هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: ستاد انتخاباتی "سوروس اسنیپ"
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
#51
سلام خدمت مدیر موقشنگ سابق

نمیدونم چرا ولی یه حسی تو وجودم هست که میگه باید به تو رأی بدم.
شاید به خاطر فرم موهاته.
یا شایدم به خاطر خوشگلی چشاته.

در هر صورت گفتم بیام یه عرض اندامی بکنم.

راستی چه مامان خوبی داری قدرشو بدون.ازین مامانا کم پیدا میشه.

دیگه کار خاصی ندارم.

موفق باشی


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: ستاد انتخاباتی "ارنی مک میلان"
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۹۲
#52
سلام بر همه ی کاندیدا های محترم...

فقط خواستم یه نکته رو یادآوری کنم:
به هیچ وجه سعی نکنید با ارسال پیام شخصی رأی جمع کنید.

با همه بودم!

با تشکر از همکاری تون


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
#53
نقل قول:
نقل قول:
با همه رسمی حرف زدم. با تو دیگه عامیانه حرف میزنم.


متنی که مشاهده کردید توسط دلوروس آمبریج،مسئول برگزاری انتخابات خطاب به سوروس اسنیپ که یکی از کاندیداهای این دوره ی وزارت سحر و جادو است بیان شد.

مگر اسنیپ با دیگران چه فرقی دارد که باید با او عامیانه و با دیگران رسمی صحبت کرد؟

آیا این تبعیض نیست؟

آیا نباید نگران تقلب در انتخابات بود؟


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: داستان های پنــچ کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۲
#54
جرقه های آتش در هوا چشمان لرد ولدمورت را به خود معطوف کرد. اکنون زمان کشتن او فرا رسیده بود.
- لوسیوس زندانی رو بیار.
- اطاعت میشه ارباب!

آتش خشم تمام وجودش را فرا گرفته بود. نقشه باید بی کم وکاست اجرا میشد حتی اگر مجبور به قربانی کردن خادمین خود می شد. سال ها بود که انتظار چنین فرصتی را می کشید. دیگر اجازه نمی داد هیچ چیز مانع او شود حتی...
- نه خواهش می کنم...نه!

افکار لرد با صدای فریاد زندانی پریشان شد. زندانی با لابه و زاری به پای لرد افتاد. بدنش از شدت وحشت همچون بیـد به لـرزش افتـاد. چهـره ی خون آلودش نشانه ی عذابش بود و ترس.

چهره زنداني با دیدن چوب دستی که به سویش نشانه رفته بود چون مردگان رنگ باخت و ناله ای از سر یاس سر داد. چشمانش لبریز از خواهش و تمنا شده بود.
- س...سرورم به من.....

اما هنـوز لب باز نکرده بود که دردی جانکاه تمام وجودش را در برگرفت.
- نــــــــــــــــــــــــــــــــه...خواهش...
- دالاهوف، میدونی معنی خیانت به لرد ولدمورت یعنی چی؟

نگاهش با سردی به پیکری که پیش رویش بر روی زمین افتاده بود، دوخت.
- نابودی و نیستی، دالاهوف!
-... .( سکوت)
- برادرت، آنتونین برخلاف تو ترجیح داده با دشمن من هم پیمان بشه... دشمن قسم خورده ی من!

نگاه خیره ی لرد حین ادای عبارت آخر حالتی مرگبار یافته بود. بدن مرد از ترس دچار رعشه شده بود و صدای به هم خوردن دندان هایش به گوش میرسید. لرد سیاه با صدایی ارام ولی دلهره اور به صحبت هایش ادامه داد.
- و تو با وجود اینکه می دونستی باید به سرورت خبر بدی... سکوت کردی.
- س...ر..ورم من...
- ساکت!
-سکوت تو به اندازه خیانت برادرت غیر قابل بخششه!

لرد عبارت آخر را فریاد زد. به دنبال آن سکوتی مرگبار بر فضا حاکم شد. ثانیه ها به قدر قرنی در گذر بودند. لرد سیاه چنان به لرزش بدن زندانی می نگریست که گویی از این نمایش وحشت غرق لذت شده است. در گوشه ای از ان اتاق دهشتناک، لوسیوس مالفوی آرام و بی صدا گوش به فرمان لرد سیاه بود. برای لحظه ای این گمان در مالفوی شکل گرفت که چرا لرد سیاه کار را تمام نمی کند. چوبدستی اش را کشید و به سمت دالاهوف نشانه رفت. آیا لرد سیاه قصد بازی کردن با قربانیش را داشت یا... مکثی کرد و چوب دستیش را پایین اورد.

لرد سیاه به سمت قربانی چرخید و به آرامی به سویش حرکت کرد. با هر قدمی که لرد سیاه بر می داشت دالاهوف بیشتر خود را جمع می کرد.
- با این حال... من تصمیم گرفتم فرصت دیگری به تو بدهم.

