هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ یکشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۳
موفرفری هافل رزز


1-معجون جنون رو به هر نحوی که مایلین(از روی عمد،سهوا،اتفاقی و...) تهیه کنین و هر کاری دوست داشتین باهاش بکنین.قلم دست شماست.12 نمره

در یک روز گرم افتابی،بعد از امتحان فلسفه وحکمت رزز،دورا وسارا کنار دریاچه نشسته وماهی های مرکب راقلقلک می دادندو از هوا لذت می برند.
بومب! این صدای بطری کوچکی با محتوباتش محکم به سر رزز بی چاره اصابت کرد.
رزز از شدت درد روی زمین قلک می زد و به اون بد بخت بی چاره ای که بطری را پرت کرده بودفحش می داد:
-کدوم تسترالی شیشه پرت می کنه؟بوقی کله اژدری یورتمه رو....
دورا حرف رزز را قطع کرد:
-این کار ها فقط از جیمز پاتر برمی اید!( پدر هری پاتر)
سارا:
-اون که یه قرنه مرده!
دورا که گونه هایش گل انداخته بود،جواب داد:
اره راست می گی،اصلا حواسم نبود.
سارا بطری ادست به دست می کرد گفت :
حالا این چی هست؟
رزز که موفق شده بود بنشیند با قیافه ی متفکری گفت:
رنگش شبیه معجون دیوانه کننده س که کورممد خورد.
چشمان دورا گردشدومعجون را از دست سارا کشیدوپرت کرد توی دریاچه.
رزز سر دورا فریادکشید:
این چه کاری بودکه کردی؟اچرا انداختی اش دور؟خوب برای کلکسیون معجون هایم لازمش داشتم!

چند ساعت بعد کنار دریاچه

پری های دریایی در وسط،زردمبو ها در کنار،ماهی های بادکنکی جلو و ماهی های مرکب پشت سر پری های دریایی ایستاده بودند وبا اهنگی که ماهی های مرکب می خوانند هی پاپ می رقصیدن.(من شکایت دارم چرا شکلک رقص هی پاپ یا مایکل جکسون موجود نیست؟اخه چرا؟چرا؟)

2. کلک استاد در این جلسه به نظرتون چطور بود؟3 نمره
جالب البته نه برای کورممد.

3.یه رول بنویسین که توش موفق شدین به وسیله این معجون مدرسه رو به دیونه خونه تبدیل کنین!باز هم قلم دست شماست. هرجور صلاح می دونین آگاهانه یا غیر آگاهانه و...مدرسه رو به هم بریزین! 15 نمره

رز دستش را بالا گرفت وگفت:
-میس ،می ای گو اوت؟
معلم هنوز "یس"را کامل نگفته بود که رز از کلاس پرید بیرون،پله ها را یکی دوتا کردتا به اب سرد کن رسید.
کنار اب سردکن ایستاد،نفس نف می زد یک لیوان برداشت وپر اب کرد وسرکشید. کمی که حالش جا امد از توی جیب شلوارش بطری کوچکی را بیرون اورد در اب سرد کن را برداشت و مایع دورن بطری را درون اب سرد کن خالی کرد؛ وسریع از صحنه ی جنایت دور شدوسر کلاس برگشت.

چند دقیقه بعد بچه ها برای اینکه چند دقیقه ای از کلاس ملال اور-استاد اینجا شما باید می بودید تا دیگر کلاس ملال اور نشود- راحت شود از کلاس بیرون می رفتندو یک لیوان اب نوش جان می کردندو روانی شده برمی گشتند!

تا دقایقی بعد گویش تبدیل به تیمارستان شده بود؛در یک کلاس بندی می رقصیدند ،درکلاس دیگری چهچه می زدند،سواری می دادندو....
معلمین گویش هم سعی دربه دست گرفن اوضاع داشتند؛البته چند معلم هم هم اب نوشیده بودند وبا جماعت یک صدا بودند. دراین بین عده ای خبر نگار در حال فیلم گرفتن یا مصاحبه بودند! این گونه بود که کلاس خسته کننده ی گویش تبدیل به هیجان انگیز ترین واقعه ی سال شد.


