هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۱:۵۴ جمعه ۲۶ تیر ۱۳۹۴
semetra

به نظر من هم ایشون تنها فردیه که لایق این رنک هستش. با وجود اینکه تازه وارده حضورش در این بحث ها کاملا پررنگ دیده میشه. حضور مفید! وجود و حضور صرف و بی فایده نمیتونه ملاک باشه.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: تابلوي شني امتيازات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴
نمرات جلسه اول معجون سازی:

راونکلا:41

اوتو بگمن:23
لینی وارنر:30
لادیسلاو زاموژسلی:30
گریک الیواندر:26
چو چانگ:25


اسلیترین:36

دراکو مالفوی:25
مورگانا لی فای:28
ریگولوس بلک:30

گریفندور:36

هری پاتر:30
رون ویزلی: 29

هافلپاف:36

برایان دامبلدور:23
وندلین شگفت انگیز:30
رز زلر:28


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۴
امتیازات جلسه اول


اوتو بگمن:

اوتو برای تکلیف سوم لزومی نداشت رول بزنی ولی ممنون که این کار رو کردی این خودش خلاقیته.
نقل قول:
همه چشم از مایکل که سرکارشون گذاشته بود برداشتنو انداختن به خانم معلم.


جان؟ خانوم معلم؟ هکتور که من باشم مَرده!

اوتوی عزیز یکی دو نکته بود که خواستم باهات در میون بذارمشون. اول اینکه سعی کن لحن پستت یک دست باشه و یک جا کتابی نباشه و جای دیگه محاوره ای. البته میتونی از محاوره برای دیالوگ ها و از لحن کتابی برای بقیه پستت استفاده کنی. ولی من توی پستت حتی در جاهایی که دیالوگ نبود دوگانگی لحن دیدم.
مورد بعدی اینکه کلماتی مثل "دیقه" معنی ندارن. کلمات باید به طور کامل و دقیق نوشته بشن. مگر اینکه دیالوگ باشن که اون هم با توجه به شخصیتی که داری در موردش مینویسی متفاوته.
استفاده ای که از شکلک ها کردی خوب بود فقط کمی تعداد شکلک ها به نظرم زیاد بود.
از اتاق منم معجون ندزدین!

امتیاز: 23

لینی وارنر:

لینی! الان نکنه انتظار توضیح و انتقادم داری؟! نه واقعا داری؟
امتیاز:30

لادیسلاو زاموژسلی:

تکلیفت خوب بود لادیسلاو. حرفی برام نذاشتی.
امتیاز:30

رون ویزلی:

پستت خوب بود و جز چند مورد که میتونستی انتخاب بهتری در نوشتن و علائم داشته باشی و یکی دو مورد غلط املایی پست خوبی نوشته بودی.
امتیاز: 29

هری پاتر:

گویا اعلام آمادگی کردی دستیار من بشی! حتما ازت استفاده میکنم!
امتیاز:30

رز زلر:

معجونِ ساز؟ تا جایی که یادم میاد معجونِ"معجون ساز" شدن رو یاد دادم. هوم؟
از خلاقیتی که در برداشتِ اسم معجون داشتی خوشم اومد رز! چند مورد غلط املایی دیدم، کمی ظاهر پستت نامناسب بود و دیالوگ کم بود با این همه خلاقیتش خوب بود.
امتیاز:28


ریگولوس بلک:

خلاقیت جالبی داشتی ریگولوس! کسی کمکت کرد یا به تنهایی بودی؟! دزدی میکنی؟
"دیه" نداریم بوقی! دیگه!
الان به خاطر همین بهت دو بدم تا ابد یادت بمونه؟! سری بعدی تو تکلیفت از این چیزا ببینم دو میدم. شوخی هم ندارم!
امتیاز:30

مورگانا لی فای:

مورگانا من که نباید اینا رو به تو بگم که وسط دیالوگ جای شکلک نیست یا اینکه علائم نگارشی یه دونه ازشون کافیه، باید بگم؟
امتیاز:28

وندلین شگفت انگیز:

هیچی ندارم بگم. عالی بود وندل!
امتیاز:30

دراکو مالفوی:

دراکوی عزیز کمی با اینتر بیشتر دوست باش. اینطوری ظاهر پستت هم بهتر میشه. میدونم که میتونستی خیلی بهتر از اینا باشی. (
امتیاز:25


