- جیمز ساعتی سه گالیون آخه؟
- آره، به نظر منم کمه! بالاخره کنکوره، کشک که نیست. می کنیمش ساعتی چهار گالیون!
جیمز و تدی در خیابون دیاگون که جادوگران و ساحره های ندید بدید در آن متمرکز شده بودند، به سوی کلاسشان در آن سوی دیاگون، کنار بانک ملی گرینگوتز رهسپار بودند.
- تدی! چرا بغل گرینگوتز کلاس اجاره کردی؟ اون جا گرون میوفته!
- نه دیگه دقت نکردی! هرکی خواست بیاد سر کلاس مستقیم میره گرینگوتز واریز می کنه به حساب، بعد میاد سر کلاس!
جیمز با فهمیدن هدف تدی شاداب تر از قبل گام هایش را برمی داشت که...
- آخ..این چیه؟ پهلوم سوراخ شد!
- آی بچه چیکار می کنی؟ تو به سن قانونی رسیدی اصلا؟
هردو برادر نالان و زخمی زیلی خود را از وسط کوچه به کناری کشانده و کنار مغازه ای روی زمین نشستند.
- جیمز چی خورد به تو؟
- مثل جاروی پرنده بود ولی من چیزی ندیدم!
در همان لحظه مغازه ای که دو استاد کلاس های کنکور کنارش نشسته بودند، سیمش را به دستگاه دیجیتال وصل کرد و برنامه ای شروع به پخش شدن کرد.
- با عرض سلام خدمت جامعه ی جادوگری!گوینده چوبدستی اش را روی سرش گذاشت تا افکارش به خودی خود پخش شوند و دهانش بدون حرکت استراحت کند.
-جان ناشنوا اعلام کرد به دستور آن باما در صورتی که چکمه دست از کارهای خود نکشد، دیوانه سازهای خود را به روسیه جادویی اعزام می کند.- مرد یادت نره موقع اومدن سبزی بگیری؟
- زن تو این شلوغی سبزی از کجا پیدا میشه؟ گاو یونجه پیدا نمی کنه!
- من نمی دونم اگه...صدابردار:
گوینده به خود آمد و از فکر دعواهای خانوادگی اش بیرون آمده و اخبار را ادامه داد:
- به علت ازدیاد بیش از حد جادوگران، سبد جادویی تنها به کسانی تعلق می گیرد که گواهی فوت خود را به همراه داشته و درستی آن را ثابت کنند. - نخری دیگه حق پا گذاشتن تو خونه رو نداری!
- خودت حق نداری. من از صبح تا شب جون می کنم.
- اصلا من میرم خونه بابام.
کارگردان:
- طرح افزایش حوزه کوچه دیاگون و وزارتخانه در دست بررسی است. گفته شده به علت کمبود جا در وزارتخانه، جلسه ها در پشت بام ها در حال انجام است که به علت همزمانی دو جلسه، صدها کشته و زخمی داشته است.خبرهای این بخش به اتمام رسید. تا خبر بعدی خدانگهدار!
سبزی باید بخرم! پس از اتمان اخبار جیمز و تدی گیج و سردرگم راهی کلاس هایشان شدند. جیمز دستگیره در کلاسش را کشید و تدی نیز همین طور ولی در هیکلش را ذره ای حرکت نداد. پس از امتحان کردن انواع طلسم ها جیمز حس کرد در از سمت دیگر در حال باز شدن است.
باز شدن در همانا و مدفون شدن تدی و جیمز زیر کپه ای از دانش آموزان همانا!