هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۳
#41
اوهوم.
تایید کردم.
تحریم شدیم ینی؟:دی



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۳
#42
من این مشکلو دارم و نمی تونم وارد چت باکس بشم.
استیو شاید دامبلدور کیبوردش فارسی بوده ولی من کپی کردم رمزمو برای ورود ولی بازم وارد نشد.



پاسخ به: اگر قرار بود با يكي از شخصيت هاي كتاب ازدواج ميكرديد ، آن شخصيت چه كسي بود ؟ چرا؟
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳
#43
هیچکدوم از شخصیتای مذکر کتاب به درد نمی خورن.
باید فکر کنم تا شاید یکیشون به درد خورد.(ئه وا خواهر!)



پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۳
#44
تک شاخ



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳
#45
لرد هیجان زده به الا نگاه می کند.
همه به خصوص لینی به شادی و شعف می پردازند.
که ناگهان بلاتریکس می گوید:
-یه لحظه صبر کنید ببینم.
و بعد به فکر فرو می رود:


-بابا این همون معجون جدیدس که به جز خود اون شخصی که اونو می سازه،نمی تونه خنثاش کنه!


بلا از فکر بیرون می آید با ناامیدی می گوید:
-اسنیپ گفت که فقط سازندش می تونه اونو خنثی کنه.
لرد با عصبانیت به الا و بلاتریکس کروشیو زد و برگ های خود را(!)جا به جا کرد.

-آخ!آخ!ارباب آرومتر!
-ساکت شو لینی!

بعد رو به مرگخواران می کند و می گوید:
-حالا چی کار کنیم؟
بلا:
-ارباب چاره ای نداریم!باید بریم دنبال سارا.
-ولی من به اون امضا نمیدم!

لینی در حالی که سعی می کرد عصبانیت در صدایش معلوم نباشد گفت:
-فقط یه امضاس!چیزی که ازتون کم نمیشه!

لرد با عصبانیت دو عدد کروشیو به لینی میزند.

بلا از لحن عشوه دارش استفاده می کند و می گوید:
-مای لرد
-هووف!خیل خب قبوله!بهش امضا میدم برید بیاریدش.
الا رو به بلا می گوید:
-حالا کجاست؟
-گفت می خواد بره برزیل!
مرگخواران ناله ای سر می دهند.

لرد گفت:
-برید دنبالش!هرچه زودتر تا وقتی که دنیا رو مو برنداشته!





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱:۰۶ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳
#46
تمام محفلی ها به سرعت بیرون ریختند و چوبدستی هایشان را به سمت مرگخواران نشانه گرفتند.
البته مرگخواران نیز عکس العمل نشان دادند و چوبدستی هایشان را بیرون کشیدند.
بلا به سرعت جیمز را گروگان گرفت.
جیمز با حرکاتی جلب یویو را به سرعت به فرق(فرغ)سر بلاتریکس می کوبید.بلاتریکس که از این ضربات منگ شده بود،جیمز را رها کرد.
بلا با خود گفت:
-حتی از چوبدستیم قوی تره!

مورفین با عصبانیت گفت:
-شتونه؟ما فقط اومدیم اژتون کمک بگیریم.
محفلی ها به سمت مرگخواران هجوم آوردند و مرگخواران فرار را بر قرار ترجیح دادند.




خانه ی ریدل:
همه ی مرگخواران از ترس به دیوار آسفالت شده بودند به جز لینی بیچاره که در موهای ولدمورت فرو رفته بود.
ولدمورت با عصبانیت در حالی که موهایش را ایوان با جرثقیل حمل می کرد در اتاق راه می رفت.