هرچی فکر کردم به نظرم امد خراب کاری در گویش جالب تر از خراب کاری در مدرسس!
استاد من باید هربار یه خراب کاری انجام بدم !سوژه ی این هفته عالی بود خوراک من!


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۳ ۱۱:۲۴:۱۸



پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۳
موفرفری هافل!

در دور افتاده ترین گوشه ی سالن عمومی هافلپاف

مانداگاس با بی حوصلگی به رز نگاه می کرد و رز با خجالت شروع به حرف زدن کرد:
-خب مرسی که امدی می خواستم ببینم .....نگاهی به اطراف کرد تامطمئن شود کسی ان ها رانگاه نمی کند، بعد ادامه داد:اون قالیچه های پرنده ی خاندان بلک راهنوز داری؟
دانگ با صدایی که به زحمت شنیده می شد،جواب داد:
-نه اون موقع که وسایل خاندان بلک را برمی داشتم قالیچه ها رابرنداشتم یعنی نشد.
رز گفت:
-خب من یکی می خوام می تونی از یه جایی گیر بیاری؟
دانگ کمی فکر کردوبعدگفت:
-شاید ؛باید ببینم چی می شه!حالا بگو اگه تونستم یکی پیدا کنم چند می دی؟
رز که کمی خیالش راحت شده بود ،گفت:
-هرچقدر که لازم باشه.
دانگ جواب داد:پیدا کردنش صدتا اوردنش دویست تاوپول خودم هم چهار صدتا....درمجموع می شه هفصد!
رز با عصبانت گفت:
-یکم کمترش کن.
-نمی شه.
-چرا؟
-برای اینکه من می گم.
-توهافلی هستی منم هافلی یه کم تخفیف بده دیگه!
دانگ فریاد زد:
قیمت ها مقطوع می باشد.
با فریاد دانگ همه ی سرها به سمت رز ودانگ برگشت؛رز که از خجالت داشت اب می شد ؛به ارامی گفت:همه دارن نگاهمون می کنن یکم کمش کن من برم.
دانگ زیر لب گفت:باشه ولی ازششصد وسی پایین تر نمی ایم!امشب ساعت چهار کنار در سالن.
وبا قدم های بلند از سالن بیرون رفت،رز هم که در اثر نگاه های بچه ها نصف شده بودبه درون خوابگاه شیرجه زد.

ساعت 5 درخانه ی سیریوس

رزپرسد:
قالیچه ها کجاست؟
دانگ جواب داد:
-من از کجا بدانم؟باید بگردیم وبا کیسه زباله به سمت اتاق سیریوس رفت،در راباز کرد و وارد شد.
رز که نگران بود به صبحانه ی هاگوارتزنرسند همراهش رفت.
دانگ هرچیزی را که می دید درون پلاستیک می انداخت ؛ازجعبه،پول،مجموعه ی عاج فیل ،ناخن خشک شده ی هیپوگریف،پشم شتر مرغ ،پر تسترال گرفته تا کلی وسایل دیگه.
رز نگاهی به ساعت انداخت وگفت:دانگ امدیم قالیچه بر داریما!
دانگ:حالا که این همه راه امدیم بگذار یه سری چیز برای کاسبی مون برداریم ،بیا قالیچه ها پیدا شد.
وبه این ترتیب اتاق سریوس وبعد اشپزخانه وکم کم کل خانه خالی شدوسیریوس تهی دست شد!


ایده ی باحالی بود!


