هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (بلاتریکس.لسترنج)



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
سلام خدمت همتون.

اجازه بدين كمى صبر كنيم كه هم اگه شخص ديگه اي هم ميخواد چيزى بگه، بگه و هم من سر فرصت همه ى صحبت هاتون رو بخونم، فكر كنم و جواب بدم.

ميام خدمتتون و كامل و جامع جواب ميدم.



I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۷:۰۴ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
بلاتریکس اون دماغ رو میخواست... باید اون رو میخورد... سرعت حمله اش رو بیشتر کرد...
اما حس می کرد که به جای نزدیک شدن به لرد سیاه، مشغول درجا زدنه.
ایستاد و به دنبال مانع حمله اش گشت و خیلی سریع اون رو پشت سرش پیدا کرد...
جا لباسی که موهاش به اون گره خورده بود.

دقایقی بعد، سالن جلسات

لرد سیاه با دقت به چشمان تک تک مرگخواراشون خیره شدن.
-بلاتریکسمون به ما حمله کرد.

-بله...بچه ها تعریف کردن!

جا شمعی، وقتی میبینه صدا از هیچ کس در نمیاد، تصمیم میگیره یه چیزی بگه...نمیشه که صحبت لرد مملکت بدون جواب بمونه.
ولی لرد سیاه که زیاد از هم صحبتی با جا شمعی ها خوششون نمیومد، چنان چشم غره ای به جا شمعی رفتن که همراه با شمعش آب شد و ریخت.

-بله...داشتیم می گفتیم... بلاتریکسمون میخواست ما رو بخوره.
-ارباب دیدین چی شد؟...بلاتریکستون اوراقی شده. دیگه به درد نمیخوره. اجازه بدین ببریمش بازیافت و یه دونه نوش رو بگیــــ...

کراب با دیدن صورت سرخ شده ی لرد تصمیم میگیره همون سکوتش رو پیشه کنه!

لرد نگاهشون رو از کراب برمیدارن ولی به سرعت تصمیمشون عوض میشه و یه بار دیگه به سمت کراب چشم غره میرن. اما چون دیگه کرابی رو صندلی وجود نداشت، چشم غره هدر میره.
-کراب کو؟
-اربـــــــاب!

ملت مرگخوار به دنبال صدای کراب، سر هاشون رو میکنن زیر میز و با بلاتریکسی که با پیشبند و چاقو و چنگال، رو شکم کراب نشسته بود، رو به رو میشن.

-مرگخوار خوارم و مرگخوار میدرم!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۷
خلاصه:

به دستور دامبلدور، ورود اسليتريني ها به آشپزخونه ممنوعه. غذايي هم براشون سرو نميشه و سهميشون، به مدت يك هفته، روزي يك سيبه! حالا لرد سياه صبحونه ميخوان و گویل باید هر چه سریعتر مرگخواری تو هاگوارتز پیدا کنه و ازش غذا بگیره.
.....................................................................

گویل گوشه ای نشست و سعی کرد به مغزش فشار بیاورد... چگونه میتوانست مرگخواری را شناسایی کند؟
ولی خیلی زود متوجه شد که سعی کردن، چاره ی کار نیست. پس چوبدستی اش را درون گوش چپش فرو برد و فشار داد...
بیشتر فشار داد...
بیشتر حتی و...

پق!

مغزش از درون گوش راستش بیرون پرید. آن را با دو دست گرفت و چلاند...!
ناگهان صفحه نمایش بزرگی از مغزش بیرون زد و شروع به نمایش کرد.

گویل دوان دوان به سمت تالار ریونکلاو می رفت.
به تالار رسید. در تالار باز شد و...
متاسفانه شما به این قسمت دسترسی ندارید!


گویل با عصبانیت مغزش را جمع و دوباره به درون گوشش فرو کرد.
-ای بابا... لوس! مسخره! تو فکر و خیالمون هم نمیتونیم بریم تو تالار ریونـ... ریون! آره!...همینه! باید برم تالار ریونکلاو از لینی بخوام که غذا بده بهمون! هرچی باشه اون مرگخواره! مطمئنم که مرگخواره!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۳۲ دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۷
بررسى پست شماره ٣٤٧ مرگخواران دريايى، آستريكس:

نقل قول:
خودم یدونه موضوع اضافه کردمو تمومش کردم فقط خواستم درجا بزنم و یه راه به سوژه نشون بدم.

