هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: کانون جادویی آموزش (چوبدستی‌‎چی)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۹۵
#41
لقب:الیشیا اسپینت

دروس جادویی مورد علاقه:جادوی سیاه و چفت شدگی.

استعداد ها و توانایی های جادویی: دفاع در برابر جادوی سیاه.

سال چندمی هستید؟ ( در چند ترم از دو ترم برگزار شده شرکت داشته اید)
اولی

در صورت قبولی در امتحانات سمج چه میزان از قبولی خود را مدیون کانون میدانید؟
50 درصد.

آیا حاضرید در مصاحبه با جادوگر تی وی اعلام کنید از بدو تولد به کلاس های کانون میرفتید؟
بلی


تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۰ سه شنبه ۵ مرداد ۱۳۹۵
#42
1-یک رول کوتاه در مورد رام کردن موجودات 4 ستاره بنویسید ! (فضا سازی در این رول نویسی بسیار اهمیت دارد ) (20 امتیاز).

- تکلیف امروز اینه که برید و یک موجود چهار ستاره پیدا کنید، رام کنید و پیش من بیارید. تا آخر کلاس هم بیشتر وقت ندارید. کسایی که پیدا و رام کردن 60 امتیاز میگیرند وکسایی هم که نتونستن 60 امتیاز از گروهشون کم میشه.

بعد دستش را داخل جیبش کرد وساعت جیبی طلایی رنگش را بیرون آورد. رو در اورد.
- برید دیگه. تا نیم ساعت دیگه باید برگردید.

بچه ها همه به سمت جنگل دویدند.
آلیشیا تنها بود و کسی دور و برش نبود. کمی ترسید ولی با خودش گفت:
- بهتر از اینه که که کسی باهام بود و حوصلمو سر میبرد.

همین طور شاخه ها را کنار میزد تا چیزی پیدا کند که بتواند آن را رام کند. شاخه ی بوته ای را کنار زد و ناگهان صدایی شنید.
- اه اه، بنداز شاخه رو. خوابیدیما!

آلیشیا از ترس جیغی کشید و افتاد روی زمین. اما پس از چند ثانیه به آرامی بلند شد. سریع چوبش را از زیر ردایش بیرون کشید و با یک طلسم نوک آن را روشن کرد و به سمت منبع صدا گرفت.

-اه نکن! کورم کردی!
-تو... تو چی هستی؟!

آن موجود که به نظر میرسید عصبی شده است، از زیر بوته ها بیرون آمد.
-چی میخواهی دختر جون؟!

الیشیا نگاهی به آن جانور انداخت. خیلی عجیب بود... نیم تنه ی پایینش اسب بود و نیم تنه بالا به شکل انسان.
-چرا تعجب کردی؟ من یه سانتورم.

بعد به آرامی خم شد و صورتش را مقابل صورت آلیشیا قرار داد.
- چی میخواهی؟ چرا مزاحم من شدی؟!

الیشیا حسابی ترسیده بود.
- خب... خب من میخوام شما رو رام کنم.

بعد هم لبخند مکش مرایی زد.

-هه... منو رام کنی؟! تو نمیتونی منو رام کنی.

بعد به سمت آلیشیا قدم برداشت، طوری که آلیشیا به آرامی یک قدم عقب رفت.
-راستش ما باید برای تکلیف مدرسه، یه موجود چهار ستاره رام کنیم. خب من که نمیخوام واقعا شما رو رام کنم. الکی فقط برای اینکه یه نمره ای بگیرم... همین و بس!

-چرا باید قبول کنم؟ به من چی میرسه؟

الیشیا دستی به چانه خود کشید و سپس گفت:
-خب خب... هرچی تو دوست داشته باشی وبخوای.

بعد نگاه مظلومانه ای به سانتورانداخت.

-خب دلم برات سوخت. یه سوال میپرسم، فقط یه سوال و اگه جواب صحیح بدی، همراه با دلیل، قبول میکنم و باهات میام.

