هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۹
#41
- ارباب یکم لیزه! می‌شه ... آااااااخ!

تام پیش از آنی که بهانه‌ای برای خروج بتراشد، سر خورد و به اعماق اژدها رفت.

- حالا که افتادی یه نیگا بنداز ببین گازسوزه یا بنزینی ... زمان سالازار دوگانه سوز نبود که! همه‌ی موتورا تکلیفشون با خودشون روشن بود. یه بار یه نفر به جاروش هم گاز زد هم بنزین، سالازار شلنگ گاز و بنزین رو همزمان کرد تو ...

- ارباب من این‌جا مخزن گاز و بنزین نمی‌بینم ... به جاش یه عالمه دکمه و ... پدال و ... فرمون و ...

- پدربزرگ اگر اجازه بدید ما بشنویم ببینیم تام چی داره می‌گه!

- تام! صدات خیلی یواش میاد! بلندتر بگو بشنویم!

تام چیزی نشنید. یا ترجیح داد نشنود. ناگهان اژی شروع به تکان دادن بی جهت سر و دست‌هایش کرد.

- ای وای خاک عالم! تام مسموم بود! مغز پسته‌ی مامان تشنج کرد!

- من خوبم! تام هم هیچ مشکلی نداشت. خیلی هم خوشمزه بود! فقط الان می‌خوام یکم بازی کنم. یک عروسک بهم بدین که دست و پاهاشو بکنم و با تف به هم وصل کنم ... آم ... به نظرم اون خوبه.

اشاره‌ی اژی آشکارا به سوی اگلانتاین بود.



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۵:۴۳ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۹
#42
- شاید گازش تموم شده!

اگلانتاین این را گفت و فورا اسپری گاز فندکش را درآورد و در اژی ...

- پافت؟ الان می‌خواهی فرزند ما را سوراخ کنی؟

- سوراخ که ... خوب ارباب آمپول هم سوراخ می‌کنه ... درد داره ... اما در انتها برای آدم ...

سنگینی نگاه لرد اگلانتاین را هر لحظه مضطرب‌تر و گیج‌تر از قبل می‌کرد.

- نه ارباب! نمی‌خواستم سوراخ کنم اصلا! می‌خواستم از سوراخ‌های موجود استفاده کنم! اژی جان دهنت گازخوره یا دماغت؟

- همینه دیگه! زمان سالازار فندک نبود که! با کبریت سیگارشونو روشن می‌کردن. یک بار سالازار داشت رد می‌شد، یک نفر با کبریت سیگارشو روشن نکرد ... کبریت نداشت اصلا. پرسید جناب سالازار آتیش دارید؟ سالازار گفت بعله که دارم داداش ... بفرما! بزرگوار انقدر خاکی بود.

کسی نپرسید ارتباط این ماجرا به اژی و آتش خاموش شده‌اش چیست تا مقدمه‌ی یک خاطره‌ی جدید نشود.

- ارباب شاید پول گازش رو نداده ... قطع کردن! گازبند شده!



پاسخ به: تابلوی اعلانات
پیام زده شده در: ۵:۳۰ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۹
#43
امتحانات پایان ترم!



1. کلاس‌های عمومی امتحان پایان ترم ندارد.

2. اساتید دروس اختصاصی، در تاریخ مقرر، فقط سوال امتحان را در کلاسشان قرار دهند.

3. پاسخ به سوال امتحان، مانند تکالیفی که در طول ترم ارائه می‌شد، به صورت رول نویسی خواهد بود. اساتید حتی‌المقدور سوالی ارائه کنند که پاسخ آن در برگیرنده‌ی مباحث آموزشی طول ترم باشد.

4. بر خلاف آن‌چه در زمانبندی ترم اعلام شده، دانش‌آموزان می‌توانند از لحظه‌ای که آزمون هر درس اعلام شد در آن شرکت کنند.

5. هر دانش‌آموز دو نمره دریافت می‌کند.
× یک نمره تا سقف 20 برای رول امتحان. (پایانی)
× یک نمره تا سقف 10 که نشانگر میزان پیشرفت دانش‌آموز نسبت به تکالیف قبل و اعمال نقدهای انجام شده می‌باشد. (مستمر) بدیهی است این نمره فقط به دانش‌آموزانی تعلق می‌گیرد که حداقل در یکی از جلسات قبل شرکت کرده باشند.

