه جزئیات پریدی، من انتظار دارم توصیفات بیشتری بنویسی. شخصیت هریانا رو بیشتر توصیف کنی و خواننده رو بیشتر با حال و هوای پست آشنا کنی.
در نتیجه، منتظر یه پست بهتر ازت هستم... و خواهشا با همین شناسه ارسال کن. نیاز نیست شناسه جدید بسازی یا ده تا پست دیگه بفرستی!

فعلا تایید نشد!


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۹ ۱۲:۱۳:۰۱
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۹ ۱۲:۱۳:۲۳
ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۹ ۱۲:۱۳:۴۷

ارباب من Lord

گر کسی مرا ببیند نتواند که ببیند چون که او قارقارو نیست!

قاقاروی بدون مو!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.