در مورد اين سوژه، به نظر من بهترين كار همين كاري بود كه انجام دادين. همين كه يه سوژه رو بنويسيم و رد شيم.
البته ميتونيم سوژه هارو سوخت نديم. بخشيش رو بذاريم براى نفر بعد. اين كار رو معمولا وقتي سوژه هامون محدودن انجام ميديم. ولي اينجا يك دنيا سوژه وجود داره و قطعا بهتره يكي رو بنويسيم و تموم كنيم.

نقل قول:
کوتاه نوشتم چون فک کردم زیاد کشش ندم بهتره. کمی جاهم برا بقیه مرگخوارا بزاریم.

بذاريم.

عموما جايى كه نميخوايم سوژه رو اصلاح كنيم و يا سوژه جديد بديم، بهتره طولانى ننويسيم.
طول پستتون كاملا مناسب بود. نه كوتاه بود و نه طولانى.

نقل قول:
گیاه گوشت خوار درحال ور رفتن با ملاقه بود و پیکسی هم درحال دور شدن ازش.

اينجا شما يه برگشت به عقب داشتين.
اصولا خوبه كه پست رو از ادامه ى آخرين جمله پست قبل شروع كنيم. كه خواننده اى كه داره ميخونه، پيوستگيشون رو حس كنه.
اينجا يه جور دوباره تكرار شدنه. بهتر بود از پاراگراف بعد شروع كنين. از جايى كه لينى داره ميره سمت در.

نقل قول:
لینی راهشو به طرف در مغازه کج کرد و از مغازه بیرون رفت. کمی به اون ور این ور نگاه کرد ولی نظری نداشت که کجا بره.

صدای شاهین از بالای سر لینی به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاظر خورشید که پشتش بود کاملا واضه نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.

با خودش فکر کرد که میتونه از این شاهین کمک بگیره. شاهین داشت نزدیکتر میشد. لینی برای اینکه هم بهتر ببینتش و هم افتاب پس گردنشو نسوزونه کمی خودشو کشید به سمت سایه. ناگهان چشاش گرد شد!. شاهین پنجه هاشو تیز کرده بود و برای صرف ناهار درحال نزدیک شدن به لینی بود.

"واضح" درسته.
جايى كه معلومه شخصيتمون كيه، لزومه به تكرار اسمش و يا استفاده از ضمير نيست.

لینی راهشو به طرف در مغازه کج کرد و از مغازه بیرون رفت. کمی به اون ور این ور نگاه کرد ولی نظری نداشت که کجا بره.
صدای شاهین از بالای سرش به گوشش رسید , سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاطر خورشید که پشتش بود کاملا واضح نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.
با خودش فکر کرد که میتونه از این شاهین کمک بگیره. شاهین داشت نزدیکتر میشد.
لينى برای اینکه هم بهتر ببینتش و هم افتاب پس گردنشو نسوزونه کمی خودشو کشید به سمت سایه. ناگهان چشاش گرد شد!. شاهین پنجه هاشو تیز کرده بود و برای صرف ناهار درحال نزدیک شدن بهش بود.


اين چند پاراگراف تكه تكه شده بودن. نظم پست رو بهم ريخته بودن و پيوستگيشون از بين رفته بود.

نقل قول:
صدای شاهین از بالای سر لینی به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاظر خورشید که پشتش بود کاملا واضه نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.

بهتر بود كه دوبار از "ببينه" استفاده نكنين. با توجه به اينكه نميتونست واضح ببينه، بهتر بود تو جمله دوم، اينجوري بنويسين:

صدای شاهین از بالای سرش به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاطر خورشید که پشتش بود کاملا واضح نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو حس مى كرد.

اون ميد اين چاينا باعث توقف خواننده ميشه. تو حالتى كه داره سريع ميخونه، يه كلمه غريبه به چشمش ميخوره و تمركزش به هم ميريزه.

نقل قول:
لینی نفس راحتی کشید و بعد به اطرافش نگاه کرد.
گل گوشت خوار که از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود و از نامیدی داشت سیگار می کشید.
صاحاب مغازه که داشت فوتبال میدید و شاگردش با زیر پیرهنی خرو پف می کرد.
ولی چند تا زنبور اونور تر درحال ور رفتن با یه گل بودن که نظر لینی رو بخودشون جلب کردن.


لینی نفس راحتی کشید و بعد به اطرافش نگاه کرد.
گل گوشت خوار از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود و از نامیدی داشت سیگار می کشید.
صاحاب مغازه داشت فوتبال میدید و شاگردش با زیر پیرهنی خرو پف می کرد.
ولی چند تا زنبور اونور تر درحال ور رفتن با یه گل بودن که نظر لینی رو بخودشون جلب کردن.