6. نحواه محاسبه‌ی امتیازات هر گروه: (جمع نمرات پایانی تقسیم بر 3) + جمع نمرات مستمر


در صورت بروز هرگونه سوال، به دفتر مدیریت مراجعه کنید.



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۳:۵۴ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
#44
فنریر که دید این‌طوری فایده ندارد و کسی داوطلب بشو نیست، عینکی دودی به چشم زد و میکروفونی به دست گرفت و رو به اژی ایستاد تا برنامه‌ای مهیج برایش تولید کند!

- ارادت! خیلی ارادت! فکر می‌کردین ما بیایم پهلو شما؟ یک و یک و یک ... دو و دو و دو ... مسابقه‌ی محله!

مرگخواران فاز را گرفتند و دست و حیغ و هورا!

- خوب ... خودتونو معرفی کنید؟

«شیلیسدتامارودوینبلالینهکمرملگب»

این صدایی بود که اژی با عبور سریع میکروفون از مقابل مرگخواران و تلاش آن ها برای مغرفی خودشان شنید.

- خوب! حالا کی برامون شیرینکاری داره؟

ناخودآگاه، شور و هیجان، مرگخواران را که محو اجرای میخکوب کننده‌ی فنریر شده بودند فرا گرفت و تحت تاثیر جو القایی او همه داوطلب شدند.

- من! من!
- شما بیا! چه شیرینکاری ای داری؟
- من ... چیز ... هول شدم یادم رفت. اجازه بدین حالا که اومدم از این تیریبون استفاده کنم و بپرسم که چرا ارباب ما رو توی این موقعیت تنها گذاشت؟

- من! من!
- نوبت به همتون می‌رسه!شما بیا جلو ببینم! یه آواز برامون بخون.

هکتور با شروع آواز غرق در شور شد و همان‌طور که با چشمان بسته ویبره‌های نامنظم می‌زد و به این‌طرف و آن‌طرف وول می‌خورد، روی پاتیلش هم ضرب گرفت.

- به این عروس و دوماد بگین هزار ماشالا! حالا حالا حالا حالا! همه دستا به بالا! به این عروس و دوماد بگین هزار ماشالا! قند ... لخبند ... لب ...

وقتی مرگخوار آوازه‌خوان شعر را فراموش کرد و از ریتم افتاد، هکتور متوجه شد صدای ضربات او نیز فالش شده. یکی دو ضربه ی دیگر زد تا پاتیل را عیب‌یابی کند.

- این پاتیل چرا از کوک افتاده؟ به جای «دنگ» می‌گه «شترق»!

چند ضربه‌ی دیگر ...

- توش پر معجون بود ... حکما خالی شده!

شترق ... شترق ...

- شاید بهتر است به جای حدس زدن از روی صدا چشمان کورت را باز کنی.

- عه! حرفم می‌زنه! باشه باز کردم ... به به! جنسشم که عوض شده! چه برقی می‌زنه!

شترق ... شترق ...


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۴ ۴:۰۳:۰۸
ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۵ ۰:۱۳:۵۷


پاسخ به: پایگاه بسیج دانش‌آموزی هاگوارتز
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
#45
اگرچه هنوز نفهمیدیم که کدوم ولدمشنگی توی هاگوارتز مواد مخدر پخش می‌کنه! ولی مهم نیست. زمان سالازارم یه نفر مواد مخدر پخش می‌کرد. ولش کردن تا پخش کنه ... پولدار بشه ... بعد نیگا کردن دیدن کی پولدار شده؟ فهمیدن کار اون بوده! گرفتن پدر پدرسوختشو درآوردن موادشم به نفع سالازار مصادره کردن! یه همچین آدمای تیزی بودن!