الیشیا سرش را با تردید تکان داد. هیچ ایده ای نداشت که یک سانتور ممکن است چه سوالی بپرسد.

-سانتور ها کوته فکر هستن یا انسان ها؟ چرا؟

بعد با اخم به آلیشیا زل زد. آلیشیا سعی کرد افکارش را منظم کند. بعد کم کم یادش آمد که در یکی از کتاب های درسی اش مطلبی در این مورد ذکر شده است، پس به سرعت گفت:
- آدم ها! چون شما ها علم پیشگویی از روی ستاره ها رو دارید.
- آره درسته. فقط اینو بدون که من رام نشدم. دلم برات سوخت!

سپس همراه با آلیشیا به سمت دفتر پروفسور استرجس به راه افتاد.
وقتی وارد شدند استرجس را دیدند که بسیار در فکر است و یک لیوان قهوه هم بر لب دارد.

- پروفسور، من موفق شدم!

استرجس به ناگهان از فکر و خیال بیرون آمد و به محل ایستادن آلیشیا و سانتور نگاه کرد. اما با دیدن سانتور قهوه پرید توی گلویش. آلیشیا همین که خواست برود سمت استرجس، با فریاد وی متوقف شد.
- به من نزدیک نشو! به خاطر پریدن قهوه تو گلوم هزار امتیاز کم میشه از گریفیندور. این جونور رو هم ببر سریعتر!

البته سانتور علاقه چندانی به "جانور" خطاب شدن نداشت. بنابراین به سرعت یک سوت زد و سایر رفقایش را خبر کرد. سپس آنها استرجس را روی کول خود گرفتند و بردندش به اعماق جنگل تا با وی "آمبریج بازی" کنند.

2-جانور چیست ؟ (5 امتیاز) (پاسخ های دارای منطق نیز امتیاز داده میشود و حتما نیاز به پاسخ دقیق نیست)
اساسا به چیزی که جان داشته باشه جانور میگویند.جانور حتما نباید حرکت کند .یکی از مشخصه ترین صفات جانوران نفس کشیدن است.پس چیزی جانور حساب میشود که نفس بکشید.پس گل وگیاه نیز جزو جانوران هستند.


3-یتی یک جانور چهار ستاره است نام های دیگر آن را ذکر کنید ! (پاسخ باید صحیح باشد) (5 امتیاز)
پاگنده وغول بزرگ برفی

4-در تدریس ذکر شد که یک شخص (انسان) جزو دسته بندی جانوران ذکر شده است نام شخص یا لقب های وی چیست ؟ (پاسخ صحیح باشد)(5 امتیاز)

گرگینه میباشد استاد
لقب ها
1. گرگ دیس
2. گرگ آدم
3. گرگ نما




ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۵ ۱۷:۴۹:۵۹
ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۵ ۱۸:۴۳:۵۶

تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵
#43
1. طلسم تغییر دهنده خاطرات رو بگید ببینیم چی بوده، همراه با یکم توضیح که چیشد که درست شد و اولین بار چطوری کاربردش کشف شد! (5 نمره)

آبلیوی ایت: تمام یا قسمتی از حافظه را پاک می‌کند.توسط پروفسور هوریس در 1923کشف شد.
هوریس برای اینکه بتواند به اهداف خود برسد این طلسم را کشف کرد.تا هرکه از کارهای او سر در میاورد بتواند با این طلسم مانند اب خوردن پاک کند.
این طلسم بعد ها توسط جادوگران دیگه نیز مورد استفاده قرار گرفت وسپس وارد وزات خانه شد.
این طلسم بیشتر برای پاک کردن خاطره ی مشنگ هایی بکار می رود که چیز هایی از دنیای جادویی دیده اند.
برای مثال اگر مشنگی صحنه ی از جادو کردن جدوگران میدیدند.وزارت خانه مجبور بود تعدادی نیرو برای پاک کردن خاطرات مشنگ هایی که اون اطراف بودند بفرستد.