بالاخره رز سکوت را شکست:
-سرورم!بر طبق محاسبات من شما این مسیرو 4200بار طی کردید.بسه دیگه.
ولدمورت چوبدستی اش را به سمت رز گرفت و فریاد زد:
-کروشیو!
بعد صدایش را آرام کرد و گفت:
-مشکلی داری؟
رو به جمعیت کرد و گفت:
-دیگه چاره ای نداریم، باید بریم اسپانیا.کی داوطلب میشه؟
مرگخواران:
-گفتم کی داوطلب میشه؟
-
-خب مثل اینکه چاره ای ندارم.تو برو بلا.
-کی؟من؟چرا من؟
ولدمورت چوبدستی اش را به سمت بلا نشانه گرفت که بلاتریکس تسلیم شد و گفت:
-باشه،باشه.قبوله.



خروجی ورزشگاه نیوکمپ:
-ولی عجب بازی ای بود ریونا.رئال 4 به هیچ برد.
-آره؛خوب بود.ولی من هنوز نفهمیدم آفساید چیه.
سارا آهی کشید و گفت:
-بابا گفتم که آفساید ینی...
-ببخشید دوشیزه کلن؟
-بله خودمم.
-من بلاتریکس لسترنجم.
سارا عینک آفتابی اش را کنار زد.جیغی از خوشحالی کشید و بلاتریکس را بغل کرد!
بلا سعی داشت سارا را از خود جدا کند اما بعد از دو ساعت و شصت دقیقه پی برد که جدا کردن این بشر غیر ممکن است!
ریونا گفت:
-سارا بسه دیگه.امضاتو بگیر بیا بریم.
سارا بالاخره از ریونا جدا شد و خواست حرفی بزند که بلاتریکس گفت:
-تو باید با من بیای به خونه ی ریدل ها.
-چی؟آخه برای چی؟من و ریونا تازه می خوایم بریم برا جام جهانی برزیل!
ریونا سری تکان داد.
سارا ادامه داد:
-ما یه اکیپ سه نفره بودیم.ولی از وقتی رز مرگخوار شده دیگه ندیدیمش.
بلا:
-خوب اونم مشغله داره.مرگخواره.ولی اگه بیای رزو می بینی و حتی ممکنه بتونی از لرد سیاهم امضا بگیری.
سارا به فکر فرو رفت:
-دیدن رز؟امضا گرفتن از ولدمورت؟
دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و گفت:
-قبوله!



پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۰:۲۳ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳
#47
سلام الا
سوالامو شروع می کنم:
1-اسمت چیه؟
2-شخصیت خودتو(غیر الا)توصیف کن.
3-از قیافت راضی هستی؟دیگران چه طور؟
4-هافلو دوست داری؟
5-چرا اومدی هافلپاف؟
6-نظرت در موورد جادوگران چیه؟
7-بچه بودی دوست داشتی چی کاره بشی؟والان شرایط تو رو به سمت چه کاری میکشونه؟
8-بزرگترین آرزوت؟
9-از یک تا ده چه عددیو دوست داری؟
10-نظرت در مورد خودت چیه؟
11-اگه کلاه گروه بندی رو روسرت بزاری تو کدوم گروه میوفتی؟
12-از کسی تو سایت متنفری؟
13-متولد چه سالی هستی؟و چی میخونی؟
14-چه خوراکی ای رو بیشتر دوست داری؟
15-چه نوع موزیکیو دوس داری؟چه خواننده ای رو؟
16-چن تا از بهترین کتاباییو که خوندی نام ببر.
17-کتابو بیشتر دوس داری یا موزیکو؟منظورم رمانه نه درسی(چه عاشقانه چه غیرش)
18-بهترین نویسنده ها به نظرت؟(توی دنیای ماگلا)


خب دیگه فعلا همین...




پاسخ به: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۰:۴۴ سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۳
#48
دراکو گفت:
نه ممنون رژیم دارم!

در همین هنگام در به شدت کوفته شد.
جینی به سرعت به سمت در رفت و آن را باز کرد و با قیافه ی خشمگین هوگو روبه رو شد.پشت سر هوگو رز با قیافه ای خونسرد و رون و هرمیون باقیافه ای وحشت زده وارد شدند.
هوگو در حالی که ازخشم سرخ شده بود فریاد زد:
-این پسره ی ... اینجا چی کار میکنه؟
هری با عصبانیت گفت:
-منظورت چیه هوگو؟!
-این پسره از رزم خواستگاری کرده بود و کلی بهش گفته بود عاشقتم و از این حرفا...
آسپ(آلبوس)با عصبانیت به اسکوری(اسکورپیوس)نگاه کرد.راستش خود آسپ نیز عاشق رز بود.