به جاش راه حلشو پیدا کردیم. هی به ما انتقاد کردین که این ترم ترم خشکیه و چرا یه اردوی تفریحی هاگزمید نداره. خوب جواب اینه که مدرسه مال تفریح نیست. مال چیز یاد گرفتنه! بی‌خود می‌خواین تفریح کنین! دنبال بازی هستید همین الان جول و پلاستونو جمع کنید و از مدرسه برید. اما خوب ... عوضش یه اردوی ترکی براتون تدارک دیدیم. بله! راه حل ما اینه که همتون رو ترک بدیم. چه کسایی که از این مواد جدیدا زدن چه نزدن. بالاخره کسی که نزده هم اعتیادای خاص خودشو داره. تک تکونو می‌فرستیم به انجمن چیژکشان گمنام هاگزمید تا پاک برگردید سر درس و مخشتون. ضمنا پول آب مدرسه زیاد اومده! کمک به مدرسه که نمی‌دین ... اقلا حالا که تا اون‌جا می‌رین همونجا هر کاری دارین بکنین چون فعلا پولشو ندادیم و یه چند روزی آب مدرسه رو قطع می‌کنن! بعدا نگین نگفتینا!


تصویر کوچک شده


× سوژه‌ی انجمن ترک اعتیاد دنباله داره اما هر کس فقط در مورد حضور خودش توی انجمن بنویسه و در مورد اعتیاد خودش (اعتیاد به هر چیزی! پست من و معاون مدرسه رو بخونید) با بقیه‌ی اعضا صحبت کنه. این اعضا می‌تونن هر کسی باشن. از بقیه‌ی اعضای سایت تا شخصیت‌های کتاب که توی سایت نیستن و حتا شخصیت‌های خارج از دنیای هری پاتر ... مثل مجری‌ای که از مروپ سوال پرسید.

× ماموریت تک پستیمون این بار موضوع آزاده! می‌تونید سوم شخص بنویسید و به اتفاقاتی که توی اون مکان میفته اشاره کنید. [البته با حفظ عرف و شانیت سایت!] ... می‌تونه هم اصلا در مورد عنوان تاپیک و مکان نباشه. رشته‌ی افکارتون رو به صورت مونولوگ بنویسید.

× امتیاز ماموریت‌های سری قبل احتمالا تا فردا ثبت می‌شه و نقدهاشم ارسال می‌شه. برای سری جدید هم همچنان می‌تونید درخواست بدید.



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
#46
- گریه نکن اژی!
- پس چه کنم؟
- بخند! بخند تا دنیا بهت بخنده!
- تام؟ اخیرا با این یارو برایان که توی جادوگر تی‌وی برنامه داره نپریدی؟
- نه ... این جمله رو تو کتاب «راز شاد زیستن» خوندم. تازه الان چندتا نکته از «تو همانی که می‌اندیشی» و «غورباقه‌ات را قورت بده» و «شکست پلی برای پیروزی» و «موفقیت در 17 دقیقه و 34 ثانیه» هم بهش می‌گم تا این شکست رو پشت سر بگذاره.
- تام! تام! توضیح نده تام! مسخرت کرد.
- مسخره می‌کنی؟! منو بگو که دانشمو باهاتون به اشتراک گذاشتم!
- شکست؟ گفتی شکست رو پشت سر بگذاره؟ پشت سر گذاشتن یک شکست علاقه‌ی خاصی فقط یک راه داره!

همه می‌دانستند که راه حل رودولف چیزی جز یک علاقه‌ی خاص جدید برای فراموشی علاقه‌ی خاص قبلی نیست. برنابراین پیش از آن که سوژه را برگرداند به ده پست قبل بلاتریکس چوبدستیش را در دهان او چپاند.

- زمان سالازار کسی گریه نمی‌کرد که! یه بار یکی گریه کرد ...

همه‌ی نگاه‌ها به سوی ماروولو چرخید. برای اولین بار همه مشتاق ادامه‌ی خاطره‌اش از صدها سال پیش از تولد خود بودند! اما او ظاهرا متوجه نبود و در سکوت به افق خیره شده بود!

- خوب؟
- خوب چی؟
- خوب بقیش؟
- بقیه؟ کدوم بقیه؟
- سالازار باهاش چی کار کرد؟
- مگه حتما سالازار باید کاریش بکنه؟ شما فکر کردین سالازار بی کار نشسته بوده به کارای این و اون واکنش نشون بده؟ چی در مورد سالازار کبیر فکر کردین؟

مرگخواران ناامیدانه از ماروولو روی گرداند. ظاهرا قرار نبود او حداقل یک بار به دردشان بخورد!

- حالا چی شده شما بی تقید به اصل‌ونسب‌ها به خاطره‌ی سالازار علاقمند شدید؟
- گفتیم شاید بتونیم از ایشون درس بگیریم ... همون کاری رو که با شخص گریان کردن با اژی بکنیم.