2. یک رول بنویسید و در اون خاطرات یک نفر رو تغییر بدید. دلیلتون رو هم برای اینکار بگید. فضاسازی، توصیف کاراکتر ها و احساسات و خلاقیتتون به شدت اهمیت داره. (25 نمره)


تعطیلات شروع شده بود. آلیشیا تصمیم گرفت به لندن برود. برای همین یک دست لباس مخصوص ماگلی پوشید.
در لندن جینی را ملاقات کرد، باورش نمیشید! خیلی خوشحال شد. جلو رفت ودست جینی را فشرد.
-چه طوری جینی؟
-خوبم. تو خوبی؟ نظرت چیه به یه کافی شاپ همین نزدیکی ها بریم؟

آلیشیا قبول کرد. پس باهم به سمت کافی شاپ راه افتادند. کمی بعد پدر جینی همراه با مادرش به آنها ملحق شد. جینی به آلیشیا پیشنهاد داد که آن روز را در کنار یکدیگر بگذرانند.
آلیشیا هم پذیرفت. هنگامی که کنار دریاچه قدم میزدند، صدای داد وفریاد بلند شد هر چهار نفر با ترس به سمت صدا برگشتند.

باورشان نمیشد... چند مرگ خوار به مردم حمله کرده بودند. هر چهار نفر به طرف آنها حرکت کردند. صحنه پر از خون بود. برخی ها وحشت زده سر جایشان ایستاده بودند و گروهی دیگر درحال فیلم برداری بودند. پلیس ها به صحنه نبرد آمده بودند وسعی داشتند جلوی مردم را بگیرند.

چند نفر نیروی ویژه هم داشتند با مرگ خوار ها مبارزه میکردند. جینی، آلیشیا وپدر و مادر جینی به کمک نیرو های ویژه رفتند و با مرگ خوار ها مبارزه کردند. بلاخره مرگ خوارها به دلیل کمبود نفراتشان عقب نشینی کردند.

پدر جینی پیش یکی از آنها که به نظر میامد رئیس نیرو های ویژه باشد رفت. جینی، مادرش وآلیشیا نیز به کمک مجروهان رفتند. آلیشیا گفت:
- جینی فکر کنم باید از طلسم تغییر دهنده ی خاطرات استفاده کنیم.
-آره. درست میگی، بذار ببینم بابا نظرش چیه.

مدتی بعد آقای ویزلی به آنها ملحق شد و گفت:
- باید خاطرات انهارو پاک کنیم ببینم... جینی، الیشیا شما این طلسمو بلدید؟
- بله بلدیم.
- بله آقای ویزلی
- پس شروع کنیم. تو و جینی بهتر برید سراغ اونایی که هنوز از ترس بیهوشن.

آلیشیا بالای سر یک کودک رسید. کودک از ترس به هق هق افتاده بود. آلیشیا دستی روی سرش کشید و چوب دستی خود را به سمت کودک گرفت.
-شما هم میخواهید منو بکشید؟!

الیشیا نگاهی به چشمان مظلوم او انداخت.
-نترس کوچولو، این فقط حالتو بهتر میکنه.آبلیوی ایت!

چشمان کودک یک لحظه گشاد شد و سپس آرام و متعجب.
صحنه پاکسازی شده بود وهرکس آنجا بود، رویش طلسم تغییر خاطرات اجرا شده بود.
آلیشیا با اینکه مدت طولانی بود که این طلسم را میدانست، اما برای بار اول از آن استفاده کرده بود

3. مجازات استفاده غیر قانونی از این طلسم رو بنویسید. با توضیحات و دلیل اینکه چرا مثلا همچین مجازاتی گذاشتن! (5 نمره، مخصوص دانش آموزان رسمی)



طلسم ابلیوی ایت مخصوص پاک کردن ذهن است.که جز موارد خواص که مثلا فرد مورد نظر مشنگ باشه.یا مواردی دیگر اگر از ان استفاده بشود فرد خاطی باید مجازات بشود.که مجازات هایی براش در نظر گرفته شده است که دو مورد ذیل نیز این مجازات ها هستند.
1-شپش گرفت از موهای 6 خرس کثیف.
2-نگهدای از 24 تا بچه ی شیطون به تنهایی.