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۳/۶/۲ ۱۱:۰۶:۵۷



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳
1.در رولی این معجونو تهیه کنین. تهیه ش هم آزاده. می تونین بدزدینش،خودتون درست کنین، دیگری رو مجبور کنید درستش کنه یا بخرین و یا هر فکر دیگه ای که به ذهنتون می رسه. تاکید می کنم چیزی که نمره میاره سطح رول نویسی و خلاقیت شما و ظاهر و سوژه پردازی رولتونه.13 نمرهو3.آزادین یه رول با هر سبکی که دوست دارین بنویسین و توش به هر شکل و نحوی که دوست دارین با هر شخصیتی که مایلین با این معجون هرکاری دوست دارین بکنین. تو انتخاب شخصیت ها هم آزادین. هر کس که مایلین حتی اگر کسی غیر از خودتون باشه. محدودیتی هم وجود نداره که رولتون مربوط به هاگوارتز یا درس باشه.14 نمره


دریکی از روزهای گرم تابستان،رز زلربرروی پاتیلش که بخاراز ان بیرون می زدخم شده بود.
از شدت گرما عرق کرده بود،بادست عرق روی پیشانی اش راپاک کرد ودوباره مشغول کارشد.
کاسه ای که دران بال پروانه وگل الاله بودرابرداشت وبه معجون اضافه کرد.نگاهی به دفترش اندخت.
مواردمورد نیاز جهت تهیه ی معجون :
گل الاله(3عدد)_دم ماهی شیر(1عدد)_بال پروانه(4بال)_اب مقطر(به میزان لازم)وساعت
طرز تهیه:
ابتدا گل راپرپرکنیدوبابال له شده ی پروانه بجوشانیدوبه معجون اضافه کنید،اب مقطررا ریخته ودم ماهی را نصف کرده ودرون پاتیل بیاندازیدمواظب دستانتان باشید زیرا دم ماهی با اب مقطرواکنش نشان می دهد.
ودراخر ساعت را روی زمانی که می خواهید تنظیم کرده ودرون پاتیل بندازید.پنج باردر جهت عقربه ی ساعت ونه باردر خلاف چرخش عقربه ی ساعت هم بزنید..
کارش تقریبا تمام بودساعت راروی سه ی نصفه شب تنظیم کرد ودرون پاتیل انداخت.
خودش راروی صندلی انداخت ،چشمانش از شدت هیجان می درخشیدندولبخندی شیطانی برلبش نقش بسته بود از زمانی که استادایلین معجون پیری رایادداده بود،رز فکری درسرداشت. اومعجون رادرست کرده بودکه چندروز دیگر که به خانه برمی گشت ان راهمراه خودببرد وبه خوردپسرعموی ازخودراضی وخنگ خودبدهدوبرای همیشه ازشراودرامان بماند.
چندروزبعددرخانه
-رز بیا چای ببر.
رز در جواب مادرش باخوشحالی جواب داد:
-چشم همین الان
سریع به طرف کمدرفت وتمام لباس هاراانداخت بیرون !ازته کمدجعبه ای برداشت ،درجعبه رابازکردوشیشه ای کوچک بامایعی بی رنگی که درونش بودرابرداشت وبه سمت اشپزخانه دوید،نگاهی به اطراف کردتامطمئن شودکسی اورا نمی بیند؛ بعد معجون رادرون یکی از لیوان ها خالی کر دوان لیوان رااز سینی بیرون گذاشت
بعدازاینکه همه چایی برداشتند،لیوان راتوی سینی گذاشت وبه سمت پسرعمویش رفت.پسرعموی خنگ لیوان راگرفت وسرکشید!
رز سینی رابه اشپزخانه برگردوندوباخوشحالی روی صندلی نشست ومنتظر امدن سه نصفه شب شد.
ساعت سه ی نصفه شب
همه در خواب هستند
رز رب دشمامبرش راپوشیدوبه اتاق مهمان رفت تا تاثیر معجونش رامشاهده کند.به ارامی در اتاق را باز کرد تا کسی بیدارنشود .
ابتدا پسرعمو چاق تر شدو صورتش گردتربعد سیبیل در اورد ، کم کم صورتش چروک شد،لاغر شدودر اخر در اثر پیری در گذشت!


