بررسى
پست شماره ٣٤٧ مرگخواران دريايى، آستريكس:
نقل قول:
خودم یدونه موضوع اضافه کردمو تمومش کردم فقط خواستم درجا بزنم و یه راه به سوژه نشون بدم.
در مورد اين سوژه، به نظر من بهترين كار همين كاري بود كه انجام دادين. همين كه يه سوژه رو بنويسيم و رد شيم.
البته ميتونيم سوژه هارو سوخت نديم. بخشيش رو بذاريم براى نفر بعد. اين كار رو معمولا وقتي سوژه هامون محدودن انجام ميديم. ولي اينجا يك دنيا سوژه وجود داره و قطعا بهتره يكي رو بنويسيم و تموم كنيم.
نقل قول:
کوتاه نوشتم چون فک کردم زیاد کشش ندم بهتره. کمی جاهم برا بقیه مرگخوارا بزاریم.
بذاريم.
عموما جايى كه نميخوايم سوژه رو اصلاح كنيم و يا سوژه جديد بديم، بهتره طولانى ننويسيم.
طول پستتون كاملا مناسب بود. نه كوتاه بود و نه طولانى.
نقل قول:
گیاه گوشت خوار درحال ور رفتن با ملاقه بود و پیکسی هم درحال دور شدن ازش.
اينجا شما يه برگشت به عقب داشتين.
اصولا خوبه كه پست رو از ادامه ى آخرين جمله پست قبل شروع كنيم. كه خواننده اى كه داره ميخونه، پيوستگيشون رو حس كنه.
اينجا يه جور دوباره تكرار شدنه. بهتر بود از پاراگراف بعد شروع كنين. از جايى كه لينى داره ميره سمت در.
نقل قول:
لینی راهشو به طرف در مغازه کج کرد و از مغازه بیرون رفت. کمی به اون ور این ور نگاه کرد ولی نظری نداشت که کجا بره.
صدای شاهین از بالای سر لینی به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاظر خورشید که پشتش بود کاملا واضه نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.
با خودش فکر کرد که میتونه از این شاهین کمک بگیره. شاهین داشت نزدیکتر میشد. لینی برای اینکه هم بهتر ببینتش و هم افتاب پس گردنشو نسوزونه کمی خودشو کشید به سمت سایه. ناگهان چشاش گرد شد!. شاهین پنجه هاشو تیز کرده بود و برای صرف ناهار درحال نزدیک شدن به لینی بود.
"واضح" درسته.
جايى كه معلومه شخصيتمون كيه، لزومه به تكرار اسمش و يا استفاده از ضمير نيست.
لینی راهشو به طرف در مغازه کج کرد و از مغازه بیرون رفت. کمی به اون ور این ور نگاه کرد ولی نظری نداشت که کجا بره.
صدای شاهین از بالای سرش به گوشش رسید , سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاطر خورشید که پشتش بود کاملا واضح نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.
با خودش فکر کرد که میتونه از این شاهین کمک بگیره. شاهین داشت نزدیکتر میشد.
لينى برای اینکه هم بهتر ببینتش و هم افتاب پس گردنشو نسوزونه کمی خودشو کشید به سمت سایه. ناگهان چشاش گرد شد!. شاهین پنجه هاشو تیز کرده بود و برای صرف ناهار درحال نزدیک شدن بهش بود.اين چند پاراگراف تكه تكه شده بودن. نظم پست رو بهم ريخته بودن و پيوستگيشون از بين رفته بود.
نقل قول:
صدای شاهین از بالای سر لینی به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاظر خورشید که پشتش بود کاملا واضه نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو می تونست ببینه.
بهتر بود كه دوبار از "ببينه" استفاده نكنين. با توجه به اينكه نميتونست واضح ببينه، بهتر بود تو جمله دوم، اينجوري بنويسين:
صدای شاهین از بالای سرش به گوشش رسید , لینی سعی کرد به شاهین نگاه کنه ولی به خاطر خورشید که پشتش بود کاملا واضح نمی تونست ببینه. فقط نزدیک شدنشو حس مى كرد.اون
ميد اين چاينا باعث توقف خواننده ميشه. تو حالتى كه داره سريع ميخونه، يه كلمه غريبه به چشمش ميخوره و تمركزش به هم ميريزه.
نقل قول:
لینی نفس راحتی کشید و بعد به اطرافش نگاه کرد.
گل گوشت خوار که از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود و از نامیدی داشت سیگار می کشید.
صاحاب مغازه که داشت فوتبال میدید و شاگردش با زیر پیرهنی خرو پف می کرد.
ولی چند تا زنبور اونور تر درحال ور رفتن با یه گل بودن که نظر لینی رو بخودشون جلب کردن.
لینی نفس راحتی کشید و بعد به اطرافش نگاه کرد.
گل گوشت خوار از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود و از نامیدی داشت سیگار می کشید.
صاحاب مغازه داشت فوتبال میدید و شاگردش با زیر پیرهنی خرو پف می کرد.
ولی چند تا زنبور اونور تر درحال ور رفتن با یه گل بودن که نظر لینی رو بخودشون جلب کردن.نا اميدى درسته.
وجود "كه" باعث ميشه انتظار يه توضيح داشته باشيم. مثلا:
گل گوشت خوار كه از ور رفتن با ملاقش خسته شده بود، داشت از ناامیدی سیگار می کشید.اينجا با يه ويرگول، جمله هارو جدا كردم و جمله دوم به شكل يه توضيح در مورد جمله اول درومده. يعنى: گل كه خسته شده بود، داشت چيكار ميكرد؟ سيگار ميكشيد.
پست خوبى بود. سوژه رو پيش نبردين. جهت خاصى هم بهش ندادين كه اين خوبه. با جمله آخر، يه سوژه به نفر بعد دادين ولى دستش رو هم باز گذاشتين كه ازش استفاده كنه يا بره سراغ چيز ديگه. كه اينم خوبه. فقط كمبود ديالوگ تو پست به شدت احساس ميشد.
توصيفاتتون كمى جاى كار داره. چيزى كه تو ذهنتون بود رو نتونستين با همون كيفيت بنويسين. رو اين مورد كمى كار كنين. همينا ديگه...
موفق باشيد.