بقیه مجازات هارو هم خودتون برید پیدا کنید بخونید همه چیزو که من نباید بگم بهتون




ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۵ ۱۵:۵۸:۴۳
ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۵ ۱۶:۰۵:۲۴

تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵
#44
1. قدم بعدی در سایت یافتن تاپیکیه که برای نوشتن تو اون راحت باشیم و موضوعش برامون مناسب باشه و با ذوق توش بنویسیم. این هفته این رو امتحان میکنیم. از بین انجمن های شهر لندن، دهکده هاگزمید، محفل ققنوس و خانه ریدل برید و یه تاپیک پیدا کنید و رولش رو ادامه بدین بعد بیاید و لینکش رو اینجا بذارید. (30 امتیاز)

اینجاست!!!

مرلین هکتور که بود و چه کرد؟ (5 امتیاز)

خوب احتملا بزرگترین معجون ساز تاریخ جادوگری است.که باز هم احتمالا نباید معجوناست هیچ عیبی داشته باشد.

ولی خوب معجوناست گاهی وقتا یه عیبی داشتند..ای بابا عذاب وجدان نمیگذارد که ..معجوناش خوب ..چیزه ..بد بودن...خیلی بد


تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵
#45
کی؟؟
از همه باحال تره


تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: خورندگان مرگ
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ دوشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۵
#46
لرد با خود فکر کرد فقط چهار راه؟؟؟..
راه اول ودوم که به نظرش خوب نبود راه سوم هم که هیچ راه چهارمم که خیلی بیخوده پس یه راه خودم بهش اضافه میکنم.

-چهار راه خیلی کم است .من یه راه پنجم هم اضافه میکنم اونم اینکه اگر تا یک ساعت دیگر خوابم نبرد هفت جد وابادتان را به ترتیب الفبا جلوی چشمانتان میاورم.

مرگ خوار ها نگاهی به یکدیگر انداختند.یکی از آنها گفت:ارباب بهتر از فعلا یکی از این چهار راه رو انتخاب کنید اگه جواب نداد بعد راه پنجم را انتخاب کنید.

لرد نگاهی به آن مرگ خوار کرد.راه دوم که انجام شده بود نتیجه نداده بود. راه اولم مثل راه دومه.میماند راه سوم که معجون هکتور است عمرا.اگر هکتور یه معجون بدهد بخوریم تا ابد بیدار بمانیم چی؟؟؟پس...
-خودم میخوابم .فقط وای به حالتان اگه تا نیم ساعت دیگر خوابم نبره..

مرگ خوار ها نگاهی بهم انداختند.سپس سکوت انجا را در برگرفت .مرگ خوار ها حتی پلک هم به ارامی میزند.
45 دقیقه گذشته بود .مرگ خواران به آرامی نفسی از سر اسودگی کشیدن سپس دست های یکدیگر رو فشوردند وبه ارامی به طرف در عمارت راه افتادن.

هکتور از همه ناراحت تر بود که معجونش انتخاب نشده است .برای همین تند تر شروع به حرکت کردوهمین که دستش به دستگیره در رسید صدای فریاد لرد امارت را لرزاند.

-کدام جهنمی میروید من هنوز خوابم نبرده است.
مرگ خواران همه با کف دست به پشانیشان زدند.هکتور از همه خوشحال تر بود فرصت را مناسب دید پایین تخت ارباب زانو زد .
-ارباب لطفا از معجونی که ساخت من از بخورید بهتون اطمینان میدم خوب بشید.

لرد نمیدانست چیکار کنه از طرفی دوست داشت زودتر بخوابه واز طرفی میترسید با خوردن معجون هکتور دیگر نتواند بخوابد.
بلاخره تصمیم خودش رو گرفت.
-هکتور اگر معجونت اثر ندهد .به جای هفت پشتت هفتادوهفت پشتت را به ترتیب حروف الفبا جلوی چشمانت میاورم.فهمیدی

مرگ خوران همه ترسیده بودن نگاهی به یکدیگر انداختند .هکتور از شادی در پوست خودش نمیگنجید.
بلند شد تعظیمی کرد و به سراغ وسایلش رفت تا یه معجون تر تمیز وتازه خواب اور برای لرد سیاه اماده کنه.