ا2.حقه استاد رو در خوروندن معجون چطور ارزیابی می کنین؟3 نمره
اعتراف می کنم که عالی بود هوشمندانه!





پاسخ به: جاذبه های هری پاتر
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳
جذاب ترین مرگ :مرگ سیریوس

جذاب ترین پیروزی:پیروزی هری در برابر ولدمورت اخرین نبرد

جذاب ترین شکست:تیم گریفندور در مقابل هافلپاف بود.

جذاب ترین بخش:کتاب یادگاران مرگ جلد دوم اون جایی که هری توی ذهنش با دامبلدور گفتگومی کند.

جذاب ترین مورد احساسی:هری در مورد جینی با خودش درگیره اسم فصلش هم فکر کنم هیولای درون بود.

جذاب ترین ایده:یادگاران مرگ

جذاب ترین شخصیت:جینی

جذاب ترین نکته:فرصت دوباره

جذاب ترین ترفند:هفت پاتر

جذاب ترین شوخی:دریاچه ی فردوجرج در سال پنجم.

جذاب ترین جمله:چون که صد امد،نودهم پیش ماست.




پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
لردولدمورت پریروز از خانه بیرون آمد و کچل بود. دیروز هم از خانه بیرون آمد و کچل بود. نشان دهید که اگر ولدمورت فردا هم از خانه بیرون بیاید همچنان کچل خواهد بود یا خیر. (10 امتیاز.
الان منظورتان از خانه چیه؟ولدمورت از توی خانه بیرون می اید یا از توی قصر؟
خب حالا ولش می ریم سراغ جواب:
بازهم کچل خواهد بود؛اخه یه لحظه ولدمورت راباموتصورکن اصلا امکان نداره!بهش نمی اید درضمن کچلی مدشده!از نظرپزشکی مشنگی کاشت موبه زمان زیادی نیاز داردواز نظر پزشکی جادویی این کارممکن نیست چون که دراثر تقسیم روح بی موشده موکاشته نمی شود.بنا براین تا اطلاع ثانوی کچل خواهدبود.
رولی بنویسید و در اون چیزی رو به کسی، کسی رو به چیزی، چیزی رو به خودتون اثبات کنید. یا حتی میتونید طوری بنویسید که کسی چیزی رو به شما یا هر کس ِ دیگه‌ای اثبات کنه. کلاً آزاد هستید، فقط مهم اینه که محور سوژه‌تون همین اثبات کردن باشه. (20 امتیاز)
رزخسته از کلاس برگشت در چوبی خانه راهل دادو داخل شدکیفش را کنار در ول کردوبه سمت مبل شیرجه رفت.تلویزیون راروشن کردوبه جمعیت که روبه رویش استاده بودندگفت:می شه لطف کنید یکم از جلوی تلویزیون بیاییدکنار،می خواهم فیلم ببینم.
ولی جمعیت هم چنان جلوی تلویزیون بودند.دنیاکنارش نشست وپایش راروی پایش انداخت ودفترش را روی ان گذاشت ومدادش رااز پشت گوشش برداشت با نگاهی سرشار از بی اعتمادی گفت:اسم.
رز که خیال می کرداشتباه شنیده گفت:چی؟
داینا:نام ونام خانوادگی.
رز سریع جواب داد: رز زلر
-نام پدر؟.
اقای زلر
-نام مادر؟.
خانم زلر
-نام محل تحصیل
رز:مدرسه ی علوم وفنون جادو...نه یعنی جاروگیریه هاگوارتز.
- شغل؟
ندارم.