گریک الیواندر:

گریک عزیز احساسات خواننده رو تا جایی که ممکنه وارد پستت نکن، از علائم نگارشی بهتر استفاده کن و در قسمت های غیر دیالوگ شکلک نزن. شکلک یکی هم باشه منظور رو میرسونه و استفاده بیش از حد ازش به پستت ضربه میزنه.
امتیاز:26

چوچانگ:

قبل از ارسال پستت رو یه بار برای خودت بخون ایرادهای تایپی و املایی رو رفع میکنه. علائم نگارشی تعدادشون نباید زیادی باشه. سه نقطه داریم ولی چند نقطه نداریم!
امتیاز:25

برایان دامبلدور:

تو پستت از اینتر استفاده کن. ظاهر پستت رو بهتر و خوندنشو راحت تر میکنه. مثل چند نفر دیگه از دوستان باید به تو هم بگم که علائم نگارشی رو چند تا نذار! "!" درسته و "!!!!" غلطه!
امتیاز:23


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۱۴ یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴
جلسه دوم


صدای پچ پچ آرام دانش آموزان که در حال رفتن به کلاس معجون سازی بودند، تنها صدایی بود که سکوت راهرو را در آن ساعت از شب می شکست. آملیا در حالی که با بدخلقی پاتیلش را دنبال خودش می کشید گفت:
- چرا ما باید این درس مزخرف رو با این استاد بی استعدادش تحمل کنیم؟ جلسه قبلی فاجعه بود.تکالیف از اون هم بدتر.

مورگانا در حالی که با دو بال از گل رز پرواز کنان کنار او حرکت میکرد، گفت:
- آره کاملا باهات موافقم. درس و تکالیفش افتضاح بود.
حال و روز و صحبت های سایرین هم مشابه آملیا و مورگانا بود. بلاخره جماعت معترض، غرولند کنان وارد کلاسشان شدند که برخلاف جلسه قبل در تاریکی ترسناکی فرو رفته بود.

- بعد میگن چرا غر میزنید... خب تو مدرسه به این بزرگی دو تا دونه شمع پیدا نمیشه بسـ....
- ساکت!
ملت همیشه معترض که شوکه شده بودند لحظه ای ساکت شدند. ولی پیش از آنکه دوباره فرصت اعتراض داشته باشند یا "حیا کن رها کن" برای استاد سر دهند، هکتور که برخلاف همیشه نه ویبره می زد و نه هیجانی در صدایش بود و ظاهرا حرف های اعتراض آمیز دانش آموزانش تمام و کمال به گوشش رسیده بود، شروع به صحبت کرد.
- از امروز روال کلاس من فرق میکنه. دستور العمل روی تخته نوشته میشه، شما معجون رو سر کلاس می سازید و همینجا یک نفر از شما از معجون خودتون میخورید.

نگاه هکتور که روی تمامی افراد کلاس می چرخید، هنگام گفتن جمله آخر روی ریگولوس بلک ثابت ماند.
ریگولوس:
هکتور:
سایر دانش آموزان: :worry:

هکتور چرخید و رو به تخته قرار گرفت و در حالی که به وضوح تلاش می کرد ویبره نزند ادامه داد:
- امروز قراره معجون "ایراد گیری" رو درست کنید. البته گمون نمیکنم هیچ کدوم از شماها به چنین معجونی احتیاج پیدا کنید. ظاهرا در بدن شما این آپشن از قبل گنجونده شده.
بعد از گفته شدن این جمله ملت که تا به اینجا هم با هزار ترفند و گاز زدن انواع وسایلشان جلو خودشان را برای اعتراض گرفته بودند منفجر شده و سر و صدایشان بلند شد.
- پروفسور شما دارید به ما توهین میکنید.
- ما ازتون شکایت میکنیم.
- ما به مدیر مدرسه شکایت میکنیم.
- هکتور دگورث حیا کن... معجون ها رو رها کن!

هکتور بدون کوچکترین توجهی به اعتراض های ملت گفت:
- با توجه به اینکه با صحبت های غیر درسی وقت کلاس رو گرفتید، فرصت ساخت معجون سر کلاس رو نخواهیم داشت. فقط طرز عملکرد معجون خودم رو روی یک نمونه انسانی نشونتون میدم. بعدش طرز تهیه معجون و تکالیف رو از روی تخته یادداشت کنید و برید. خب کسی که من انتخاب کردم... (چهره ریگولوس در مدت انتخاب نمونه انسانی هکتور: )ریگولوس بلک!