لرد سیاه هنوز در تردید بود ولی بهتر بود نظرش رو عوض نکنه وببینه هکتور چی در استینش دارد.


ویرایش شده توسط آلیشیا اسپینت در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۴ ۱۷:۴۳:۱۷

تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: آموزش جادوي سياه !
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵
#47
(1) یک رول بنویسید که طی اون رودولف توسط نوربرتا و لینی و ریگولوس و ارنی با وسایلی که نام بردم شکنجه میشه. ( 30 نمره )

رودولف به صندلی با طنابی بسته شده.ودهنش با پارچه ای بسته شده بود.
در همین حین ناگهان در اتاق باز میشود وچهار نفر وارد اتاق میشوند.رودولف ابتدا به خاطر نور شدیدی که از بیرون اتاق وارد اتاق شده نتوانست ان چهار شبح را بشناسد.بعد از کمی مدت که چشم های رودولف به ان روشنایی عادت کرد توانست ان ها رو بشناسد.

این همان چیزی بود که ازش حسابی میترسید گیر افتادن در چنگ این چهار نفر.
نوربرتا درحالی که لبخند بر لبش بود جلو آمد.میزی در سمت چپ رودولف وجود داشت که روش چند عدد وسیله ی شکنجه وجود داشت .نوربرتا دستش رو روی آن ها کشید.سپس طناب را برداشت و محکم به بدن رودولف کوبید.رودولف اه دردناکی کشید اما هیچکس آن اه درد ناک را نشنید.

نوربرتا بعد برگشت به سمت میز دستش را روی بقیه وسایل کشید انگار مردد بود که کدام وسیله ی شکنجه رو برای ردولف بخت برگشته انتخاب کنه .سپس دو میخ رو برداشت و در چشمان رودولف فرو کرد باز هم کسی صدایش رو نشنید.
-نوربرتا بسته ولش کن نوبت ما هم بشه.
-لینی فقط دو کار دیگه انجام میدم بعد تمومش میکنم وواگذارش میکنم به شما سه تن ولبخند مکش مرایی تحویل لینی داد.

بعد با ناخن گیر ده تا ناخن های رودولف را کشید .وبعدش با اره گوش های رودولف را برید.
رودولف دیگر داشت از درد بیهوش میشد.نوربرتا دستش را بخودش مالید تا خون رودولف پاک شود .
-نوبت شما هاست زود تمامش کنید کار دیگری هم باید انجام بدهیم.

ریگولوس جلو امد از روی میز پنج بکس رو برداشت و چند تایی به صورت رودولف زد.بعد هم لبخند کوچکی زد واتاق بیرون امد.
نوبت ارنی بود که با قیچی دستای رودولف رو زخمی کرد از اتاق که بیرون رفت .لینی جلو امد و با چکش ضربه ای محکمی به سر رودولف زد که رودولف از درد بیهوش شد.

لینی نگاهی به نوشته ها انداخت با خودش فکر کرد عجب داستان باحالی بود رودولف رو چه شکنجه ی باحالی دادن.برگه ها رو برداشت تا ببرد پیش دوستانش تا انها هم بخواننش.