با گفتن این جمله، صورت مار مانند لرد سیاه حالتی ترسناک و شیطانی به خود گرفت.
- با این فرصتی که بهت می بخشم، باید وفاداری خودت رو ثابت کنی!

سایه ای از آرامش بر چهره ی درد کشیده ی دالاهوف افتاد و او بی آنکه تلاشی برای برخاستن نشان دهد در همان وضعیت خود را روی زمین کشید تا لبه ی ردای سیاه اربابش را لمس کند.
- س..سرورم..ممن..

دستان لرزان دالاهوف برای گرفتن ردا بلند شده بود که صدای سرد لرد سیاه بار دیگر شنیده شد.
- لوسیوس ما رو تنها بذار!
- سرورم!؟

چشمان سرخ رنگ لرد سیاه حالتی خشم آلود و مرگبار به خود گرفته بود. لوسیوس گیج از رفتار اربابش با ترديد از در خارج شد.
- خب، دالاهوف، بذار ببينم... شاید بد نباشه برای اطمینان از اینکه دوباره به سرورت خیانت نکنی...

دست حامل چوب دستی به آرامی به سمت بدن یخ زده مرگخوار نشانه رفت. بلافاصله صدای جیغ وحشتانکی در امارت مالفوی طنین انداز شد.

لوسیوس مالفوی که در بیرون از اتاق در راهرو گوش به فرمان بود با شنيدن اين جيغ كه معلوم بود از درون وجود دالاهوف سرچشمه مي گيرد، بسيار جا خورد. بی اراده از درب فاصله گرفت و نگاه چشمان خاکستری و بی روحش را به درب بسته ی اتاق دوخت. فریاد های گوش خراش دالاهوف حتی از این فاصله به گوش می رسید طوریکه گویی بند بند بدنش را از هم جدا می ساختند.

فریاد های پی در پی دالاهوف،برای او یاد آور خاطره ای وحشتناک بود.بسیار وحشتناک.
اما در آن لحظه،هر چه بیش تر به مغز خود فشار می آورد،خاطرات کمتری در ذهن او نقش می بست...


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: خوش قیافه ترین بازیگر در فیلم های هری پاتر
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۲
#55
خیلی ببخشیدا ولی مثل این که این گیلدروی لاکهارت بود که آخر تیپ بود.تازه برنده ی جایزه ی زیباترین لبخندم شده بود.


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ جمعه ۲۳ فروردین ۱۳۹۲
#56
سالازار جان سلام.واقعا بیکاری بد دردیه.یه کار برام پیدا کن زندگی خرج داره.زن و بچه و این حرفا.خیلی ممنون


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دعواهای زندانيان
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۹۲
#57
-اهم...اهم...
سیریوس برگشت و چشماش تو چشمای اسنیپ افتاد.
-اِ..سلام سوروس!اینجا چیکار میکنی؟
-فضولی؟خودت اینجا چیکار میکنی؟
-اِ...راستش اومده بودم ببینم...خب...آها،راستش من خیلی وسواسم.اومدم ببینم غذاهایی که میخوریم تر تمیزه یا...
آشپز حرف سیریوس رو قطع کرد و داد زد:دیگه داری با اعصابم بازی میکنی!
بعد گوشتکوبی رو که دستش بود به طرف سیریوس پرت کرد.سیریوس هم جاخالی داد و شترق...
اسنیپ پخش زمین شد.
آشپز:
بعدش به سیریوس گفت:ای وااااای...دیدی چه خاکی به سرم کردی؟الآن با همین دستای خودم خفت میکنم
سیریوسم که مث سگ از آشپز میترسید زد به چاک...


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: دعواهای زندانيان
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۱
#58
سیریوس میدانست که اسنیپ با وقوع این اتفاق باید محتاط شده باشد.به همین خاطر با خود گفت:امشب از شب قبلی بیشتر مراقبم...
و آنطرف ماجرا اسنیپ هم از سیریوس محتاط تر.دست خود را بالای سر گرفته بود تا به محض اینکه کسی داخل شد حسابش را برسد.اما کم کم خواب بر او محیط شد و پلک هایش سنگینی کرد....او در خواب عمیقی فرو رفت...
سیریوس از جای خود برخاست.آهسته قدم برمیداشت تا مبادااسنیپ بیدار شود.به تخت نزدیک شد و آفتابه را بالا برد.در همین حین آن دست اسنیپ که بالا بود از روی دیوار سر خورد و بر فرق سیریوس فرود آمد...سیریوس همانجا بیهوش بر زمین افتاد؛آفتابه هم در دستش بود و آب داخل آن روی شلوارش خالی شد....وای،اگر زندانی ها او را ببینند........


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۱
#59
بازم سلام.دقیقاً چند وقت دیگه برگردم؟


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: موسسه ی کار يابی وزارتخونه
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۱
#60
سلام
اینجانب در خواست شغل میدم...زودتر لطفاً...
با تشکر


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.