ریگولوس که کم مانده بود وسط کلاس زیر گریه بزند گفت:
- پروفسور من تازه دو ساعت پیش از ملاقگی به زندگی انسانی برگشتم میشه یکی دیگه رو برگزینید؟
- نه ریگولوس! زودتر بیا وقت کلاس رو نگیر!

ریگولوس به ناچار جلو رفت و این بار با زبان خوش و بدون نیاز به زور و تهدید معجونش را خورد. همه منتظر انهدام، پرواز یا تبدیل ریگولوس به انواع وسایل و اشیا از جمله غلط گیر بودند، اما در کمال تعجب ریگولوس پس از لحظاتی با چهره ای ریلکس به آن ها زل زد و به طوری بسیار ناگهانی لب به سخن گشود:
- من یه ریگولوسم.... آرزو دارم، تو یارم باشی! من یه دانش آموز خیلی با استعدادم... کاشکی تو بیای پاتیلم باشی...آی پاتیلم باشی!

هکتور که با شنیدن کلمه پاتیل اختیارش از دستش خارج شده بود گفت:
- کلاس تعطیلِ! همه بیرون!

تکالیف:
1- معجون ایرادگیری بخورید و ایرادگیر خود باشید!
حالا اینی که گفتم یعنی چی! یکی از مهم ترین اشکالات ملت از جمله خود من اینه که گاهی به ایراد های پست های قبلیمون نگاه نمیکنیم و بی توجه هی پست میزنیم و درخواست نقد میکنیم. حالا سری بعدی که میخوایم پست بزنیم کاملا یادمون رفته تو نقد قبلی بهمون چه چیزایی گفته شده. این کار باعث میشه با سرعت کمتری پیشرفت کنیم.
تکلیف این دفعه من در رابطه با این موضوع انتخاب شده. یکی از پست هاتون در سطح ایفای نقش عمومی رو انتخاب کنید، (اگر پستی باشه که روش نقد انجام شده بهتره، ولی اجباری در این مورد نیست.) و اون رو باز نویسی کنید. ایرادهای پستتون رو بگیرید و به شکل جدیدی اون رو بنویسید. موقع زدن پست تکلیف یادتون باشه علاوه بر پست بازنویسی که اینجا میذاریدش، لینک پست اصلی رو هم برای من بذارید. (25 نمره)
2- علت اثر منفی ای که معجون ایرادگیری روی ریگولوس گذاشت رو حداکثر در یک پاراگراف تشریح کنید.(5 نمره)


سوالی بود یا هر گونه راهنمایی نیاز بود، پخ بزنید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: شهربازي ويزاردلند!!
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۴
خلاصه:

دامبلدوراعضای محفل رو به شهر بازی برده. ولی شهر بازی توسط مرگخوارا اداره می شه. دامبلدور که پول کافی نداره برای استفاده از تخفیف یه قرار داد امضا کرده که محفلی ها باید از وسایل شهر بازی رضایت کامل داشته باشن.
وسایل وحشتناکن...و بعد از استفاده از هر کدوم مرگخوارا یه طومار رضایت میارن که محفلیا امضا کنن. طومار میزان رضایتشون رو احساس می کنه.
محفلی ها به فکر فرار میفتن. اگه راهی برای فرار پیدا نکنن تا 5 دقیقه دیگه نمایش طنز هکتور شروع می شه. مجبورن بشینن اونو تماشا کنن...و البته بسیار راضی و خوشحال باشن!

----------------------------

ملت محفلی مشغول فکر کردن به پیشنهادات خردمندانه پیر ریش سفیدشان بودند. آن ها فکر کردند و فکر کردند و به دامبلدور اعتماد کردند.
- پروفسور زمینو میکنیم و فرار میکنیم.
- تا عشق و امید هست چه باک از طومار رضایت!
- فرزندان روشنایی من به شما افتخار میکنم. ما با دست خالی زمین رو میکنیم.

