هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۴
با سلام.

پیرامون استعفای رئیس اداره کاراگاهان یعنی دوشیزه جروشا مون، بدین وسیله وینکی، جن خانگی مسلسل کش را به ریاست اداره گاراگاهان برگزیده شد.

ضمن آنکه علاقه مندان به قضاوت در دادگاه وزارت سحر و جادو میتوانند در موسسه کاریابی وزارتخانه اعلام آمادگی کنند تا پس از بررسی، لایق ترین شخص برای این مقام برگزیده شود.

با تشکر.

تصویر کوچک شده



پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۷:۳۷ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴
سلام بر مدیریت زحمت کش مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز.

جناب مدیر... مزاحمتون شدم تا استاد جدید مراقبت از موجودات جادویی رو با شرح قانون از سوی خود شما معرفی کنم!

نقل قول:
در صورتی که ناظر گروه استاد ظرف یکهفته شخص دیگری را برای تدریس معرفی کند تنها 10 امتیاز از گروه استاد کسر می گردد.


بله... شخص دیگر... معرفی کنم الان؟ چشم... معرفی میکنم... بنده با هماهنگی با دوشیزه آیلین پرنس ایشون رو به عنوان استاد جدید مراقبت از موجودات جادویی معرفی میکنم.

باتشکر فراوان.



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۴
خلاصه:

لرد کل ملت دنیای جادوگری رو به مهمونی دعوت کرده و حالا آرسینوس رو گذاشته مامور بازجویی ازشون ضمن اینکه جان پیچی دزدیده نشده و فقط میخوان آمار ملت رو در بیارن. اشخاصی که تا به حال بازجویی شدن: آستوریا گرین گرس - هلنا ریونکلاو- ریگولوس بلک- باروفیو- ایرما پینس-کنت الاف-فلورانسو- لادیسلاو زاموژسلی- کاربر مهمان- سیوروس اسنیپ- وینکی- آملیا سوزان بونز.

ادامه داستان:


- بازجویی؟! شیب؟! بام؟!

آرسینوس به رودولف که در اتاق نیمه تاریک کاملا مشخص نبود نگاهی کرد.
- مگه تو رودولف نیستی؟
- نه من آدولفشونم!
- برو بیرون!

آرسینوس که عصبی شده بود، همچنان منتظر ایستاد تا رودولف با یگ لگد در اتاق را باز کند و ضمن ابراز علاقه به آملیا، وی را از اتاق خارج سازد. اما رودولف نیامد! آرسینوس رو به آملیا کرد و گفت:
- میشه لااقل بگید ساعت چنده؟

آملیا به آرسینوس نگاهی کرد و سپس آستین مچ راست خود را کمی بالا کشید و به ساعت طلایش نگاهی کرد.
- ساعت الان دقیقا دوازده و بیست و چهار دقیقه نیمه شبه.

- پس این رودولف کجاست؟

آرسینوس بدون کوچکترین نگاه دیگری به آملیا، در اتاق را باز کرد و خارج شد و نگاهش به دنبال رودولف اطراف را کاوید و دقیقا وی را در حال همراهی کردن دو ساحره دید. پس نعره زد:
- رودولفوس لسترنج! گلوم پاره شد انقدر نعره زدم! میفهمی؟ میفهمی؟ میفهمی؟

یکی از ساحره ها با اکراه نگاهی به نقاب خوفناک آرسینوس انداخت و گفت:
- این همون دیوونه زنجیریه که گفتی تازه از آسایشگاه روانی آزاد شده؟

رودولف با لبخندی بسیار جذاب (!) به ساحره نگاهی کرد و گفت:
- آره... خودشه... برم یکم خط خطیش کنم و بعدش بیام پیش شما! جایی نرید ها! کسی هم چپ نگاهتون کرد یا چیزی بهتون گفت بیاید سر وقت خودم تا دهنشو جاده خاکی کنم!

رودولف پس از آن با چهره ای با ابهت و در حالی که میکوشید با حرکت دستانش عضلات بازویش را به رخ آرسینوس بکشد به سمت وی رفت.
- چته باز تو؟ دو دیقه ولت کردم ها! شیطونه میگه با قمه بزنم نقاب و کله رو نصف کنم!

آرسینوس با آرامش همیشگی اش که اغلب هم روی اعصاب طرف مقابل بود، گفت:
- مرلین رو بردار بیار! از اون تا حالا بازجویی نکردم.

رودولف لبخند شیطانی ای بر لب زد... بازجویی از یک پیامبر میتوانست بسیار جالب باشد... ولی او باید ابتدا به ساحره ها ابراز علاقه میکرد و سپس میتوانست بیاید و پشت در گوش بایستد تا ببیند مرلین روی آرسینوس چه نفرینی پیاده میکند.