ماروولو نگاهی به اژی انداخت. هیچ‌وقت حوصله‌ی بچه‌ها و گریه‌شان را نداشت! بارها مروپ چند ماهه را به خاطر گریه از پنجره‌ی خانه‌ی اصیل و باستانی گانت‌ها به بیرون انداخته بود و او باز چهاردست‌وپا بازگشته بود! از طرفی بیان آن خاطره نیز ...

- باشه. براتون می‌گم. اما همین‌جا چالش می‌کنید. فهمیدین؟

مرگخواراها نه مخالفتی داشتند و نه در صورت داشتن علاقه‌ای به ابراز آن.

- اونی که گریه کرد ... خود سالازار بود!
-
- می‌شه کامل‌تر بگید؟
- علتش به شما مربوط نیست! همین دیگه ... یک بار سالازار گریست. ملیجکی برایش لطیفه گفت، سالازار دیگر نگریست. آه سالازار کبیر من فدای اشک ...

خر مرگخوارها که از پل گذشت، دوباره خاطرات سالازار برایشان در پایین‌ترین درجه‌ی اهمیت قرار گرفت.

- خوب! کسی جوک بلده؟ شیرین‌کاری؟ ریزه‌کاری؟ شکلک؟ هر چیز خنده داری؟!


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۳ ۲۲:۴۱:۴۶


پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
#47
خانواده‌ی گانت آقای گانت با شورت ورزشی! - قسمت ششم


- برادر عرض کردم که ... بنده الان کارتم همراهم نیست. شما اجازه بده ما بریم، من جان صبیه رو قسم می‌خورم که برگردم و حساب کنم. نعوذ بالله حق الناس سرم نشه، بنده‌زاده که برام عزیزه!

گانت‌ها هنوز به نیمه‌ی دوم نیازها، یعنی پول دست پیدا نکرده بودند و کم کم داشتند به این نتیجه می‌رسیدند که پول اصلا نیمه‌ی اول است. بین دو نیمه هم هست. وقت اضافه و پنالتی حتا!

- منم به جون عمم قسم می‌خورم که تا پول اقامتتون رو ندین نمی‌تونین برین. عمه که سرت می‌شه؟ اصلا صبیه رو بذار بمونه خودت برو. خودت بمون صبیه رو ...

به هر صورت کسب درآمد مجازی به ثمر نرسیده بود و باید هتل را ترک می‌کردند تا در دنیای واقعی بختشان را بیازمایند.

- زکی! چطور جرات می‌کنی به من پیشنهادای بی‌ناموسی بدی؟! همینم مونده دخترمو تنها ول کنم بین چهارتا مشنگ ... یا بفرستم میون یه گله مشنگ دنبال پول جور کردن! ده آخه بی‌اصل‌ونسب ولدمشنگ! برو مادر خودتو بفرست واسه پول جور کردن! همین مونده نواده‌ی سالازار محتاج خوردن پول توی دوزاری باشه! من اگه لنگ یه قرون دوزار بودم که نمی‌ذاشتم امثال تو کرایمو بخورن و وضعم این نبود! هی من میام کظم غیظ کنم هی نمی‌ذاره!

- هیس! لطفا پاسخ ندین آقای هتل‌دار! ایشون مهمان من هستن. هزینشون رو هم من حساب می‌کنم.

ماروولو با حیرت برگشت تا ببیند این فرشته‌ی نجات کیست که هتل‌دار به احترامش هیچ پاسخی نداده. به خیالش جادوگری بود که با شنیدن نام نواده‌ی سالازار دست‌وپای خود را گم کرده و می‌خواست ادای دینی کند. غافل از این که سلام گرگ بی طمع نیست و برایش کیسه دوخته‌اند!

- «پشتِ‌پرده» هستم. البته شما می‌تونید راحت باشید و اسم کوچیکم رو صدا کنید؛ دست! و شما آقای؟

ماروولو به دستِ دراز شده‌ی دست نگاه کرد و با تردید گفت:

- گانت!