سه دقیقه بعد- در اعماق زمین

محفلی ها که به دلیل کثرت اعضا با سرعت یک کیلومتر بر ثانیه مشغول کندن زمین بودند پس از گذشت سه دقیقه سه کیلومتر پیش روی کرده بودند.
- فرزندان من... یه کم سریع تر کار کنید. فقط یک دقیقه و سی ثانیه فرصت داریم.
- پروفسور اگر شما هم یه کمکی به ما بکنید مطمئنا سرعتمون بیشتر هم خواهد شد.
- من همیشه به شما اعتماد دارم فرزندانم.

ملت محفلی:
دامبلدور:

بلاخره بعد از گذشت دو دقیقه دیگر و اتمام پنج دقیقه محفلی ها که با سرعتی بسیار زیاد مشغول کندن زمین بودند به محوطه وسیع و بزرگ و پر از چراغی رسیدند که یک سن نمایش در جلو آن قرار داشت و با پرده ای پوشانده شده بود.
- فرزندانم نجات پیدا کردیم. میتونیم یه کم اینجا استراحت کنیم.

ملت محفلی هنوز فرصت جشن و سرور پیدا نکرده بودند که صدایی سرد در سالن پیچید.
- به محل نمایش بزرگترین معجون ساز تمام اعصار، پروفسور هکتور دگورث گرنجر خوش آمدید. لطفا در صندلی های خود بنشینید. نمایش تا لحظاتی دیگر اجرا خواهد شد.

ملت محفلی:
دامبلدور:
هکتور در پشت صحنه:


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: *نقد پست های انجمن شهر لندن*
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
بررسی پست شماره 91 پارک جادوگران، هلنا ریونکلا(زنوفیلیوس لاوگود سابق):

هلنا،
قبل از اینکه نقدتون رو شروع کنیم باید بگیم معذرت میخوایم بابت تاخیر پیش اومده. متاسفانه من تازه این درخواست نقد رو دیدم.

نقل قول:
_يعني من دو ساعت توضيح دادم،هنوز شما نمي دونيد ارباب رو چه جوري بايد سوپراز اَه سوپريز،سوپرايز کنيد؟

شروع پست از مهم ترین بخش های اون هستش. دقت کنید که شروع باید به قدر کافی خواننده رو جذب کنه که تا انتهای پست شما رو همراهی کنه. شروع با دیالوگ کار سختیه و باید دیالوگ به قدر کافی جذب کننده باشه.
در این قسمت ظاهرا گوینده این دیالوگ رووناست و اگر اینطوره از اونجایی که در پست قبلی خود روونا معنی "سورپرایز" رو توضیح داده پس اینجا نباید خودش در گفتنش مشکل داشته باشه و اون رو اشتباه بگه.

نقل قول:
و نگاه همه ملت به روونا جلب شد که داشت به ملت مرگخوار نگاه مي کرد و دريغ از کلامي..

بعد از "دریغ از کلامی" نقطه گذاشتید یا سه نقطه است؟ قبل از ارسال پستتون یک بار اون رو بخونید جلوی این جور اشکالات رو میگیره.

نقل قول:
_چرا اينطوري نگاه مي کني؟

گوینده این دیالوگ مشخص نیست. دیالوگ هاتون رو یا باید طوری بنویسید که خواننده با خوندنشون این سوال در ذهنش ایجاد نشه که کی این رو گفته یا قبل از دیالوگتون خواننده اون رو مشخص کنید.

نقل قول:
روونا همچنان نگاه مي کرد و علاقه اي به شکستن سکوتش نداشت.
-دِ حرف بزن ديگه!

اینجا لازم بود بین جمله قبلی و دیالوگ فاصله بذارید. فاعل جمله قبل و آخرین اسمی که اونجا اومده گوینده دیالوگ نیست بنابراین یه فاصله نیاز بود.

کل پست شما بدون هیچ فاصله ای و یک نفس پشت سر هم نوشته شده. خواننده با خوندش ممکنه خسته بشه. در جاهایی که نیاز داره با یک اینتر یک فاصله ایجاد کنید این، هم به ظاهر پستتون کمک میکنه و هم به راحت تر خونده شدنش.

نقل قول:
رووناي جيغ جيغو نذاشت حرف زنو فيليوس تمام شود و گفت:
_قرار بود که يه راهي براي سورپرايز کردن ارباب پيدا کنيم.
ملت مرگخوار تازه متوجه ماهيت جمله روونا شدند.

سوژه اصلی کم کم داشت فراموش می شد کار درستی کردید که در انتهای پستتون دوباره سوژه رو به مسیر اصلی خودش برگردوندید و سوژه اصلی رو یاد آوری کردید.