سام گفت:اهان!مچ شوگرفتیم یه بی کار که توی مدرسه ی اموزش کارگری درس می خونه!
رز با تعجب پرسید:می شه بگی با کی هستی؟
پت بااخم گفت:ببین دخترخانم ما رز رامی خواهیم بگوبهاش چی کار کردی؟
رز با تعجب بیشتر جواب داد: منظورت ادم رابایی هست؟اخه چه جوری می تونم خودم رابدزدم؟اشتباه گرفتی زنگ خونه بغلی رابزن!
دنیا:ما راگول نزن مابچه نیستیم.رز کجاست؟
-معلومه چی می گین؟
سیاوش:دنبال رز هستیم.فردا برای ایران بلیط داره.
رز از جا پرید:برام بلیط گرفتین؟بدون هماهنگی؟
سام:برای تونه برای رز.حالا نشانی رز بده
-من رزم.
داینا خندید:توگفتی منم باور کردم!
-به زیرپوش سوراخ سوراخ مرلین قسم من رزم
کارین که تا ان موقع حرفی نزده بود گفت:برو برو یکی دیگرو خرکن!
رز از سرکلافگی بلندشد:شما خرهستید لازم نیست خرتون کنم.به چه زبونی بهتون بفهمونم که من رزم؟
دنیا:ما با جه زبانی بهت بفهمانیم که تو رز نیستی؟
رز فریاد زد:به پیژامه ی سوراخ مرلین قسم من رزم.
همه با نگاه شان به رز نگاه می کردنند
رزادامه داد:اصلا بیایید بریم به هاگوارتز اون جا بهتون می گن من رزم.
سیاوش گفت:کیا بهمون می گن رفتگرا؟
رز باعصبانیت گفت:نخیر هم گروهی هام الا، سارا، ریونا، باری و...
سام حرفش راقطع کرد:باری ?!باری کیه دیگه؟
رز جواب داد:هم گروهیمه دیگه.
سام گفت:یعنی به همین زودی ما رافراموش کردی؟دوستای جدیدپیدا کردی مارا انداختی تو سطل اشغال؟
رز:نه بابا.توهم دلت خوشه ها!
سام که حرف رز رانشنیدادامه داد:اگه رز زلر بود چنین کاری نمی کرد من رز رامی خواهم
رزجیغی از سرناامیدی کشید ودست دوستانش را گرفت .کمی بعد در هاگزمید بودندوقدم زنان به سمت هاگوارتز می رفتند.
کارین پرسید:حالا این مدرسه ی جاروکش ها کجاست ؟
رز با دست به قلعه اشاره کرد
سیاوش گفت:از ظاهرش پیداست مدرسه ی جاروکش هاست!
دنیا:اونجا؟اونجا که بیشتر شبیه خرابه هست!
سام:اِ بچه ها بهتره بریم من یادم امد الان با استادم قرار گاشتم!
رز بدون توجه به حرف دوستانش پیش می رفت.کمی بعد وارد محوطه شدندوقلعه برای مشنگ ها قابل دیدن شد.همین طور که راه می رفتندپسری سواربر جارو جلوشان را گرفت.
رز با دیدن پسر خوشحال شدوگفت:باری تورو به ریش مرلین قسم به این ها بفهمون من رز زلرم.
از پشت سر رز کارین گفت:تورز نیستی.
رز نگاه ملتمسانه اش رابه باری انداخت باری با قیافه ی متفکری گفت:شاید معجون مرکب خورده باشی ازکجا مطمئن باشم؟
رز خشمگین فریاد زد:از دست شماها!من رز زلرم اگه شک داری خب یه سوال بکن!
باری جواب داد:اون روش محفلی هاست یه مرگ خوارهیچ وقت از روش محفلی ها استفاده نمی کنه!
ولی حس مرگ خواریم بهم می گه تو رزی