دو دقیقه و بیست ثانیه بعد:

همچنان که آرسینوس با خستگی نشسته بود و به یک دیالوگ جدید برای جایگزینی دیالوگ قبلی اش فکر میکرد، ناگهان در اتاق با یک لگد محکم باز شد و رودولف در حالی که غرولند میکرد، مرلین را به داخل اتاق انداخت، اما همین که خواست از اتاق خارج شود آرسینوس گفت:
- بیست ثانیه تاخیر داشتی رودولف! چرا؟ معنیش چیه؟
- به نظرت ساده بود که وقتی مورگانا گرفته بودش زیر چک و لگد برش دارم بیارمش؟

آرسینوس:

همین که آرسینوس آماده شد تا جوابی بدهد رودولف با یک نگاه به قیافه مرلین از اتاق خارج شد و در را پشت سرش بست.

مرلین در کمال آرامش در اتاق حرکت زد، سپس یک صندلی بسیار زیبا و گران قیمت برای خود ظاهر کرد و روی آن نشست.
- خب... چه دلیلی داره که من اینجا هستم جناب...؟
- من رو یادت نیست یعنی؟
- به خودم قسم نه... من تا حالا کسی رو با همچین نقابی ندیدم!
-
-

آرسینوس متوجه شد که پیغمبر جماعت میتواند خیلی بدتر روی اعصاب هرکسی برود، پس اولین سوال را پرسید:
- نام، پیشه، قصد از دخول به مهمانی؟
- اینارو بیخیال... برامون جالبه بدونیم چرا قیافه ات رو در زیر ماسک این چنین کرده ای!
- مگه تو میتونی قیافه من رو از زیر ماسک ببینی؟!
- بله.... ما مرلین کبیر هستیم... ما سیاه ترین و خفن ترین پیغمبر هستیم!
- خب... نام و پیشه رو که از زیر زبونت کشیدم بیرون... قصدت از دخول به مهمانی حالا؟
- قصدمان از دخول به مهمانی؟ اوه... بله... متوجه شدیم... آمده بودیم مردم را به دین خود دعوت کنیم... یهو نمیدانیم چرا با مورگانا دعوایمان شد!
- خب همون... چرا دعواتون شد؟
- همانا کسانی که در دعواهای ملت دخالت میکنند از گناهکارانند! آیه 583 کتاب ماست. برو بیشتر کتاب مارو بخون بچه!
- واقعا ما داریم به کدام سو میریم؟!


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۱ ۱۳:۰۵:۵۲
ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۱۱ ۱۴:۲۱:۱۱


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴
آملیا که شدیدا نگران بود و فکر میکرد الان است که آرسیوس بنای داد و بیداد را بگذارد دهانش را باز کرد که بهانه بتراشد و توضیح بدهد.
- ام... جناب و...
- نه نه... توضیح لازم نیست دوشیزه بونز... الان از منوی مدیریت نگاه میکنم... چند لحظه صبر کنید لطفا!

آملیا در حال آماده شدن برای فرار بود و آرسینوس نیز منوی مدیریت خود را بیرون کشیده بود و دکمه هایی روی آن فشار میداد... ناگهان آرسینوس سرش را بالا آورد... دستی به نقاب فلزی و طلایی رنگش کشید و گفت:
- چند لحظه میشه صبر کنید دوشیزه بونز؟
- من عجله دارم... تا کی باید صبر کنم؟

- هوم... هوووووووم! اسم شما به عنوان یکی از جانورنماها حتی در سامانه مدیران جانورنما هم ثبت نشده!
- وا... وا... واقعا؟!
- بله... حالا ازتون میخوام که اینجا بنشینید و آرامش خودتون رو حفظ کنید.

آملیا نگاهی به میز کرد... صندلی ای در کنار آن ظاهر کرد و روی آن نشست. سپس در حالی که میکوشید صدای خود را عادی جلوه دهد، گفت:
- خب؟ چرا انقدر من رو اینجا معطل میکنی؟

آرسینوس بدون هیچ جوابی سر خود را چرخاند و پشت به آملیا ایستاد... سپس دست خود را بالا برد و نقاب طلایی را از صورت بیرون کشید و در جیب خود انداخت، پس از آن نقابی سفید، عجیب و ترسناک را از جیب بیرون کشید و روی صورت گذاشت.
- نام و نام خانوادگی؟
- اولا اینکه جلوی من قیافتو اونطوری نکن... یک دکمه بزنم منوی مدیریت و کلاه وزارتت رفته رو هوا!