موفق باشید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۴
خلاصه:
رودولف به مرگخواران میگه که متوجه شده لرد سیاه از یکنواختی خسته شده و بهتره فکری برای این قضیه بکنن. بعد از کمی مشورت اول تصمیم گرفته میشه که لرد رو به پارک ببرن اما زنوفیلیوس پیشنهاد میده که مقر رو به پارک تبدیل کنن.

-------------------------------

-بســـــــــــــه!

همه در جستجوی منبع جیغ زننده نگاهی به اطرافشان کردند و منبع را لاکرتیا یافتند.

- ده امتیاز از گریفندور کم میشه! برای چی جیغ و داد می کنی لاکرتیا؟
- سیوروس، با کسر امتیاز تو فقط داری صورت مسئله رو پاک میکنی. برای انجام بهتر امور باید در اون ها تفکر کرده و راه حل مناسبی براشون پیدا کنیم. من از لاکرتیا خواستم تا همه رو آروم کنه تا همه در آرامش به تفکر بپردازیم و راه حل مناسب رو برای این مشکل پیدا کنیم.

ملت مرگخوار که تا لحظاتی پیش مشغول گیس و گیس کشی، گیس و مو کشی و ریش و ریش کشی با یکدیگر بودند با شنیدن صدای آرسینوس در همان پوزیشن قبلی خشکشان زد.
- آرسینوس مطمئنی خودتی؟
- نوشیدنی آتشین زدی؟
- شایدم معجون اشتباهی خوردی!
- هکتور تو بهش معجون دادی؟

پیش از اینکه هکتور بتواند ویبره زنان اعلام کند که بی گناه است و اگر بخواهند میتواند ضد معجون را به آرسینوس بدهد، خود آرسینوس پاسخ تمام شایعات را داد.
- من در زمان کار همیشه جدی بودم و هستم.

هکتور که از قرار معلوم این ماجرا را خاتمه یافته میدید با شدت هفت ریشتر بر هزارم ثانیه شروع به ویبره زدن کرد و گفت:
- من یه پیشنهادی بدم؟
- اگر در مورد معجون نیست بگو!
- چرا؟ مگه معجون های من مشکلی دارن؟
- نه هکتور ما همچین حرفی نزدیم. خب بگو!

هکتور پاتیلی را که مشخص نبود از کجا ظاهر شده زیر بغلش زد و در حالی که عقب عقب میرفت، گفت:
- اصلا من هم میرم این معجون "تبدیل خانه ریدل به پارک" رو برای کسایی ببرم که قدر استعداد منو...

شپــــلق!

با شنیده شدن این صدا هکتور پایش به یکی از قمه های رودولف که روی زمین ولو بود، گیر کرد و پس از واژگون شدن خودش کل معجون درون پاتیل به در و دیوار و کف خانه ریدل پاشید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
هکتور که وجود خودش و امنیت جانی اش را در خطر میدید در حالی که می کوشید اعتماد به کهکشانش در صدایش نمایان باشد، گفت:
- الان که فکرشو میکنم میبینم توی این کیسه قبلا چند تا از معجون هام بود که احتمال داره ازشون ریخته باشه توی کیسه. البته معجون هایی که بود همشون نابود کننده بودن. احتمالا تا یکی دو ساعت دیگه خودش نابود میشه فقط باید بشینیم و تماشا کنیم.

آرسینوس همانند بمبی انتحاری شده بود، هر لحظه ممکن بود منفجر شود و خودش، ایوان و هکتور را با هم روی هوا بفرستد.
- چند تا شیشه معجون توی اون کیسه گذاشته بودی؟
- فکر کنم حدود سه تا شیشه معجون مرگ، یک شیشه معجون انهدام و یه بطری هم معجون مرگ اسکلت!

آرسینوس که باورش نمیشد این همه بدشانسی را یک جا تجربه کند در دو راهی بود که اول هکتور را بکشد یا ایوان را.

هکتور که دید آرسینوس اقدامی نمیکند سعی کرد پیشنهادی بدهد.
- ببین من یه پیشنهادی دارم میگم بیا معجون انهدام رو امتحان کنیم من مطمئنم جواب...
هکتور با دیدن آرسینوس که چوبدستی به دست و با چهره ای انفجاری و انتحاری به او نزدیک میشد از ادامه حرفش منصرف شد. گامی به عقب برداشت و اولین معجون دم دستش را برداشت و به سمت آرسینوس گرفت.
- طرف من بیای میپاشمش تو صورتت. فکر نکن چون نقاب داری اثر نمیکنه. معجون های من همه جوره اثر میکنن.