پاسخ به: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۷ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
با به صدا درامدن صدای زنگ هری با عجله از پله ها بالا رفت ودر اتاق راباز کرد،صدای دادلی از پایین به گوش می رسید:خوش امدید!
سرش رابرگرداند وچشمش به موجودی عجیبی با روبالشتی کهنه وپر لک غذا افتادکه روی تختش نشسته بود دستش را روی دهانش گذاشت تاجیغ نزند،در اتاق را به هم کوبیدنفس عمیی کشیدتا مطمئن بشه که خواب نمی بیند.روی تخت نشست وتابه افکار پریشانش نظمی بدهد.
سعی کرد صدایش ارام ولحنش محترمانه باشدگفت:توچی هستی؟ البته برای رعایت ادب باید می گفت توکی هستی؟
موجود عجیب با لبخندجواب داد:من دابی هستم قربان جن خونگی.
هری باتعجب پرسید:جن خونگی چیه؟
دابی گفت:جن های خونگی تمام کار های اربابشان را انجام می دهند...
هری حرفش راقطع کرد:فهمیدم؛حالا چرا لباست این جوریه؟
دابی:اگه دابی لباس بگیر ازادمی شه به همین خاطر هیچ وقت بهش لباس نمی دهند.
هری پرسید:خب اینجا چی کار می کنی؟
دابی جواب داد:دابی فهمید که هری پاتر قربان نمی خواهد به هاگوارتز برود!وبا نگاه پرسشگرانه ای به هری نگاه کرد
هری با بی خیالی جواب داد:درست فهمیدی حال درس خوندن ندارم دردسرها سال قبل خستم کرده می خواهم به تعطیلات برم.
دابی :اما هری پاتر باید بره.وجود هری پاتر توی هاگوارتز خیلی واجبه!
-برای چی؟
چون قرار توی هاگوارتز اتفاقی بیافته وهری پاتر باید باشه.بعداز تمام شدن جمله اش سرش را محکم به دیوار کوبید دابی بد بد بد نباید چیزی بگم.
هری: نکن دیوار خراب شد الان عمو ورنون دعوام می کنه مگه ازار داری؟
در همان لحظه صدای خاله پتونیا از طبقه ی پایین بلندشد:هری بیا.
هری روبه دابی کردوبالبخندگفت:ببین الان من بایدبرم کمک اگه توبه جای من بری قول می دهم به رفتن فکر کنم.
دابی جیغی کشید:این کار هر روز دابیه
چند لحظه بعد در اشپز خانه
خاله پتونیا لباس سبزی پوشیده بود وهرچه طلاوجواهرات داشت به خود اویزان کرده بود .هری درحالی که سعی می کرداز خنده منفجر نشودپرسید چه کار باید بکنم؟
خاله پتونیا جواب داد:زمین را طی بکشی وکیک را تزئن کنی.
بعداز رفتن خاله پتونیا هری روبه دابی کردو گفت:خب کارت راشروع کن!وبا خوشحالی روی صندلی نشست ومشغول خوردن شامش شد.در طول زمانی که هری شام می خورد دابی زمین را شست وکیکی راتزئین کرد.
بعدباهم نشستن ودر باره ی خانواده ی مالفوی گپ زدند.درمیا گپ زدند خاله پتونیا وارد اشپزخانه شد وبادیدن دابی چنان جیغی کشید که عموورنون ومهمانانش به اشپزخانه امدن .دابی هم با صدای پاق بلندی غیب شد.
عمو ورنون یک لیوان اب به دست خاله پتونیا دادو پرسید:باخالت چی کار کردی پسر؟
هری که زبانش گرفته بود گفت:هیییییییییییییی چی.خاله سوسک دید ترسید.
رنگ صورت عمو ورنون به قرمز تغییر رنگ داد: چرا دروغ می گی؟توی خونه ی ما سوسک پیدا نمی شه!
هری که تازه متوجه گندی که زده بود شدبادسپاچگی اضافه کرد: نه یعنی.........یعنی فکرکرد سوسک دیده این غذایم که ریخ روی زمین رامی گم فکر کرد سوسکه
خاله که تازه سکسکه اش شروع شده بود گفت:اره راست می گه!به هر ترتیبی بود هری موفق شد مهمان ها را به نشیمن برگرداند. تابه اشپز خانه بازگشتخاله پتونیا با خشم اپرسید:می شه بگی این کیه؟
هری جواب داد:اره یعنی نه یعنی اسمش جن خونگیه
خاله پتونا:چیه خونگی؟
هری:هیچی خاله،یه لباس خوب داری که به درد دابی بخوره ؟وبه دابی که اشاره کرد
خاله با ترس گفت:فکرکنم داشته باشم.........
بلاخره پس از یک ساعت لباس گران قیمت خاله که بین لباس هابیشتر به دابی می امد را به اوپوشاندن.با کت ودامن قهوه ای همرا با کمربند قرمیز وجوراب های سفیدباکفش پاشنه بلند،کلاه کیس وکلی ارایش دابی اندکی شبیه خدمت کار مشنگ ها شد.
خوشبختانه دابی توانست با کفش پاشنه بلنداز مهمان ها پزیرایی کند.او چایی سرور کرد در حالی که کیک داستش بود به سمت میز رفت ولی کمربند لباسش به صندلی پشت سرش گیر کرد ولباسش جر خورد.دابی برگشت تا ببیند چه بسر لباس امده که تعادلش از دست رفت وبا کیک پرت شد بغل زن مهمان.
زن جیغ زد ودابی را هل داد.دابی خورد به مبل وکلاه گیس از سرش افتاد.
زن با دیدن قیافه ی دابی جیغ بلندی کشید و از پنجره ی سالن بیرن پرید پشت سرش شوهرش از پنجره پرید
ومهمانی عموورنون به هم ریخت