(2) یک پاراگراف بنویسید که در آن از هفت عبارتِ " قیچی - کوفته قلقلی - عینک - ژاکت - مرلین - ساعت برنارد - میخ " استفاده شده باشد و در متن یک نفرشکنجه شود.(مخصوص دانش آموزان رسمی ) ( 5 امتیاز )
مری نگاهی به بیرون انداخت هوا خیلی سرد بود ژاکتش رو پوشید وعینکش را روی صورتش مرتب کرد.با خودش گفت مرلین رحم کند چه قدر سرده.شام کوفته قلقلی داشتن.باخودش گفت ای کاش ساعت برنارد رو داشت تا بتونه زمان رو متوقف کنه .قیچی ومیخ رو برداشت و به کافه رفت اونجا قرار بود یکی رو ببند.وقتی رسید دید اون شخص نشسته سریع جلو رفت باید تا کافه خلوت بود اون رو شکنجه کند.سریع میخ رو به بدنش زد اجازه واکنش نشون دادن نداد .بعد چوبش رو در اورد ودست وپاهاش رو بست .سپس با قیچی به بدنش زد پس از بیست دقیقه شکنجه کردن او را رها کرد واز کافه بیرون رفت.


تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: موزه‌ی وزارتخانه
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۵
#48
میگما تیتاپ رو بخوریم یا نگه داریم بیاریم موزه؟؟

نام پدر:بابام...

محل تولّد:نمیدونم هر چی گشتم یافت نشد

شماره شناسنامه:2


تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: سپر مدافعت چه شکلیه؟
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵
#49
خرگوش تیز باهوش


تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: ویلای صدفی
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
#50
و تدی خیلی زود فهمید که سخت در اشتباه بوده.
"گله‌ی کوچیک؟”
از نگاه صدها گرگ تازه‌وارد می‌توانست سنگ‌دلی، بی‌رحمی و حس انتقام را به خوبی بخواند.
واقعاً به خون تک‌تک جادوگران تشنه بودند..!

-من میخواهم به گله ی بزرگ شما بپیوندم.
تدی کلمه ی بزرگ را با تاکید گفت.
گرگ ارشد با تمسخر گفت:تو جوجه قرتی لوپین میخواهی به گله ی ما بپیوندی.
سپس شروع کرد به قدم زدن روبه روی بقیه گروهش وادامه داد:میبینید چی میگه بچه ها این جوجه قرتی میخواهد به گله ی ما بیاد.
همه ی گرگ نماها شروع به خندیدن کردن .

تدی دست های لرزانش رو مشت کرد .نفس عمیقی کشید با خودش گفت:
نباید عصبی بشی واگرنه همه چیز خراب میشه.
تدی سعی کرد صداش نلرزه:میشه من به گروه شما بپویندم.
درواقع تدی نمیدانست که تکرار پیشنهادش اینجا در وسط جنگی تاریک میان دسته بزرگی از گرگ های وحشی که خونخواری ازنگاهشان پیدا بود درس است یا نه.

گرگ ارشد مشکوکانه به تدی نگاه کرد سپس همان طور که زیر ناخنش رو تمیز میکردگفت:چرا میخواهی به گروه ما بپیوندی؟؟چرا پرسیدی چه نقشه ی تو کلمونه؟؟چی تو کله خودته جوجه.؟

تدی گفت:من فقط میخواهم پیش هم نوعام باشم فقط همینو همین.
گرگ فیروزه ای گفت:تو نمیخواهی به ما بپیوندی تا پیش هم نوعات باشی بلکه میخواهی بفهمی چه نقشه ای داریم که ..
نگاهشو روبه جمعیت عظیم گرگ ها کرد
-همچین گله ی عظیمی رو داریم.درسته؟

تدی صداشو کمی بلند کرد:اره درسته من میخواهم همینو بدونم.میخواهم بدونم ایا واقعا شما میخواهید جادوگران رو نابود کنید.
گرگ فیروزه ای خنده ای کرد وگفت:شما از این میترسید اره؟درسته ما میخواهیم جادوگران رو نابود کنیم که
تدی میان حرف گرگ فیروزه ای پرید :جادوگران همیشه واسه شما تهدید نیستن.

گرگ ارشد روبه روی تدی جوان ایستاد :اگه بخواهی توی جوجه قرطی میتونی به گله ی ما بپیوندی.
با اشاره گرگ فیروزه ای همه گرگ های گله به صورت دایره ایستادن به طوری که گرگ ارشد وتدی جوان در مرکز آنها قرار داشتند.




تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.