آرسینوس بی توجه به تهدید های هکتور جلو می رفت و درست وقتی که چوب دستیش را بالا آورد تا با طلسمی کل جامعه جادوگری و غیر جادوگری و کائنات و عالم بالا و وسط و پایین را از شر وجود هکتور راحت کند، هکتور در شیشه معجون را باز کرد و آن را به سمت آرسینوس پاشید.

از آن جایی که آرسینوس زندانبان بود و زندانبان ها عکس العمل بسیار سریعی دارند به موقع سرش را دزدید و معجون از بالای سرش رد شد و با صدای شلپی به زمین ریخت.
- بوقی! به چه حقی سمت من معجون میپاشی! معجون ساز تقلبی! مایه دردسر! موجود بی خاصیت! چرا به من توجه نمیکنی؟ دارم با تو حرف میزنم!

هکتور از قرار معلوم موضوع جالب تر و شاید عجیب تری از آرسینوس خشمگین و از کوره در رفته پیدا کرده بود.
- اون... پشت سرت رو ببین!
آرسینوس بر خلاف میلش با خشم به پشت سرش نگاه کرد و صحنه ای که دید باعث شد به تاکسیدرمی آرسینوس تبدیل شود!

ایوان، که از قرار معلوم معجون هکتور پس از جاخالی دادن آرسینوس روی او پاشیده بود، سراپا از برگ های سبز و گل های سرخ و سفید که از لا به لای استخوان هایش بیرون زده بود، پوشیده شده بود. ظاهرا آرسینوس و هکتور فقط همین را کم داشتند. ایوان روزیه گل من گلی!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴
ساعت سه و چهل و پنج دقیقه صبح – مقابل کلاس معجون سازی

صف طویل دانش آموزان با بالش و متکا جلو کلاس معجون سازی تا انتهای راهرو رفته بود. گه گاه صدای غرولند همراه با خمیازه یکی از آن ها سکوت راهرو را می شکست.
- آخه کدوم استادی سا....آآآآآآآآآ...عت چهار صبح کلاس میذاره؟
- نمیشد همون صبح باشه؟
- من که هنوز خوابـ... خرررررر....پففففففففف
- حالا چرا خودش نمیاد؟ حتما هنوز خوابه. بیخود هم ما رو بیدار کرده!

در همان حین که دانش آموزان مشغول دعوا و کلنجار با خودشان و لباس های خوابشان بودند، صدایی چرت نصفه و نیمه شان را پاره کرد.
- یه لحظه صبر کنین ببینم! زمین داره میلرزه یا من دچار توهم شدم؟
- آره داره میلرزه چطور مگه؟
- زلزلــــــــــه!

پیش از اینکه ملتِ از خواب پریده و ترسیده ی دانش آموز فرصت کنند در محل های امنی از جمله در چهار گوشه دیوار، کنار ستون های اصلی و ... پناه بگیرند یا به توصیه های ایمنی عمو زلزله عمل کنند، سایه پر تحرکی به آن ها نزدیک شد.
- چرا نمیرید تو کلاس بچه ها؟ مگه کلاس معجون سازی ندارید؟

دانش آموزان که از قرار معلوم منبع زلزله را در استاد معجون سازی خودشان یافته بودند در حالی که با تاسف سر تکان می دادند یا زیر لب غرولند میکردند، وارد کلاس شدند.

ده دقیقه بعد- در کلاس معجون سازی

هکتور در حالی که همچنان از شدت هیجان ویبره میزد، باعث لرزش تمامی میزها و پاتیل ها و جیرینگ جیرینگ شیشه های درون قفسه ها بود.
- خوشحالم از اینکه شما مشتاقان معجون سازی رو اینجا میبینم. مفتخرم بهتون بگم که شما با بهترین معجون ساز قرن کلاس دارید. بهتون قول میدم تا پایان این ترم همتون میتونید به بهترین معجون سازان دهه اخیر تبدیل بشید و هر معجونی رو بسازید.