پاسخ به: به نظر شما ممکنه ولدرمورت از چیزی بترسد?
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۳
اعضای محترم هافل؛باری ،دورا ،ارنی لطفا در جمع دعوا نکنید.
باهم دعوا دارید دادگاه هافل!
حالا نگید من طرف دار لردم یا دامبلدور فعلا بی طرفم شاید بعدا یه تصمیم هایی گرفتم
دورا یه نگاه به دادگاه کردم از اردیبهشت کسی پست نزده نظرت درباره زدن یه پست چیه؟
خبرم کن


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۵ ۲۲:۲۴:۱۸



پاسخ به: به نظر شما ممکنه ولدرمورت از چیزی بترسد?
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳
مرگ




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۳
1-نظرم درباره ی محفل ققنوس؟
عالی محفل تنها چیزی بودکه دردوران جنگ مفید بود
من همیشه ازمحفل خوشم می امد.
2-انتظارم از محفل؟
به کارشان ادامه بدهند وجلوی مرگخوران بایستند
3-چقدربه سران محفل اعتماددارم؟
همون قدرکه به خودم اعتماد دارم .
4-دقیقا به چی محفل اعتماددارم؟
به ایمان واستقامت وفداکاری وپشتکارشان.
5-بین ناجینی وفاکس کدام راانتخاب می کنم؟
معلومه که فاکس هم خوشگله هم صدای خوبی داره وکلی چیزدیگه!اخه اون مار چیه؟چه فایده ای داره؟
6-قداست دامبلدورشکسته شده؟
تازمانی که به دامبلدور اعتمادداشته باشیم قداستش شکسته نمی شود.
7-اسم رمز؟
پیرخرفت،ابنبات لیمویی ووووووهری پاتر
8-اسم تام؟
ترسیدن از اسم چیزمزخرفیه.ولدمورت،ولدمورت،ولدمورت وملدمورت

ها؟ فرزندم تو این فرم قدیمی فسیل شده رو از کجا آوردی ؟ من خودمم حتی این فرمهای قدیمی باستانی رو یادم نمیومد باباجون..

به هر حال فرم پر کردن روش از مد افتاده ای هستش که ما ازش استفاده نمی کنیم.

پست های قبلی همین صفحه رو بخون متوجه میشی که باید چیکار کنی.

ممنون فرزندم! به سلامت..


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۱ ۱۹:۳۳:۱۱



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۲:۵۹ پنجشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۳
منم هستم!
منم دوست دارم محفلی باشم :zogh:

می دونم فعالیتم کمه سعی می کنم فعال ترباشم
من از اول خوب بودم هیچ وقت منفی نبودم








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.