اسکورپیوس موهای بلندش را تابی داد و گفت:
-چرند میگه.من از اولشم عاشق لی لی بودم.
رز با همان خونسردی گفت:
-بعد جواب رد من رفتی سراغ لی لی،آره؟
-اوهوم!
آسپ با عصبانیت به سمت اسکورپیوس حمله ور شد که قوری ننه هلگا که معلوم نبود برای چه در دستان اوست آلارم داد:
-دعوا کنید،ولی اسراف نکنید
در همین حین هوگو رو به عمه ی خود گفت:
-عمه جینی شما که می دونستید من چقده لی لیو دوس دارم برا چی گذاشتین اینا بیان خواستگاریش؟(اینا را به طور تحقیر آمیزی ادا کرد)

جینی با خود فکر کرد.هوگو پسر فهمیده و خوبی بود و به راستی شایسته یبهترین ها بود و خود نیز در دل آرزو می کرد،دخترش لی لی، با هوگو ازدواج کند نه اسکورپیوس.
آستوریا با عصبانیت گفت:
-توهینم یه حدی داره!اینا ینی چی؟ما از خاندان مالفوی هستیم.مالفوی،نه ویزلی که بهمون تحقیر بشه.

رون خشمگینانه به همسر دراکو نگاه کرد و بعد فکر شیطانی ای به سرش زد و گفت:
-راستی دراکو،پانسی چی شد؟آخ که نمی دونید این پانسیو دراکو چقد همدیگرو دوست داشتن....

دراکو ملتمسانه به رون نگاه کرد که دیگه ادامه نده و از زیر دست و پای همسرش خاطره لاوندر و چو را زنده کرد و هرمیون و جینی نیز مشغول در آوردن چشم همسرانشان شدند....




پاسخ به: کافه محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۳
#49
دامبلدور به فکر فرو رفت و بعد از لحظاتی گفت:
-سارا می گفت یه چیزی هست اسمش تاءتره؛ اون سن رو هم برای همین اون جا گذاشته.
-هووووووووووووووم!
تدی این را گفت و به سن نگاه کرد.

در همین لحظه دامبلدور فریاد میزند:
-دوشیزه کلن؟ دوشیزه کلن؟
سارا و ریونا(!) به سمت دامبلدور می دوند.
-دوشیزه کلن میشه نمایشو شروع کنیم؟
سارا سری تکان داد و با ناراحتی گفت:
-امیدوار بودم تا قبل نمایش حداقل چندتا امضا جمع کنم.
و به دفترچه ی بنفشی اشاره کرد و در ادامه گفت:
_اول دوئلو اجرا کنید تا من گروهو آماده کنم، هر چقدر می تونید طولش بدید.
__________________________________________________

گروه نمایش متشکل بودن از:
تدی، جیمز، دامبلدور، آلیس، گلرت، ویولت و داداشش کلاوس.

سارا داشت فکر می کرد که کدام یه از نمایشنامه ها را انتخاب کند که ریونا گفت:
-به نظرت دو تا زن کافیه؟
سارا در حالی که نمایشنامه های شکسپیر را ورق میزد گفت:
-خوب....نه، ولی میشه با یه کمی گیریم قیافه ی مردا رو به زن تبدیل کرد.
و وقتی قیافه ی زنانه ی دامبلدور جلوی چشمانش آمد زیر لب خندید.
در همین حال ناگهان فریاد زد:
یوریکا!

ریونا تعجب زده گفت:
ینی چی؟!
-هوووووووووووف؛ یعنی یافتم
-خوب؟


ویرایش شده توسط سارا کلن در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۱۰ ۱۵:۵۱:۱۸


پاسخ به: بهترین ایده پرداز
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۳
#50
دلوروس آمبریج







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.