آملیا از شهامت و جرئت خودش تعجب کرد، ولی بعد به یاد آورد که او نیز یک گریفیندوری است و از شهامت و جرئت آنها برخوردار است، ضمن اینکه هرگز کاری را که مجبورش کنند انجام نمیدهد و هرگز هم به اجبار رای نمیدهد... او ناگهان نظر پدرش در مورد کسانی که به دروغ رای میدهند یا به اجبار به یاد آورد، پدرش به او گفته بود: «وقتی به دروغ یا به اجبار به موضوعی رای میدی و حق رو از حق دار میگیری اول از همه خودت عذاب میکشی... عذاب وجدان خودت رو اول از همه نابود میکنه دخترم، و یادت باشه کسایی که اینکارو میکنن مثل یک لکه ننگ برای گریفیندور هستن! این رو همیشه یادت باشه... حتی اگر به ضرر خودت بود حق رو به حق دار برسون.» همچنان که آملیا در افکارش غرق شده بود، صدای آرسینوس او را به خود آورد:
- خب... در واقع اگر منوی مدیریتی داشتید انقدر در افکارتون غرق نمیشدید و به گذشته فکر نمیکردید... حالا لطفا طبق مراحل قانونی بازجویی نام و نام خانوادگی و قصد از ورود به مهمانی رو شرح بدید!

آملیا متوجه شد که آرسینوس وارد ذهن او شده بود! آملیا نابود شد! آملیا ترور شخصیتی شد!



پاسخ به: از جادوگران چی می خوایم ؟
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
جناب مایکل کرنر!

مثلاً وزیر نباید هیچ جهت گیری داشته باشه. نمی گم مثلن داره هر چی ولدمورت میگه رو گوش می کنه (بهتون باز بر نخوره جناب ولدمورت) ولی قضیه اینه که دولت رنگ سیاه گرفته. کسی به اینکه مثلن عارسینوس جیگر بی طرف شک نداره، اما اون نقاب و لباس سیاهش چیز دیگه ای رو حکایت می کنه. رأس قدرت، یک شخص بی طرف می خواد.

هوم... وزیر جهت گیری نداشته باشه؟! نداره خب! برای مثال خودم... اگر میخواستم جهت گیری کنم که کل کابینمو مرگخوار میکردم... ولی همونطور که میبینید خیلی از اعضای کابینه محفلی یا بی طرف هستن و حتی ازشون بپرسی بنده تو روند و کار سازمان هاشون هیچ دخالتی نمیکنم. بازم اگر در این مورد ناراحتی میتونم کل اعضای محفل و بی طرف رو از کابینم اخراج کنم و به جاشون مرگخوار و سیاه بذارم تا معنی کابینه سیاه و جهت گیری رو متوجه بشید.

در مورد گوش کردن به ارباب هم که خب خیلی ها از ایشون مشاوره میخوان... یکیشون هم من... کسی هم فکر نمیکنم حقی داشته باشه که به من بگه از کی مشاوره بگیرم و از کی نگیرم.

خب... عارسینوس جیگر؟! کی هستن ایشون؟! یکی از مدیرا یا وزیرای قدیمی؟! نمیشناسمشون... شرمنده! ایشون هم مثل من لباس سیاه و نقاب داشتن؟! مطمئنید از اجداد من نبودن؟! در هر صورت دمشون گرم! ولی حتی اگر ایشون الان دیگه نباشن هم شما و خیلی های دیگه حق ندارید در ایفای نقششون کوچکترین دخالتی کنید و بگید چی براشون درسته یا چی غلطه... چون اگر خودشون میخواستن قطعا میپرسیدن و مشاوره میگرفتن.

ریگولوس بلک

خب... اول اینکه من به خاطر اتفاقای پیش اومده متاسفم و اینکه ما تمام تلاشمون رو برای اجرای قوانین میکنیم و همیشه چنین مشکلاتی پیش اومده و پیش میاد و مطمئن باش ما هم قصد ناراحت کردن کسی رو نداریم. بازم من از طرف خودم عذرخواهی میکنم.



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
نتایج ترین های خرداد و تیر تالار خصوصی گریفیندور:

بهترین نویسنده گریفیندور: آرسینوس جیگر

فعال ترین عضو گریفیندور: رون ویزلی

بهترین تازه وارد گریفیندور: آملیا سوزان بونز



پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۹:۲۳ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۷ ۱۹:۵۱:۴۰


پاسخ به: بهترین نویسنده در ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
نتایج:

وندلین شگفت انگیز: 9 رای
بارفیو: 3 رای
وینکی: 3 رای
ریگولوس بلک: 1 رای
آرسینوس جیگر: 1 رای



پاسخ به: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
نتایج:

گبریل دلاکور: 10 رای
آنتونین دالاهوف: 5 رای



پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۷:۴۴ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴
نتایج:

مایکل کرنر: 9 رای
بارفیو: 3 رای
گیبن: 3 رای
هلنا راونکلاو: 1 رای








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.