پچ پچ معنادار دانش آموزان نشان می داد که چندان هم با هکتور موافق نیستند، اما هکتور اصولا با این چیزها کوتاه نمی آمد و برایش مهم نبود.

- خب با یه معجون جالب شروع میکنیم! معجون "معجون ساز شدن". کی میخواد یه لیوان از این معجون رو بنوشه و امتحانش کنه؟

دانش آموزان که مشخص بود چقدر به نوشیدن این معجون و معجون ساز شدن به دست استاد بزرگشان هکتور علاقه دارند، از روی تواضع و فروتنی خود را با وسایلشان سرگرم کردند تا تمام دوستانشان این شانس را برای خوردن معجون داشته باشند!

- یعنی هیچکدومتون نمیخواید بخورید؟ شایدم منظورتون اینه که به معجون های من اعتماد ندارید!
- نه استاد. اصلا این طور نیست. فقط چون همه بسیار مشتاق خوردنیم نمیدونیم کدوممون باید بخوریم. :worry:
- واقعا؟ اگر انقدر مشتاقید میتونم برای همتون درستش کنم!
- اممم... نه ممنون استاد زحمتتون میشه... ما یه نفر رو انتخاب میکنیم از بین خودمون! ریگولوس پاشو برو. ما تو رو انتخاب کردیم.

ریگولوس:
هکتور:
دانش آموزان:

هکتور مشتاقانه جامی را پر کرد و در حالی که در اثر ویبره های مداومش نیمی از مایع درون جام را به در و دیوار پاشیده بود، آن را به دست ریگولوس داد.

هکتور پیش از اینکه ریگولوس معجونش را سر بکشد، گفت:
- با دقت نگاه کنید و تاثیراتش رو ببینید. برای جلسه بعد باید هم معجون رو ساخته باشید هم تاثیراتش رو روی خورنده اون بنویسید.
- اما استاد شما که طرز تهیه اش رو بهمون یاد ندادید!
- خلاقیت! یاد بگیرید این معجون رو خلاقانه به دست بیارید. حالا میتونی بخوریش.

ریگولوس در میان چهره سامورایی شده دانش آموزان در اثر پاسخ کاملا منطقی هکتور به سوالشان مجبور به نوشیدن معجون شد.


تکالیف:
1- در یک رول این معجون رو خودتون بسازید. دستتون در نوشتن بازه. به هر سبکی که دوست دارید بنویسید. لزومی نداره در ساخت معجون موفق باشد. چیزی که اهمیت داره خلاقیت شما در نوشتن هستش. هر چی خلاقانه تر باشه بهتره. اندازه و طول رول هم اهمیتی نداره. ما اینجا متری نمره نمیدیم.(15 نمره)

2- یک رول بنویسید و این معجون رو به خورد یک نفر بدید یا خودتون بخوریدش. اینجا لزومی نداره حتما معجون رو خودتون ساخته باشید. میتونید دزدیده باشد، پیدا کرده باشید یا... باز هم موارد بالا در مورد خلاقیت و طول رول و مابقی موارد صدق میکنه.(10 نمره)

3- به نظرتون این معجون روی ریگولوس چه تاثیری گذاشت و اون بعد از خوردن معجون چه بلایی سرش اومد؟(البته جدا از اینکه به دلیل خوردن معجون من حتما معجون ساز بسیار خوبی خواهد شد. ) (5 نمره)

هر گونه سوال و ابهامی هم بود پخ بزنید جواب میدم.


ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۸ ۱۲:۳۸:۱۲
ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۴/۴/۸ ۱۴:۰۹:۴۲

ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "آرسینوس جیگر"
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
جیگر ما اومدیم!

با اینکه دستنوشته های من رو برداشتی ازت حمایت میکنیم تا وزیر بشی بلکه دستنوشته های ما رو پس دادی.

شعارت در راستای کار ماست و ما کاملا بهش معتقدیم.

در راستای ویزر شدنت هم هر گونه معجونی لازم داشتی بیا پیش خودم. یک شیشه معجون"جمع آوری آرا" و یک شیشه هم معجون " زیاد شدن آرا" برات فرستادیم. باشد که در راستای وزیر شدنت کمکت کند و به استعداد بی پایان من در معجون سازی پی ببری و دست از لجاجت برداری.

همین دیگه!

فقط...

حمایتت میکنیم!

پی نوشت: بنرهات خیلی عالین.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.