اتحاد زرد و قرمز؛ گویینگ مری vs
ترانسیلوانیا
پست اول همه ی چراغ ها خاموش بود و اتاق در تاریکی مطلق قرار داشت،کسی نمی توانست بادکنک های زرد و قرمز که دور تا دور اتاق آویزان شده بودند و ریسه های دو رنگی که جمله هایی مثل:
«
گویینگ مری برنده!» و یا «
قهرمان لیگ کیه؟گویینگ مریه!»
روی شان نوشته شده بود را ببیند. آن اتاق تاریک، محل برگزاری جشن پیروزی گویینگ مری بر مرلینگاه سازی لندن بود.
جشن اعضای گویینگ با بقیه ی جشن ها یک فرق اساسی داشت و آن این بود که لارتن کرپسلی نمی توانست در روشنایی باشد به همین دلیل اعضا مجبور شدند جشن را در تاریکی بگیرند و حالا که جشن شان معمولی نبود لباس هایشان هم نباید معمولی می شد و این گونه شد که جشن بیشتر از اینکه شبیه جشن پیروزی باشد، شبیه هالووین شد.
روی سر هر یک از بچه ها دو جفت شاخ قرمز نورانی قرار داشت و به لطف نور کمی که داشت می شد هاله ای از صورت بچه ها را دید.
بچه ها دو به دو مشغول صحبت باهم و تمام کردن خوراکی های روی میز بودند.
در این میان تنها دورا بود که استرس داشت و دائم با لیوان نوشیدنی اش از این طرف اتاق به آن طرف رژه می رفت و قوانین بازی را گوش زد می کرد.
بچه ها بی خیال تر از قبل سرشان را در تایید حرف دورا تکان می دادند و خود را با خوراکی ها مشغول می کردند.
جشن تا پس از نیمه ی شب و قبل از طلوع خورشید ادامه داشت و پنج دقیقه قبل از طلوع دل انگیز خورشید، دورا همه را به رخت خواب فرستاد تا کمی استراحت کنند و برای بازی فردا آماده شوند.
ساعت 10 شب - رختکن گویینگ مریاعضای تیم گویینگ مری به طور پراکنده نشسته بودند و دورا کنار تخته ی سیاه خط کش به دست ایستاده بود و مشغول توضیح تاکتیک بود.
رز موفرفری و رایان مو زرد در سمت چب دورا روی صندلی دانشجویی مشنگی نشسته بودند و دستانشان را زیر سرشان گذاشته بودند و به لالایی های دورا گوش می کردند و چرت می زدند.
در سمت راست دورا، فرد و آلبوس روی مبل قرمز زهوار در رفته ی گوشه ی اتاق باهم در گیر بودند و جارو هایشان را به سر و کله ی همدیگر می زدند و کوچک ترین توجه ای به حرف های دورا نداشتند.
در بین دو گروه نوجوان، بزرگ تر های گروه،لارتن کرپسلی و گودریک گریفندورپاهایشان را روی هم انداخته بودند و در کمال ادب به صحبت های دورا گوش می دادند.
دورا با خط کش بلندش به نقاشی روی تخته اشاره کرد و گفت:
-دروازه بانشون اسمش گلرت گریندل والده که حدود یه قرن پیش...
باری خیمازه ای کشید و گفت:
-نیمفا خودمون می دونیم گلرت کیه!
نیمفا از اینکه سخنرانی اش قطع شده بود ناراحت شد ولی به روی خودش نیاورد و ادامه داد:
- باری سر بازی...
رز دوباره حرفش را قطع کرد و پرسید:
- سر بازی؟ سر بازی چه ربطی به مسابقه داره؟
دورا با عصبانیت داد زد:
-
سر بازی با ترانسیلوانیا حواست رو جمع کن، به مو هات ور نرو،با تماشا چیا سلفی نگیر و برای دور بین های پیام امروز ژست نگیر...شما دوتا بس کنین دیگه!
آلبوس و فرد جاروهایشان را کنار گذاشتند و مثل بچه ای خوب و مودب نشستند و دورا ادامه داد:
-مهاجماشون روونا، ویلبرت و دافنه هستند که خودتون می شناسیدشون و لازم نیست توضیح بدم.گوردیک و رز دور مهاجم ها می چرخین ولی زیاد پاس کاری نکنین و بعد بدین به لارتن...
خط کش را رو به لارتن گرفت و گفت:
-لارتن تو با سرعت می ری جلو و توپ رومی اندازی تو دروازه و سریع بر می گردی سر جات. کسی مشکلی داره؟
- :no:
دورا نقاشی دیگری را به تخته وصل کرد و گفت:
- این دو تا مهاجم هاشون لودو و آماندا هستن. فردی منو تو باید توپ رو به سمت مدافع ها و جستجو گرشون پرت کنیم و مواظب آماندا باشیم یهو می زنه به سرش خونش کم میاد مارو می گیره خونمون رو می خوره!
لارتن برای اولین بار شروع به حرف زدن کرد:
-آماندا اون موبلنده هست؟
دورا نقاشی آماندا را به دست لارتن داد.لارتن خوب براندازش کرد و گفت:
-خوشگله!گفتی خون آشامه؟
-آره.
لارتن تصمیم خودش را گرفت و با صدای بلند اعلام کرد:
-کسی حق نداره به نامزد من نزدیک بشه!
گویینگ مريون با تعجب گفتند:
-نامزدت؟
-اوهوم.
-از کی شد نامزدت؟
-از همین لحظه به بعد.
گویینگ مریون:
رز که خواب از سرش پریده بود ویبره زنان گفت:
- عشق در نگاه اول!چه باحال!
ولی فرد مثل رز قضیه را با حال نمی دید و گفت:
-یعنی چی که کار به نامزد من نداشته باشین؟حالا به اینکه نامزدت هست یا نه کاری نداریم ولی ما باید وظیفمون رو انجام بدیم نمی شه که بهش کار نداشته باشیم و توپ نزنیم!
-اگه بلایی سر نامزدم بیاد من می دونم با تو!
-عه یعنی چی؟ببین دورا ! من که گفتم این به درد بازی توی لیگ نمی خوره هی اصرار کنین الان اگه ادموند اومده بود هیچکدوم ازاین مشکلات رو نداشتیم بعدشم ادموند نمی زد عاشق دختر مردم بشه. :vay:
با تمام شدن حرف فرد، بین او و لارتن دعوا راه افتاد. لارتن با قدرت شبحی اش در برابر جادوی فرد.
دورا و گودریک سعی می کردند آن دو را از هم جدا کنند.
رز، باری و آلبوس که از سر گرفتن دعوا خوشحال بودند تشویق می کردند.
آلبوس فرد را تشويق مي كرد و باري لارتن را و همين باعث شد كه باري و آلبوس هم دست به يقه بشوند.
دورا كه از جدا كردن لارتن و فرد نا اميد شده بود به نشانه ي تاسف سري تكان داد و كنار رز ايستاد.
گودريك هم كنار رفت تا مردانه اختلاف ها حل شود.