نا اميدى درسته.
وجود "كه" باعث ميشه انتظار يه توضيح داشته باشيم. مثلا:

گل گوشت خوار كه از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود، داشت از ناامیدی سیگار می کشید.

اينجا با يه ويرگول، جمله هارو جدا كردم و جمله دوم به شكل يه توضيح در مورد جمله اول درومده. يعنى: گل كه خسته شده بود، داشت چيكار ميكرد؟ سيگار ميكشيد.

پست خوبى بود. سوژه رو پيش نبردين. جهت خاصى هم بهش ندادين كه اين خوبه. با جمله آخر، يه سوژه به نفر بعد دادين ولى دستش رو هم باز گذاشتين كه ازش استفاده كنه يا بره سراغ چيز ديگه. كه اينم خوبه. فقط كمبود ديالوگ تو پست به شدت احساس ميشد.

توصيفاتتون كمى جاى كار داره. چيزى كه تو ذهنتون بود رو نتونستين با همون كيفيت بنويسين. رو اين مورد كمى كار كنين. همينا ديگه...

موفق باشيد.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: عتیقه فروشی و فروشگاه لوازم جادوگری گل نیلی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۷
لرد سياه آن كمد را ميخواستند.
پس تنها يك كار باقى مى ماند.

-پيش به سوى كوچه دياگون!

كوچه دياگون

-آى بدو اين ور بازار! پاتيل دارم... پاتيل هاى درجه ١. خودش ميپزه... خودش ميشوره و حدس بزنيد...! شما رو هم ميشوره! و از اون جالب تر... صبح ها ميره نون ميخره!... آى خونه دار و بچه دار... بدو اين ور بازار!

تمامى بسيج مرگخواران به يك باره متوقف شدند.
-هى... اون...؟
-هكتور!

هكتور با شنيدن نامش، به سمت صدا برگشت و با ديدن مرگخواران، با سر درون پاتيل پيش رويش پريد.
مرگخواران به سمت پاتيل رفتند.
-بيا بيرون هكتور!

-اينجا هكتور نداريم!
-يعنى چى كه هكتور نداريم؟ پريد تو تو! ديديم! بدش.
-نميدم. پاتيل، ملاقه اش رو ميفروشه... هكتورش رو نه!

-پاتيل ميخواى چيكار آبجى؟... بيا كمد رويا ببر!

صدا، صداى ماندانگاس بود.

-كمد! ميخريمش!

دقايقى بعد، مرگخواران به همراه رودولفى كه كمد را پشتش بسته و دولا دولا مسير را طى مى كرد، به سمت خانه ريدل ها راهى شدند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: عضویت در کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۷
اسكورپيوس عزيز

متاسفانه ليگ فعلى تموم شده.
ليگ بعدى ميبينيمت!

موفق باشى.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۹۷
مرگخواران نگاهى با مضمون "حالا چه خاكى بريزيم سرمون؟" به يكديگر انداختند.

-اربـاب؟... بريم؟
-بريد!

-اربـاب از كدوم رفتن ها؟... از اينا كه بريم يه چرخ بزنيم و اعصابتون كه آروم شد برگرديم ديگه؟
-خير! واقعى بريد!

اين بار كار براى مرگخواران از فكر كردن گذشته بود. پس دسته جمعى سراغ گلدان رز رفتند. نفرى يك مشت خاك برداشته و بر سرشان ريختند. سپس رز نيز براى سهولت در كار، سرش را داخل خاكش فرو كرد.
درست در همان لحظه، راه حلى به كاسبرگش خطور كرد.

-باشه اربـاب! هرچى كه شما بگين! من رفتم.

و از سالن خارج شد. اما به جاى رفتن به سمت در خروجى، گلدانش را بالا كشيد و پله ها را تلق تلوق كنان بالا پريد و روى طاقچه راهرو اول، خودش را به "گلدان مصنوعى بودن"، زد.

رز فعلا از جدايى از اربابش و آوارگى نجات پيدا كرده بود. لاكن در طبقه پايين، لرد با قاطعيت منتظر رفتن ساير مرگخواران بودند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱:۳۲ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۷
بيا فحش بده تا دست راستتم شبيه دست چپت كنم!

كجا: تو انبار!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱:۱۹ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۷
منم ميام اربـاب! منم ميام!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: حمله!!!!!!
پیام زده شده در: ۱:۰۴ چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۷
تاييد نشد!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.