- ابهت و جذبه‌ی شما منو یاد آقای پروین انداخت. الحق که جاشون خالیه ... اما چه می‌شه کرد؟ الان دور دورِ شما خارجی‌هاست. راستی ... شما عکس با شورت ورزشی دارین؟

تصویر کوچک شده


- پدر؟ من می‌خوام درس بخونم!
- باشه دخترم ... فردا از اسنپ مارکت برات بخوانیم بنویسیم سفارش می‌دم. فعلا بذار من یک بار دیگه این بازی رو نگاه کنم بفهمم این مشنگای لعنتی چطوری با یه توپ و یه حلقه‌ی به اون گشادی کوییدیچ بازی می‌کنن تا فردا درست تیمو ارنج کنم.

پر شدن حساب‌های بانکی و سکونت در زعفرانیه، روی اخلاق ماروولو و برخوردش با دخترش نیز تاثیر گذاشته بود.



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
#48
ماروولو از درخت بالا رفت. سپس از گردن اژدها نیز بالا رفت و مشغول تمیز کردن کاپوت پوزه‌اش با لنگ شد.
باقی مرگخوارها اما سنجیده‌تر عمل کردند. تام مشغول نقل مطالب یک کتاب در رابطه با ابراز محبت بود و دیگران نت برداری می‌کردند.

- یک شب لباس بازیکن کوییدیچ مورد علاقه‌اش را بپوشید و به اتاق خواب بروید. روی آینه‌ی دستشویی با رژ لب قلب بکشید تا وقتی می‌رود برای قضای حاجت، سورپرایز شود و حاجت رومانتیکی قضا کند. برای آقایی میوه‌ها را با برش دادن به شکل ...

- تام؟ آقایی کیه؟ اسم اون کتاب چیه؟

- ایده‌های قری برای ساحره‌های قری!

- می‌شه بگی این کتابو از کجا آوردی؟

- خودت منبع بهتری سراغ داری؟ یا نکنه محبت بلدی؟ بفرما! محبت کن!




پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۳:۵۸ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
#49
خانواده‌ی گانت وفق پیدا می‌کند! - قسمت پنجم



بازپرسی زودهنگام از گانت‌ها، به نفعشان تمام شد. ماروولو با الگوبرداری از بچه‌های حفاظت فیزیکی ظاهر خود را دگرگون کرد؛ آن‌ها در همان ابتدای تبعید فهمیدند آدم چگونه می‌تواند در آن بلاد کار خود را راه بیندازد ... البته نیمی از آن را.

- حاج‌آقا سلامٌ علیکم و رحمه‌الله و برکاته. حقیر رو عفو بفرمایید بابت این که مزاحم وقت شریفتون شدم. بالاخص که حتما مشغول ذکر و عبادت هم بودید. تقبل‌الله! قرض از مزاحمت این که حقیر به همراه صبیه دنبال یک منزل آبرومند جهت اسکان هستیم. عنایت داشته باشید که طبعا به علت حضور صبیه، محله و اصالت و تقید اهالی اون برای بنده بسیار مهمه. ماجور باشید ان‌شاءالله.

فک مروپ که هیچگاه تصور نمی‌کرد پدرش بتواند با چنین ادبیاتی صحبت کند به زمین اصابت کرد و شانس با او یار بود که از پشت چادر کسی آن را ندید. با این که او متحیرتر از آن بود که بتواند چیزی بگوید، ماروولو محض احتیاط با آرنج به شکمش کوبید تا حواسش جمع باشد.

- بودجت چقدره حاجی؟

و این نیمه‌ی دوم پیش‌نیازهای زندگی در تبعید بود.

تصویر کوچک شده


«به خدا راست می‌گم سلام! من باروفیو باروفیوزاده هستم ما از عشایر دامدار هستیم امروز در ییلاق یک کوزه پیدا کردم که روش نوشته بود گنجینه‌ی خانواده‌ی اصیل و باستانی گانت که توش پر از سکه‌ی طلا بود. دخترم استخاره کرد شماره‌ی شما در آمد. بیا این‌ها را بفروشیم پولش نصف نصف!»

ماروولو با لبخندی موزیانه بر لب، تایپ کردن این متن را به پایان رساند و آن را به هزاران شماره ارسال کرد!

«سلام من خاله آرابلا فیگ هستم و بلا جونی صدام می‌کنن. اگر می‌خوای با هم چت کنیم یک شارژ بفرست تا اعتماد کنم.»

همزمان با ارسال پیامک، این متن را نیز با دست دیگرش نوشت و بر روی پروفایلش گذاشت.

«بگمن‌بت! پرداخت آنلاین از طریق درگاه‌های رسمی (فیشینگ نه!) و برداشت وجه فوری! بیا یه دست انفجار بزن اگه پولت رو خوردم و سکه‌ی لپرکان دستت دادم دیگه نیا!»

- پدر دارین چی کار می‎کنین؟
- چی کار می‌کنم؟ رزق حلال در میارم که یه سقفی بزنم بالا سرت و یه لقمه نون بریزم تو شیکمت! چی کار می‌تونم بکنم؟!

مروپ نگاهی به صفحه‌ی لپ‌تاپ ماروولو انداخت.

- این‌جوری؟ اینا شغل کاذبه پدر! پس نقشمون در چرخه‌ی تولید چی می‌شه؟ چرخه‌ی اقتصاد کشور؟
- یه پست تحقیرت نکردم که کلیشه نشه، پررو شدیا! خودت چه گلی به سرمون داری می‌زنی؟
- من یه خرده ترشی و مربا و رب خونگی درست کردم فروختم، پولشو ریختم تو بورس!
- بورس؟ این کارا پول بازیه دختر! پس نقشمون در چرخه‌ی تولید چی می‌شه؟ چرخه‌ی اقتصاد کشور؟



پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲:۱۱ یکشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۹
#50
نقل قول:

پومانا اسپراوت نوشته:
سلام
پیشنهادی داشتم یک تاپیک ایجاد کنید که هر کس قبل از اولد شدن یک پایان برای خودش بنویسه
مثلا چطور کشته شده یا هر چیزی برای پایان اون شخصیتی که فرد گرفته از طرف خودش

تازه واردم اما دوست دارم مسئول اون تاپیک یا ایجاد کننده اون تاپیک باشم



سلام به شما پروفسور اسپراوت.

اصلی‌ترین مساله‌ای که در رابطه با پیشنهاد شما وجود داره، اینه که پایان زندگی یک شخص توی سایت، اتفاق خاصیه و هر کس این کار رو بنا به سیقه خودش به شکل متفاوتی انجام می‌ده. مثلا بعضی ها با ساختن یک فیلم توی هالی ویزارد این کار رو کردن، بعضی‌ها ترجیح دادن خداحافظیشون توی تالار خصوصی و با دوستان نزدیکشون باشه. یا حتا خود من شناسه‌ای که بیشترین مدت فعالیتم با اون بوده رو به این شکل بستم یا به قول شما old کردم که توی یکی از سوژه‌های ادامه دار ایفای نقش، علیه لرد سیاه کودتا کردم و در پایان سوژه به دست ایشون کشته شدم.
منظور این که نمی‌شه افراد رو ملزم به این کرد که به شکل واحدی خداحافظی کنن. حتی بعضیا به خواست خودشون نرفتن و به خاطر زیر پا گذاشتن قوانین از سایت اخراج شدن و شناسشون به این شکل old شده.
اما این که چنین تاپیکی وجود داشته باشه تا کسی که دلش خواست بتونه ازش استفاده کنه، ایده‌ی خوبیه. از قضا تاپیکی داریم به اسم «و چه خالی می‌رفت!» که همین کاربرد رو داشته و خیلی از اعضا هم آخرین پستشون رو اون‌جا زدن. اما مدتیه که فراموش شده و از دید خارج شده. پیشنهاد شما می‌تونه یادآوری خوبی هم باشه.
اما اگر این رو هم دوست داشته باشی، من از ایده‌ی خودت این رو الهام گرفتم که یک تاپیک دیگه داشته باشیم که این خداحافظی‌ها رو فهرست کنه. یعنی لینک آخرین پست اعضای سابق ایفای نقش که حکم خداحافظیشون رو داشته، در مقابل اسمشون توی این تاپیک قرار بگیره. خیلی از این پست‌ها توی همین تاپیکیه که گفتم و بقیه رو هم می‌شه به مرور جمع‌آوری کرد. لیست مفید و جذابی خواهد شد. اگر مشتاق به کمک در انجام این کار بودی از طریق پیام شخصی بهم بگو تا راهنماییت کنم که برای شروع باید چی کار کنی.







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.